بازنشر! : بازحوانی خیزش ها (در دو قسمت) ـ ناصر بابامیری
جامعه ایران و در راسش طبقه کارگر ایران، کمونیستها و آزادیخواهان اعم از زن و مرد بدنبال اینکه در انقلاب 57 رژیم شاهنشاهی را به زیر کشیدند، تا به امروز نیز، بی وقفه در مبارزه و نبرد بشدت نابرابر با رژیم ضد انقلابی تا دندان مسلح بسر برده که در واقع به مدد دول سرمایه داری غرب و شرکای منطقه یش بر موج انقلاب سوار شد. رژیمی که در همان سالهای آغازین انقلاب برای تثبیت پایه های حاکمیت استبدادی و تئوکراتیک سرمایه داری خود، به کمیته کارخانه ها و شوراهای کارگری در تهران و خوزستان و کردستان و ترکمن صحرا …به شیوه وحشیانه حمله ور گشت و آنها را یا ملغی و غیرقانونی نمود یا در صورت مقاومت آنها را با قشون کشی از هوا و زمین به خون کشید! رژیمی متوحش که کشتار فله ای کمونیستها و کارگران پیشرو که رسالت هدایت و سازماندهی در محیط کار و زیست در جای جای ایران را بر دوش داشتند، در دستور کار گذاشت. رژیمی که نصف جامعه ایران که زنان بودند را با سرکوب وحشیانه میخواست به عنوان کارگران بی اجر و مواجب به کنج خانه ها بفرستد و بعنوان بردگان بی مزد خانه دار و حجاب بر سرشان کند تا به فرامین اسلام کپ زده تن دهند! رژیمی که هر جا سنگر انقلاب بود، از کارخانه و کمیته های کارخانه تا محیط زیست کارگران، از دانشگاه تا مدرسه، تا خیابان شهرها و حتی روستاهایی که در برابر ارتجاع سنگربندی کرده بودند را میلیتاریزه کرد. رژیمی که بر دریایی از خون عمارت پوشالی خود را بنا نهاد! اما نه استثمار عریان و نه زندان و شکنجه و اعدام در پی سودجوئی این نظام طی این چند دهه از حاکمیت ننگینش نتوانست در مبارزه علیه این رژیم قرون وسطایی وقفه ایجاد کند. برغم اینکه این رژیم متوحش طی این چند دهه با زور نظامی و سرکوب عریان بر ابزار تولید و همه امکانات معیشت و زیست جامعه چنگ انداخته و بواقع به آن بیش از پیش خون پاشیده، اما بویژه یکدهه اخیر شاهد چنان رشدی از مبارز همه جانبه تر برای یکسره کردن کار رژیم بوده ایم که سران رژیم بارها اذعان داشته اند کابوس مرگ و به زانو درآمدن زندگیشان را تباه کرده است.
کارگران هفت تپه در سال 96 با اتکاء به تجارب و دستاوردهای حاصله از همان کمیته های کارخانه و ایجاد شوراها و سنتهای پیشرو کارگری در سالهای مشرف به انقلاب 57 رویکردی از مبارزه را در اینبخش از جنبش کارگری احیا نمودند که هفت تپه را پیشقراول مبارزه و رویاروی با حافظان سرمایه چه در بخش خصوصی و دولتی نمود! کارگران هفت تپه بطور ویژه مبارزه و نبرد خود با حافظان سرمایه را متکی به مجامع عمومی و شوراهای کارخانه کردند، به گونه ای که دیگر تهدید و گروگان گیری کارگران سهل است حتی قشون کشی جهت پادگان کردن کارخانه ناکام ماند. هفته تپه فصل نوین از مبارزه در جنبش کارگری را پس از چند دهه رواج داد که جنبش کارگری و مبارزه در سطح جامعه را گامها به جلو برد. کارگران هفت تپه در همین دوره شعار استراتژیک «نان کار آزادی حکومت شورایی» را به صدر شعارهای جنبش کارگری و جنبش رهایی زن و جنبش دانشجویی آوردند. بدون اینکه از پیشقروال بودن خود فضیلت منطقه ای با عرق ناسیونالیستی بسازند که خیزش از هفت تپه شروع شد، یا از شوش! از اراک شروع گشت یا از اهواز، بلکه رویکرد کارگری و سوسیالیستی را در محیط کار پراکتیزه و جلو می بردند. سایر بخش های جنبش کارگری ایران نیز با همین روشن بینی داشت جهت ارتقای مبارزه گام پیش میگذاشت. نه در هفت تپه و نه در شوش نه در فولاد اهواز و نه در هپکو کارگران کسی سرمست نشد و از پیشروی در جنبش، و برسم گرایشات ناسیونالیستی، یا چپ های پوپولیست و فیمنیست و کمونیزم ملی، خیزش و انقلاب را جنسیتی نکرد، افق جنبشهای بورژوایی را نپذیرفت. کمااینکه راستها، ناسیونالیستها و کمونیزم ملی، خیزش شهریور را “خیزش ژینا !” و جهت اینکه انقلاب را از منظر کمونیستی و کارگری از محتوای طبقاتی تهی کنند، آنرا “انقلاب مهسا” اسم گذاری کردند و شعار استراتژیک فیمسنتها و پوپولیستها «زن زندگی آزادی» را از ذیل به صدر شعارها آوردند. کمااینکه در خیزشهای قبل نه در کارخانه نه در خیابان کارگران برغم جانفشانیهای رهبران عملی در این جنبش شعار زنده باد انقلاب بخشی و زنده باد خیزش سپیده سر ندادند. بلکه نبردکنان و برغم هزینه سنگین خود و خانوادهایشان در برابر استثمار و سرکوب متوحشانه مبارزه میکردند و مسیر را برای رویارویی در مقیاس توده ای تر تا بفرجام رساندن انقلاب، انقلابی که چپ و راست بورژوازی از آن در هراس و وحشت است، هموار میکرد. این رویکرد بسرعت در فولاد اهواز و هپکو و آذرآب نیز رونق گرفت و بعدا در مناطق دیگر ایران نیز کم و بیش تکثیر گشت. ایجاد شورای سازمانده اعتراضات کارگران پیمانی نفت بگونه ای برخاسته و متاثر از این تجربه پیشروی کارگران در هفت تپه بود و همین سنت مبارزه کارگری جدا از کارگران نفت و پتروشیمی در بخش های دیگر جنبش کارگری و سایر جنبشهای رادیکال نیز رشد چشمگیری نمود.
بگذارید وقایع ایندوره اخیر که با اعتصابات مداوم و اعتراضات هر روزه شروع و منجر به خیزش های انقلابی دی ماه 96 و آبانماه 98 و شهریور 1401 گشت را کمی مورد بررسی قرار دهیم. اینکه در دی ماه سال 96 خیزش توده ای در آغاز با اعتراض به وضعیت فلاکتبار اقتصادی اعم از فقر، گرانی، بیکاری و تورم از یک شهر شروع میشود، اما دامنه همگانی آن فراتر از اوضاع اسفبار اقتصادی رفت و بسرعت فضای عمومی جامعه سیاسی شد و کل نظام حاکم را نشانه گرفت و سیل آسا صدها شهر در بیشتر استانهای کشور را نیز فرا گرفت، نشان از فرا رسیدن دوره رو به اعتلای انقلابی بود که در آن تغییر تناسب قوای مبارزات سیاسی و طبقاتی علیه مناسبات موجود بگونه ای اعجاب آور که تنها با پدیده انقلاب و شرایط اعتلای انقلاب قابل توضیح است. خیزش دی ماه 96 با هر کم و کاستیها در هماهنگی، سازمانیابی و تشکل یابی که داشت، داشت، اما به ذره از این واقعیت نمیکاهد، این رویداد یک انفجار اجتماعی بزرگی بود که جامعه را در بیان واقع شخم زد و لزره بر پیکر رژیم سرمایه داری ایران انداخت. بدنبال این واقعه مهم تاریخی، و برغم تشدید اختناق سیاسی، ما شاهد رشد بیش از پیش اعتراضات و اعتصابات مداوم کارگران و فرود دستان جامعه در اقصی نقاط کشور بوده ایم. صف مبارزه و اعتراضات کارگران و توده های محروم، و ستمدیده اعم از زنان، معلمان، دانشجویان، پرستاران، بازنشستگان و… در برابر این شرایط اسفبار و تعرض به زندگی و معیشتشان برغم کمبودها فشرده تر و هماهنگ تر شد. به معنایی دیگر طبقه کارگر بمثابه تنها طبقه انقلابی که هیچ نفعی در ماندن این مناسبات ندارد، تمام مخاطرات سر راه مبارزه را به قیمت جان خریده و پیه نبرد تا پیروزی نهایی آنرا به تن مالید. و نه تنها به این اسارت تن در نداده بلکه کماکان سنگر به سنگر نبردکنان در تلاشند تا با روشنبینی بیش از پیش صفوف خود را هماهنگ، متشکل و متحدتر کنند. متقابلا رژیم وادار گشت سیاست و تاکتیکهایش را تغییر دهد. اینبار به این نتیجه رسید که باید برای مرعوب کردن و زهر چشم گرفتن از کل جامعه، بیش از پیش به طبقه کارگر تعرض کند. اما این تعرض تنها به استثمار همیشگی و حتی بگیر و ببند خلاصه نگردد، بلکه فضای اعتراضات و اعتصابات را به گونه ای امنیتی و پلیسی کند که کارگر نه تنها در محیط کار، کارخانه و کارگاه احساس امنیت نکند، بلکه در خانه و زندگی شخصیش نیز امنیت را از آنان و حتی خانواده هایشان سلب کند. تاکتیک لشکرکشی به اعتراض و اعتصابات کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و سان نظامی رفتن و پادگان کردن کارخانه برخاسته از چنین استراتژی سیاسی بود. یعنی کارگران را نه تنها در هنگام اعتراض و اعتصاب مورد هجوم وحشیانه و ضرب و شتم قرار دادند، و اسیر و حواله پشت میله های زندان کردند، بلکه در روز روشن خانه شخصی آنها از سوی گله های امنیتی ضد شورش به رگبار گلوله بسته شد. شباهنگام به شیوه ای خوفناک خانه های ده ها فعال کارگری را به محاصره درآورده، و کارگران را برغم مقاومت خود و خانواده مورد اذیت و آزار شدید قرار داده، و آنها را بازداشت و به اسارت گرفتند. اما کارگران اینبار هم عقب ننشستند و جنگیدند، تا تک تک رفقایشان که گروگان گرفته شده بودند را آزاد کردند، و رژیم عملا به نتیجه مورد نظرش نه تنها نائل نگشت که جامعه را به این شیوه مرعوب کند، بلکه از ترس اینکه اعتصاب و نارضایتی هفت تپه و فولاد و هپکو به دیگر نقاط کشور سرایت کند، عملا خود وادار به عقب نشینی شد. یعنی این استراتژی سیاسی هم ناکارا بود و پاسخ نداد. و تازه دیدیم مبارزاتی اعتراضی و اعتصابات در سالهای بعدی عمق و گستردگی بیشتری یافت و به بخشهای کلیدی تر تولیدی در جامعه هم سرایت کرد.
متعاقبا رسیدیم به خیزش آبانماه سال 98 . این خیزش نیز گرچه به بهانه گران شدن بنزین، شعله خشم بخش عظیمی از جامعه را برافروخت، اما چون تجربه و دستاوردهای خیزش 96 را پشت سر داشت، پیدا بود، به صرف خشم و نفرت در متن حتی اعتراض عمومی نمیتوان توازن را بنفع جامعه تغییر داد. لذا به تجربه اموخته بود بایستی هماهنگ، منسجم، متشکل و سراسری تر از خیزش 96 عمل نماید. کمااینکه در مسیر مبارزه توانست تا حدودی کاستیهای خیزش دی ماه را رفع و نقاط قوت آنرا تا حدودی ارتقا دهد. رژیم هم دقیقا اینرا دریافته بود که اگر اینبار به جنگ تمام عیار با آن تجهیز نگردد، و برای حفظ بقایش نجنگد، دیگر بکلی موجویتش در خطر است. به همین خاطر همان روزهای نخست متوحشانه خیابانها را با کشتار هزاران نفری غرقه در خون کرد. هزاران نفر را زخمی و به اسارت درآورد و هنوز هم از سرنوشت خیلی ها خبری نیست. اما برغم سرکوب متوحشانه، باز این خیزش به دستاوردهای غیر قابل بازگشتی دست یافت.
یکی از دستاوردهای بارز این دگرگونی اجتماعی این بود که تا حدود زیادی اعتماد بنفس مبارزاتی در مقیاس توده ای را بالا برد، که تنها با اتکاء به نیروی تغییر خود میتواند تناسب قوایی ایجاد کرد تا اوضاع را از پایه دگرگون کرد. و این خیزش جامعه را چنان به جلو سوق داد که حاضر به هزینه های سنگینتر هست، اما به شرایط اسارتبار سالهای پیش تن نخواهد داد، و باز نخواهد گشت و برای خلاصی از آن خواهد جنگید، ولو سریعا به پیروزی نهائی نائل نگردد. یکی دیگر از دستاورد و ویژگیهای مبارزاتی چند سال اخیر این بود با عروج مبارزه جنبش کارگری، جنبش کمونیستی، جنبش رهایی زن و دانشجویی و با برافراشته نگه داشتن پرچم سوسالیسم این افق را که بالقوه در جامعه ریشه قوی داشت دگرباره در مقیاس اجتماعی مطرح نمودند. و جامعه هم اینرا دریافت که در این تغییر تناسب قوای جدید باید انتخاب آگاهانه سیاسی کند. یعنی جامعه وقتی دید نبرد و کشمکش طبقاتی و سیاسی سمت و سوی رو به اعتلای انقلابی بخود گرفته به قطب سوسیالیستی و کارگری جامعه نگاه داشت و تکیه کرد نه به قطب راست و چپ بورژوایی. بعبارتی روشن، عملا این سطح از رویاروبی رادیکال، سیاست و سنت انفعالی راستها اعم از پوزسیون و اپوزسیون را که چهار دهه است ،غرب و شرکای منطقه یشان روی آنها سرمایه گذاری کرده تا حدود زیادی جارو کرد. یعنی بواقع طی این خیزش نیز نشان داده شد جامعه برای طیفهای رنگاو رنگ که انقلاب را خطری جدی و در تضاد به منافعشان میدانند اعم از “شورای مدیریت گذار”، “اتحاد جمهوری خواهان”، ” شورای دمکراسی خواهان”، “فرشگرد”، “سلطنتی ها و مشروطه خواهان ” و “مرکز همکاری احزاب ناسیونالیست معامله گر کرد”، که همه در کمپین “گذر مبارزه مسمالمت آمیز و بدور از خشونت” به منبر رفته بودند و رجزخوانی میکردند، تره هم خورد نکرد!
در حالیکه هنوز خیابانها و نیزارها بوی خون و باروت میداد، هنوز هزاران نفر اسیر در شکنجه گاههای مخوف رژیم زیر شدید ترین اذیت و آزارها در حال جان دادن بودند، هنوز خانواده های هزاران جانباخته اندوهشان تسلی نیافته بود، ما شاهد اعترضات مردم در شهرها علیه جنازه گردانی قاتل و جانی قاسم سلیمانی بودیم. و یا اعتراض و تظاهرات شهرها در پی رویداد تراژیک شلیک عامدانه سپاه به هواپیمای مسافربری اکراینی با 176 سرنشین که همه در یک آن جان عزیزشان گرفته شد تا رزم سرخ دانشجویان در آذر ماه همان سال.
به هزاران اعتصاب و اعتراضات هر ساله و خیزشهای توده ای در این جامعه پاندمی کرونا که جهان را در شوک و بهت فاجعه آمیز خود فرو برد بیافزاید بویژه اینکه رژیمی در این مناسبات وارونه این فاجعه را «مائده آسمانی» بداند که از زیر ضرب مبارزات توده های بپاخاسته و ادامه خیزشهای طوفنده دی ماه 96 و آبانماه 98 و اعتصاب و اعتراضات مدوام که بر دیوارهای سرکوب و اختناق سیاسی شکاف انداخته بود، خلاص شود یا آنر به تعویق بیاندازد، تا با این شیوه مزورانه بتواند بقای خود را چند صباحی دیگر حفظ کند.
اما پاندمی کرونا هم نتوانست فریادرس رژیم باشد و جامعه ایران دگرباره زیر بار همه مصائب ناشی از هیولای رژیم حاکم و پاندمی کرونا نیز کمر راست نمود و مبارزه با وضع موجود را تنها راه خلاصی از این مناسبات وارونه ظالمانه، قاطعانه تر از خیزشهای پیشن دنبال گرفت. بگونه ای که هراس از یک برآمد توده ای پر خروش وجود همه سران دولت و سرمایه داران سودجو را چنان فرا گرفته، هر کدام دارند تاوان ایجاد چنین جهنمی برای توده های مردم را به گردن دیگری میاندازد! البته جدل و کشمکش های “درون خانوادگی” رژیم که تا آمده بیشتر و بیشتر سر باز کرده هر چند نشان از بی ثباتی و بشدت تحلیل رفتن قوای آنهاست، اما نباید اینرا از نظر دور داشت، همه جناحهای حکومتی مخرج مشترکشان بقای ننگین این نظام و هر کدام به روش خود دارند تلاش میکنند تا کشتی در حال غریق نظام را از طوفان خروشان بنیان برافکن جامعه که خصوصا طی چندین سال اخیر براه افتاده نجات دهند. ضمنا صف مبارزه و اعتراضات کارگران و توده های محروم اعم از رانندگان کامیون، جنبش رهایی زن و دانشجویی، معلمان، پرستاران و بازنشستگان گرفته تا مجتمع نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو و آذرآب تا صنایع پتروشیمی ها، پالایشگاهها، پایانه های نفتی و صنایع گاز تا صنایع ماشین سازی و مونتاژ، نیروگاه برق، کولبران و سوختبران با هر افت و خیز مبارزاتی، در متن شرایطی در حال پیشروی بودند که از یکسو فقر روزافزون، گرسنگی، بیکاری، گرانی، تورم و خفقان سیاسی اعمال شده عرصه کار و زندگی را به بخش اعظم جامعه تنگ و تنگتر کرده بود بر متن چنین وضعیتی بود رژیم که رژیم وحشتزده سایه خود را با تیز می زد و که اعتصاب و اعتراضات دوباره جامعه را به مرحله انفجار اجتماعی نرساند، نیروی ار اذل و اوباش در تهران مهسا امینی که همراه خانواده در سفر بود را به بهانه عدم رعایت قوانین اسلامی و نبود حجاب مورد هجوم قرار میدهند و زیر ضربات وارده به کما فرو می رود و ایشان را به بیمارستان کسری اعزام میکنند. از همان لحظات نخست تائید مرگ مهسا که پیکر بیجانش هنوز در بیمارستان کسری بود، مردم در تهران عزم جزم کردند باید پاسخ به این توحش را با سنبه پر زور اعتراضات و تسخیر خیابانها داد. برای چند روز متوالی جلو بیمارستان کسرا محل تجمع معترضین شد. رژیم مستاصل وقتی فضای شهر تهران در اعتراض به این قتل عمد دولتی ملتهب گشت دیگر جایز ندید پیکر مهسا را در تهران نگه دارد!
پیکر مهسا با نظارت نیروهای امنیتی رژیم روانه زادگاهش شهر سقز شد، علیرغم تهدید و فشارهای پلیسی دستگاههای امنیتی علیه خانواده مهسا مبنی بر اینکه باید جنازه را بی سر و صدا تحویل بگیرند و آنرا رسانه ای نکنند، نه خانواده مهسا و نه مردم معترض برای این فضای پلیسی و حکومت نظامی و چنگ و دندان نشان دادنها، تره خورد نکردند، و جنازه مهسا را در میان تجمع هزاران نفری زنان و مردان آزاده شهر سقز و سایر شهرها بدرقه کردند. بعد از مراسم با شکوه خاک سپاری مهسا مردم معترض شهر سقز بیدریگ به خیابانها آمدند، و سنندج همیشه سرخ نیز سرسختانه به حمایت از آن برخاست، و مردم تهران نیز بنشانه اعتراض به این جنایت دولتی و در حمایت از مردم شهر سقز با در دست گرفتن پلاکارد و سر دادن شعار چند مسیر اصلی شهر را تسخیر کردند.
همین روزنه کافی بود تا دیوار سد رژیم در برابر سیل خروشان براه افتده توده های بپاخاسته شهرها که روز به روز فزونی میافت بشکند. کما اینکه چنین شد و رژیم تنها در تهران محاسباتش غلط از آب در نیامد که فکر کرد با انتقال پیکر مهسا مردم تهران به خانه هایشان بر میگردند، و چنین نشد، بلکه در کردستان هم محاسباتش و ارزیابیش از موقعیت مبارزاتی مردم تماما غلط از آب درآمد. نه تهدید نه حکومت نظامی و نه حتی حملات هوایی و زمینی در شهرهای ایران جهت به خون کشیدن مردم بپاخاسته شهریود 1401 که با مشتهای گره کرده در هوا خیابانهای صدها شهر را تسخیر کردند، جلودار براه افتادن خیزش انقلابی توده های مردم نه تنها نبود بلکه سرکوب و کشتار برای رژیم بسیار پر هزینه و سنگینتر از خیزشهای قبل تمام شد و هنوز پس از گذشت نزدیک به یکسال از این خیزش بدلیل وجود اعتصاب و اعترضات کارگری و سایر اقشار فرو دست رژیم بسختی قادر به تجدید قوا بوده و از وحشت عروج دوباره خیزشها کابوس مرگ می بیند!
زنده باد انقلاب!
ناصر بابامیری
ادامه دارد
18.08.2023
____________________________________________
بازخوانی خیزشها!(قسمت دوم و پایانی)
همانگونه در قسمت اول شرح گردید، جامعه ایران پس از دهه ها مبارزه بی وقفه و خصوصا طی یکدهه اخیر و آزمون دو خیزش دی ماه 96 و آبانماه 98 و اعتصابات و اعتراضات مداوم کارگری و سایر اقشار فرو دست چنان ملتهب گشت که وجود جرقه ای کافی بود، خشم و نفرت عمومی جامعه را دوباره شعله ور و در مقیاس توده ای به مصاف رژیم متوحش سرمایه داری ببرد. البته نباید از یاد برد، که به صرف خشم و نفرت در متن اعتراض عمومی و حتی خیزش توده ای نمی توان توازن قوا را تماما بنفع انقلاب تغییر داد . لااقل نزد طبقه کارگر و خصوصا پیشروان طبقه و کمونیستها این اصل پذیرفتنی است که دینامیزم حوادث انقلابی مستقیما بواسطه دگرگونی های سریع و پر شور طی این چند دهه در روان طبقات قبل از انقلاب شکل گرفته، تعیین میگرد. طی این پروسه قدر مسلم به هر درجه طبقه کارگر که ستون فقرات انقلاب است در امر سازماندهی و رهبری به وظایف خود بهتر عمل کند، به همان میزان توده های بیشتری را به دور پرچم خود، بسیج و گرد خواهد آورد، و دست سرمایه داران و اعوان و انصارش را از دخالتگری و به بیراه بردن انقلاب کوتاه و به همین اعتبار تحقق کمونیزم را بیشتر تضمین خواهد کرد.
در خیزشهای پیشین نیز تجربه گشت تنها یک جرقه کافی بود، تا سد اختناق و سرکوب رژیم در برابر سیل خروشان براه افتاده توده های بپاخاسته شهرها که روز به روز در حال افزایش بود، بشکند. کما اینکه چنین شد و رژیم تنها در تهران محاسباتش غلط از آب در نیامد، که فکر می کرد با انتقال پیکر مهسا آن هزاران نفر از مردم تهران به خانه هایشان بر میگردند، و چنین نشد، بلکه در کردستان هم محاسبات و ارزیابیش از موقعیت مبارزاتی مردم تماما غلط از آب درآمد.
رژیم فکر کرد اگر در همان ساعت اولیه مردم به پا خاسته در تهران، سقز، سنندج و مریوان و چندین شهر دیگر که به خیابانها سرازیر شده اند و سنگربندی کرده اند را به خون بکشد، جلو توده ای شدن خیزش را خواهد گرفت و آنها را متعاقبا وادار به عقب نشینی کرده و به خانه هایشان خواهد فرستاد. اما مردم بپاخاسته وقتی دیدند نیروهای امنیتی و مزدور رژیم در مرحله آغازین خیزش از هوا و زمین بروی مردم بپاخاسته که خیابانها را تسخیر کرده بودند آتش گشود، عزم جزم کرده تر خود را برای یک نبرد سخت و بشدت نابرابر آماده کردند و برغم هزینه و تلفات سنگین هر روزه در بخشی عمده از استانهای کشور سنگربندیها برای مقاومت را استحکام بیشتری دادند. کشتار فاجعه بار به منظور سد راه پیشروی خیزش، مبارزین و انقلابیون پرشور در شهرهای کردستان، تهران، کرج، شیراز و خوزستان و سیستان و بلوچستان و سایر نقاط ایران را برغم کشتار ده ها کودک نظیر نیکا، سارینا، کیان، ذکریا، ستاره، پارسا، هستی، سدیس، آیناز، نیما، آرنیکا، مونا، پارمیس، امیر، دیانا، اسرا و صدف، میلاد سپهر و مائده و آرتین …و صدها دختر و پسر جوان تا دانشجویان و مردم میانسال که هر کدام هزاران امید به زندگی بهتر داشتند، نه تنها نتوانست به عقب نشینی وادارد، بلکه موجب تداوم خیزش گشت. مبارزه ای که اکثرا زنان و مردان جوان سازمانده و لیدر آن بودند و تاکتیک های فکر شده و با علم به تناسب قوا و روحیه مبارزاتی در صفوف خود و صفوف ضد انقلابیون پیش پای تیمهای پیکار کننده قرار میدادند. یعنی آنجا که نیاز بود به نیروهای دشمن تعرض کنند، بدون اتلاف وقت پیشروی می کردند، نیروهای مزدور را گوشمالی و تار و مار مینمودند، در حین این نبرد هم برخورد انسانی با اسرای زخمی دشمن را نیز فراموش نکردند. و آنجا که تشخیص و ارزیابیشان این بود روریارویی و نبرد برایشان هزینه بردار است، عقب نشینی تاکتیکی می کردند! ایندرجه از سازمانیابی در اکثر شهرها روحیه و اعتماد بنفس مبارزاتی مردم بپاخاسته را بدرجاتی زیادی بالا برده، و خود عامل مهمی بود در اینکه روز به روز صفوف انقلابیون و مردم رزمنده گسترش و انسجام بیشتری بخود بگیرد، و برعکس صفوف نیروهای ضد انقلابیون بشدت بهم ریخته و روحیه باخته گردد.
رژیم طی چند هفته متوالی از خیزش، برغم اینکه تمام زور خود را جهت سرکوب و کشتار بکار بست، هزاران خانواده را در جای جای ایران داغدار نمود، اما در برابر تعرض مردم بپاخاسته بشدت سراسیمه و ناتوان مانده بود، ناچار گشت جهت رویارویی و نبرد با مردم شورشگر در این مناطق، قشون نظامی را از مناطقی که هنوز تماما به خیزش نپیوسته بودند به مناطقی که خیابانها را تسخیر و سنگربندیها را روز به روز استحکام میداند، گسیل دهد. اما چندی نگذشت، خیزش در مسیر اعتلای انقلابی و جهت به تحلیل بردن قوای رژیم وارد فاز بالاتری از مبارزه شد و در برابر تاکتیک قشون کشی رژیم دست به ابتکارات جدیدی زد. خصوصا دانشگاه ها و جوانان شاغل و بیکار اعم از زن و مرد حتی دانش آموزان نوجوان که جملگی ستون فقرات رویارویی در دانشگاه و مدرسه و خیابانها را بر دوش داشتند، در گسترش مبارزه به مناطق دیگر کشور و سراسری تر شدن گامهای مهمی پیش گذاشتند. مردم مبارز و خصوصا جوانان انقلابی وقتی دیدند رژیم برای رویارویی با مردم بپاخاسته و سد کردن مبارزه از سایر مناطق که تازه جهت پیوستن به خیزش آماده می شدند، قشون می کشد، بسرعت با ابتکارات خود و آزمونهایی که از خیزشهای پیشین داشتند و از طریق کانالهای ارتباطی که رژیم کنترل آن برایش ناممکن یا دشوار بود، دست بکار شدند، تا از یکسو مردم در این شهرها و روستاها که در یک نبرد و سخت نابرابر بسر می برند، جدا از تسخیر خیابانهای شهر، راههای برون شهری و بزرگراه ها را نیز بروی قشون کشی رژیم ببندند، و از دیگر سو از طریق همان کانالها که کنترل آن برای رژیم دشوار بود، مردم در مناطق نسبتا آرام را علیه این قشون کشی رژیم فراخوانند که توده های مبارز و انقلابی در این برهه دورانساز رویارویی و نبرد با صف ضد انقلابیون جایز نیست از دور نظارگر باشند، و اجازه بدهند رژیم جهت کشتار همنوعان خود و انقلابیون بپاخاسته در سایر شهرها به آسانی نیرو گسیل دهد. همین استراتژی سیاسی تقابل و رویاروی دو نتیجه عمده در پی داشت، یکی اینکه بسرعت شهرهای دیگری نیز با خیزش ملحق گشتند و از ده ها شهر به صدها شهر عروج کرد و به لحاظ کمی و کیفی تناسب قوا را در برابر رژیم بنفع مردم بپاخاسته تغییر داد، دوم گسیل دادن نیروی سرکوب را از شهری به شهر دیگر و از استانی به استان دیگر را با این موانع مبارزاتی جدی مواجه ساخت. بگونه ای که صفوف دشمن در هفته های بعدتر چنان در برابر مقاومت توده ای مردم در هم شکسته و بی روحیه شدند،که صفوفشان بشدت در حال ریزش بود و حتی سران رژیم به صرافت این افتادند که خانواده هایشان بار و بندیل ببندند و از ایران خارج شوند. اگر رژیم در هفته اول شروع خیزش جهت سرکوب در تهران و کردستان و خوزستان و سیستان و بلوچستان… از تبریز و ارومیه و همدان نیرو بسمت این مناطق و شهرها میفرستاد، دیدیم در هفته های بعدتر این تاکتیک با پیوستن یکی پس از دیگری این مناطق به خیزش بگونه چشمگیری خنثی گردید. و تازه اینبار نیاز به نیروی کمکی برای رویاروی با مردم بپاخاسته در شهرهایی داشت که خود وسیعا به خیزش سراسری پیوسته بودند. ایجاد کمیته های نوین محلات در شهرها که در نوع خود ابتکار عملی بود در امر سازمانیابی و هدایت و انسجام مبارزات مردم بپاخاسته تاثیر فراوانی داشت. این کمیته ها هر چند از سالها قبل به فعالیتهای معین در حوزه های از کار و فعالیت دست بکار شده بودند، اما خیزش شهریور ملزومات رشد و تکثیر همه جانبه این کمیته ها و کمیته های نوپا را بیش از پیش مهیا کرد. کمیته های که در نبود حضور پر رنگ و یک رهبری منسجم جنبش کمونیستی و کارگری( البته در ادامه بحث بیشتر به دلایل این عدم آمادگی در دو جنبش کمونیستی و کارگری تا جائیکه به این خیزشها مربوط است، برخواهم گشت) وظایف و تکالیف بسی سنگین را برغم کاستیها جهت تعالی خیزش انقلابی در غالب شهرهای ایران به دوش کشیدند . صدها و هزاران زن و مرد جوان انقلابی، در شهرها و روستاها از فرزندان کارگران و مردم ستمدیده گرفته تا سایر اقشار اجتماعی، لیدر و سازمانده خیزش شدند، و همه مخاطرات سر راه مبارزه را با جان خریدند، و پیه نبرد خونین را به تن مالیدند، تا صف مبارزه در این نبرد در برابر رژیم متوحش تا دندان مسلح را کم هزینه تر هدایت و بتوانند سنگربندیهای مستحکمتری ایجاد کنند. کمتر شهر بپاخاسته ای در ایران هست که ده ها و صدها جلوه با شکوه از ابتکار عمل و سازماندهی این نیروهای انقلابی را در رویارویی با نیروهای مزدور رژیم در کارنامه مبارزاتی چند ماهه خود ثبت نکرده باشد. کمیته های سازمانده در محل و دانشجویان سازمانده در محیط دانشگاه و دانش آموزان رزمنده همه دیوارها و شکافهای جنسیتی، مذهبی، قومی و نژادی که به درازای عمر ننگین این رژیم و رژیمهای پیشین نیز دور آنان کشیده، و ایجاد کرده بودند، همه را فرو ریختند وکنار زدند. و چنان شکوهمند صف متحد و سراسری را در برابر دشمن تشکیل دادند که رژیم را به وحشت و هراس انداخته بود وای به روزیکه خیزش در مقیاس ده ها میلیونی به حرکت درآید!… خصوصا ظرف سه ماهه اول از خیزش، هر هفته که میگذشت، صف خیزش انقلابی وسیعتر میشد و تجارب و آزمونها و دستاوردهای فراوانی حاصل کرد و با پیوستن روز افزون سایر شهر و روستاها این نسل رزمنده و پر شور امید انقلاب را در دلها کاشته بود که خواب از سر ضد انقلاب پرانده بود. برغم اینکه رژیم از همان ساعات اولیه خیزش، اینترنت و راههای ارتباطی در دنیای مجازی را بست و سانسور را در کنار حذف فیزیکی دو صد چندان تشدید نمود تا بدین وسیله ارتباط جامعه را با دنیای خارج از خود و خصوصا صف آزادیخواهی در جهان قطع کند، اما باز با ابتکار عمل این مردم و خصوصا نسل جوان از طروق مختلف بخشی از دیوارهای حذف و سانسور کنار زده شد، تا وقایع و رویدادها و جنایت و کشتارها را به بیرون مخابره کند و از چشم جهان پنهان نماند. هم کشورهای سرمایه داری غرب و هم کشورهای سرمایه داری منطقه ای این روند رو به اعتلای انقلابی در ایران را در تمارض و تضاد با منافع آتی خود چه در ایران و چه منطقه و جهان میدیدند. و به این اعتبار از همان روزهای عروج خیزش تا فروکش کردن آن، آگاهانه تلاش کردند نه تنها از پوشش دادن حتی اخبار آن نیز خوداری کردند بلکه وعده های مبنی بر در اختیار گذاشتن اینترنت هم پوچ از آب در آمد و در اوج ابتذال رژیم ایران با لابیگری و به کمک یکی از غولهای اقتصادی در کشور آلمان در نهایت ابتذال شبکه اجتماعی و پیام رسان، اینستا و واتساپ … را فیلتر نمودند، تا رژیم در سکوت خبری جنایت را دو صد چندان کند. جدا از این کشورهای غربی تا جائیکه توانستند از یکسو رژیم را در رویارویی جهت سرکوب وحشیانه تر مبارزات مردم یاری رساندند. از دوربین های مدار بسته و گاز اشک آور گرفته تا اسلحه های پیشرفته و مجهز به دوربین …تا سایر ادوات جنگی در اختیار رژیم قرار دادند، و از دیگر سو نیروهای راست و چپ پرو غربی و اعوان و انصارشان را چه در منطقه و چه در سطح جهانی بولد کردند تا در حد توان و نفوذ این خیزش را از پیمودن مسیر رو به اعتلای انقلابی و نهایتا انقلاب دور کنند. نهادها و سازمانهای “حقوق بشری و بین المللی” در ماههای نخست خیزش در واکنش به کشتار فاجعه بار مردم بپاخاسته ایران فیگور توخالی مدافع “حقوق بشر و دمکراسی خواهی” بخود گرفتند و به شیوه تشریفاتی شماری از سران رده بالای رژیم را به اتهام جنایت علیه بشریت در لیست بلوکه کردن سرمایه هایشان انداختند، و برای قربانیان اعم از ده ها کودک زیر 18 سال اشک تمساح ریختند. اما ماهها بعد میلیاردها یورو از پولهای بلوک شده سران همین رژیم قاتل و جنایتکار را در غرب آزاد کردند تا رژیم بتواند با آن قوای نظامی در هم شکسته اش را ترمیم و تجهیز کند! پیامد این همکاریهای دول غربی و شرکای منطقه یشان برای رژیم حاوی این نکته مهم بود به هر جنایتی دست بزند، کشورهای سرمایه داری در جهان به روال همیشگی در برابر آن سکوت مرگبار خواهند کرد. آنهم نه در واقع بخاطر رژیمی که گمارده دست خودشان است، بلکه بخاطر هراس از انقلاب. و گر نه دول سرمایه داری به خاطر حفظ منافع حقیرخویش بر همه جرم و جنایتهایش چشم فرو خواهند بست، و اگر هر از گاهی گوشه هایی از رویدادها را پوشش خبری داده اند، تنها و تنها بخاطر خالی نبودن عریضه بوده و بس. کماینکه طی این چند دهه در همین راستا عمل کرده اند. و به همین خاطر رژیم از این بابت با خیال آسوده از هیچ جنایتی جهت خون پاشیدن به جامعه و بویژه این خیزش انقلابی تردید نکرد، مگر آنجا که دیگر زور و سرکوب و خون پاشیدنش وحشیانش، با قهر انقلابی توده ای مردم پاسخ گرفته، و نیروهایش مغلوب مبارزات مردم شده اند . خیزش در سه ماهه اول سیر صعودی داشت و چنان در حال عروج بود، کمتر شهری بود در استانهای کشور ده ها صحنه با شکوه از حمله جوانان انقلابی را طومار نکرده باشد که جدا از تسخیر خیابان شهرها، با چه جسارات و کاردانی ستودنی و بی نظیر پاسگاهها و پایگاههای بسیج و کیوسک های اطلاعاتی رژیم تا مراکز بزرگ تبلیغ و ترویج ایدئولوژیکی روحانیون، تا دفتر امام جماعت و آخوندهای جنایت پیشه و قضات مرگ و … تا بانکهایی که پول مردم را بالا کشیده اند و پشتوانه نیروهای سرکوبگر بوده اند، با قهر انقلابی در هم کوبیده و نیروهای دولت را تار و مار کرده است. هر چند د ر سه ماهه دوم بمرور خیزش فروکش کرد و رژیم هم از اینکه فرصتی می یابد تا صفوف نیروهای مستاصلش را تجدید قوا کند در بیان واقع ناخشنود نبود. اما در بیم و وحشت اینکه دیر یا زود در تند پیچ بعدی در مقیاس ده ها میلیونی موج خروشان و سهمگین توده های کارگر و فرودستان اینبار فرا می رسد تا به امروز هم کابوس مرگ رهایش نکرده است.
این خیزش بدون تردید برغم فراز و فرودهای مبارزاتی، آزمون و دستاورد های زیادی در این جنگ تمام عیار با رژیم کسب نموده. خصوصا زنان و مردان انقلابی، و کارگران در ظرفیتهای فردی نه بعنوان طبقه از محل زندگی تا کوچه و خیابان تا دانشگاه و محیط کار و نوجوانان از محیط زیست تا مدرسه فارغ از شکاف جنسیتی، ملی و مذهبی که دهه های پیش بنوعی بر مبارزه متحدالشکل آنها سنگینی می کرد همچون حلقه زتجیر بهم متصل گشتند و جنگیدند. از جان و مال مایه گذاشتند و در مقیاس اجتماعی توان مبارزاتی خود را در برابر دشمن تا دندان مسلح از هر لحاط سنجیدند، و کاستیها و نقاط قوت نبرد خود با رژیم را شناختند. بخش زیادی از دستاورهای حاصله این خیزش غیرقابل پس گرفتن است. از این میان یکی از مهمترین دستاوردهایش این بوده که رژیم برغم اینکه ستون سرکوبش به یمن گردش چرخه تولید، هنوز از حرکت باز نایستاده، اما زیر ضربات این خیزش و تداوم مبارزه تا به امروز، دیگر ارکانش اعم از ستون سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی آن چنان بی اعتبار و شکافهای عمیق برداشته، دیگر جامعه برغم زور سرکوب و کشتار هم زیر بار فرامین حکومتی نمی روند، و رویارویی رژیم با مردم بسیار پر هزینه تر از گذشته تمام خواهد شد! اتحاد و همبستگی که طی خیزشها و خصوصا خیزش شهریور میان توده های بپاخاسته ایجاد شده نه تنها قابل باز ستادن نیست بلکه تداوم اعتصابات و اعتراضات هر روز در اقصی نقاط کشور بیانگر اینست مبارزات هر روزه گسترده تر و عمیق تر شده است! شاید این سوال پیش بیاید، پس چرا این خیزشها و اعتصاب و اعتراضات هر روزه تا کنون به پیروزی نهایی نرسیده اند و شانس بقای رژیم درمانده در چیست؟! این رژیم یکی از دلایل عمده بقایش عدم آمادگی طبقه کارگرست تا در قامت یک طبقه متحدالشکل و مقتدر در کمترین زمان ممکن با این رژیم سرمایه داری تعین تکلیف نهایی کند و آنرا به زانو در آورد، و پیمودن این مسیر متاسفانه برغم مبارزه و جانفشانی کارگران بسیار تدریجی پیش می رود و همین امر موجب گشته رژیم ایران با تکیه بر ستون نظامی و ستون اقتصادی نیمه فلج شده ( که بخش عمده درآمد حاصله از آنرا صرف ماشین سرکوب و لابیگری در خارج برای حفظ بقای ننگینش میکند) بتواند به حیات ننگینش ادامه دهد. ضمنا این فاکتور مهم را هم نباید از نظر دور داشت گرایشات و جنبشهای دخیل در این مبارزات و این خیزش و خیزشهای قبل نیز که رژیم را در چنین بن بستی لاعلاج گیر انداخته اند، مبرهن است، نه تنها دارای استراتژی سیاسی، افق و پراتیک و پرچم مبارزاتی یکسان نبوده و نیستند، بلکه بدلیل خاستگاه طبقاتی و سیاسی متمایز، بخشا تماما در تضاد آشتی ناپذیر با هم بوده و هستند. و همین امر مهم موجب شده، پروسه رشد اتحاد سراسری و به مصاف آوردن در مقیاس ده ها میلیونی را با موانع جدی مواجه سازد. و دقیقا این فاکتور کنار سایر عوامل موجب شده مبارزه برای جنبش کارگری و کمونیستی در مسیر رو به اعتلای انقلابی دو چندان دشوار و دشوارتر گردد. میخواهم بگویم جنبش کمونیستی و کارگری در پیمون مسیر اعتلای انقلابی، تنها با موانع عینی رژیم متوحش سرمایه داری ایران مواجه نبوده، که با توسل به ماشین سرکوب و کشتار مانع پیشروی و پیروزی آنان در مبارزه گشته، بلکه رژیم توانسته طی این چند دهه متوالی با ایجاد موانع متعدد ذهنی از طریق نهادها و ارگانهای عریض و طویل دولتی و غیردولتی و خصوصا از طریق اشاعه گرایشات راست، ناسیونالیستی، رفرمیستی و پوپولیستی و چپ گل و گشاد در درون جنبشهای پیشرو اعم از جنبش کارگری، و حتی جنبش کمونیستی سد بزرگی بر سر راه پیشروی در مبارزه و اتحاد و همبستگی آنها جهت نیل به پیروزی و تحقق انقلاب کارگری ایجاد کند و توان و ظرفیت این دو جنبش که ستون فقرات انقلابند را تا حدود زیادی به تحلیل برد.
مبرهن است، جامعه طبقاتی ایران نیز محل تلاقی گرایشات متعددیست. که میتوان آنها را عموما در دو قطب اساسا دسته بندی نمود. قطب راست و چپ بورژوازیی چه در داخل یا خارج کشور که خود دو دسته اند، راستها از شاه الهی ها گرفته تا فرشگرد، ققنوس، شورای مدیریت گذار، شورای تصمیم، مشروطه خواهان و مجاهدین و سلبریتیهای دربار شاه و شیخ و اصلاح طلبان رانده شده از قدرت و مرکز همکاری احزاب کرد و اقمارشان را شامل میشود که در گرماگرم خیزش شهریور جهت مصادره انقلاب و از محتوای تهی کردن آن در رکاب غرب از هیچ تلاشی فرو گذار نبودند. و در نشست دانشگاه جورج تاون آمریکا و بعدا استنفورد سانفرانسیسکو و با انتشار “منشور مهسا!” بیشتر نقاب از چهره ریاکارانه شان افتاد که دنبال این هستند یکبار دیگر با ناظر کردن افق راست، انقلاب را به بیراهه بکشانند و سر طبقه کارگر و کمونیستها را زیر آب کنند. این طیف متلون از دیرباز و خصوصا در بزنگاههای تاریخی تمام زور خود را با حمایت دول غربی و شرکای مرتجع منطقه ای بکار بسته اند، تا هر تلاشی از سوی جنبش های پیشرو جهت اعتلای انقلابی را عقیم کنند. دسته دوم چپهای قد و نیم قد ، اعم از رفرمیستهای چپ بورژوازی و سوسیال دمکراتها و لیبرالها که تحت عناوین پر طمطراق، چه در صفوف طبقه کارگر و سایر جنبشها چه در خارج از کشور در تلاش بوده اند تا به نیابت از خصوصا طبقه کارگر، افق چپ رفرمیستی را بر مبارزات جنبش کارگری و اقشار فرودست جامعه قالب نمایند. کمااینکه وقتی خیزش شهریور تب و تاب و شور انقلابی سه ماهه اول آن نسبتا فروکش نمود، این چپ رفرمیست طی منشورها و همایش در رقابت با راست پرو غربی تمام زور خود را زدند، تا افق رفرمیستی را بر مبارزه ناظر، و حتی بخشا آنرا محدود به مبارزه صرفا علیه حجاب تقلیل دهند، و پرچم فمینیستها متلون را در کنار پرچم چپ رفرمیست برافرازد و متاسفانه بخشی وسیع از کمونیستها با سوابق درخشان نیز سرخورده به درون این صف ریزش کردند. آلترناتیوی که در بهترین حالت این پرچمداران و مصلحین اجتماعی طرفدار “عدالت” در جستوی آن بوده و هستند ، بر پائی سوسیال دمکراسی است. و اما قطب دیگر آلترناتیو کارگری و کمونیستی که جنبش کارگری و کمونیستی و فرودستانند و ستوان فقرات انقلاب آتی ایران را نیز در بر می گیرند. و دقیقا بدلیل عدم حضور در هیئت طبقه سازمانده، خیزش شهریور نتوانست از مقیاس صدها هزار نفری فراتر رود و تودهای میلیونی را در سراسر جامعه به مصاف آورد و از پیمودن مسیر منطقی باز ماند.
اصولا در دل این اوضاع و شرایط رو به اعتلای انقلابی انتظار می رفت بویژه جنبش کمونیستی و کارگری به وظایف خود عمل نماید و در قامت رهبری و پیشقراول خیزش انقلابی پا به میدان بگذارند و رویاروی و نبرد مردم بپاخاسته را با رژیم کم هزینه تر کنند و با تغییر تناسب قوا، گام بلندی برای توده ای کردن خیزش در مقیاس ده ها میلیونی و جابجائی نیرو برای یکسره نمودن کار رژیم بردارد، اما نه جنبش کارگری و نه جنبش کمونیستی این درجه از آمادگی را عملا از خود نشان ندادند. جنبش کمونیستی نه اینکه نخواسته در این خیزشها در جایگاه واقعی خود قرار گیرد و به وظایف و تکالیف کمونیستی خود عمل کند، نه، بلکه به اینخاطر که هنوز جنبش کمونیستی برغم جانفشانیها و تاریخ مبارزاتی پر فراز و نشیب با این رژیم، نتوانسته بدلایل عدیده موانع سر راه که یکی از فاکتهای آن وجود رژیم تئوکراتیک سرمایه داریست، رابطه وسیع و ارگانیک سیاسی و طبقاتی و تشکیلاتی با طبقه کارگر و کل جامعه برقرار کند. به این اعتبار نتوانسته در امر سازمانیابی، هدایت و انسجام بخشیدن به مبارزات چنان رشدی داشته باشد که در این تند پیچهای تاریخی در مقیاس سراسری و توده ای نیرو حول پرچم خود گرد آورد و جابجا کند. جنبش کارگری هم با وجود متحمل گشتن هزینه های بسیار سنگین، سنگر مبارزاتی علیه این رژیم استثمارگر و متوحش سرمایه داری را بدون وقفه با همه کمبودها و فراز و فرودها زنده نگه داشته است؛ باوجود اینکه با اعتصابات و اعتراضات مداوم و روز افزونش خصوصا در یکدهه اخیر فصل نوینی از مبارزه را در کل جامعه رهنمون شد؛ و به دلیل موقعیت عینی و اجتماعیش در اقتصاد سیاسی زمینه عروج خیزشها را طی مبارزه با وجود همه کاستیها فراهم نمود؛ اما دقیقا بدلیل مواردی که فوقا ذکر شد و مضافا عدم امکان ایجاد تشکلهای مستقل از یکسو و از دیگر سو تا حدودی دست بالا پیدا کردن گرایش حزب گریز، این جنبش را بواقع از پیوند با کمونیستها و حزب مقتدر سیاسی و کمونیستی و به این اعتبار از وظایف و تکالیف اساسی خود در امر پیشبرد انقلاب بنوعی محتاط و دور نمود.
حال ممکن است این سوال پیش بیاید، آیا در صورتیکه خیزش دوباره قوام یابد، طبقه کارگر اینبار از این درجه از آمادگی برخودار خواهد بود در هئیت سازماند و رهبری کننده جامعه عرض اندام کند! این رسالت بزرگ را یقینا طبقه کارگر ایران دیر یا زود بدوش خواهد کشید، کمااینکه برای تحقق و وقوع چنین رویدادی تاریخی ده هه هاست سنگ روی سنگ مینهد. طبقه کارگر ، خصوصا رهبران عملی و پیشروان این طبقه از یکسو با اتکا با آموزه ها، اندوخته و شناخت از مناسبات استثمارگرانه و از دیگر سو با آگاهی بر منافع خود و با اتکا به قوای مبارزاتی خویش به جنگ نهایی با سرمایه داران و نماینده سیاسی بورژوازی ایران همانا دولت حاکم خواهند رفت. دهه ها مبارزه مستمر آنقدر آنها را آبدیده نموده که دینامیزم حوادث رفتن به سمت اعتلای انقلابی را نه تنها به صرف اراده بلکه با سازمانیابی و ایجاد تشکلها و با ابتکار و خلاقیت به سرمنزل مقصود برسانند.
ضامن اجرایی این اقدام در گرو اینست که چقدر طبقه کارگر صرفنظر از خود سازماندهی، پیشگام تغییر و آماده برای هدایت و رهبری است از یکسو و از دیگر سو در ارتباطی دو سویه با فعالان کمونیستی در داخل بتواند دینامیز ایجاد تشکل های سراسری تا تشکیل حزب مقتدر کارگری و کمونیستی جهت بسیج توده ای حول افق کمونیستی را گسترش دهد.
طبقه کارگر ایران همین حالا دیگر موقعش است حتی اگر دیر نباشد که با همین ظرفیتها و ابزارهای موجود تا تشکیل شوراهای وسیع و سراسری متکی به مجمع عمومی که در هفته تپه آزمون پس داده و در سایر نقاط ایران در حال تکثیر است، بطور هماهنگ و یکپارچه با تغییر تناسب قوا وارد عرصه تدارک انقلاب گردد.
می طلبد در برابر دشمنان رنگا و رنگ طبقاتی یکبار دیگر این اصل تاریخی را تصریح نمود، برغم همه کاستیها و عدم آمادگی جنبش کمونیستی و کارگری جهت عرض اندام در قامت رهبری جامعه، به ذره این حقیقت مخدوش نشده و نخواهد شد، این دو جنبش ستون فقرات انقلاب آتی ایرانند و تنها جنبشهای انقلابی اند که هیچ نفعی در تداوم این مناسبات استثمارگرانه و متوحش ندارند. این جنبشها دیر یا زود بایستی برای بفرجام رساندن وظایف خطریشان در برابر انقلاب کارگری و تحقق کمونیزم همه موانع را با اتکاء به نیروی زیر و رو کننده خویش از سر راه بردارند و افق کمونیستی، افق رهایی کل جامعه از قید و بند مناسبات منحط سرمایه داری را بروی جامعه بگشایند. انقلاب دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!
زنده با انقلاب کارگری!
زنده باد کمونیزم!
ناصر بابامیری
26.08.2023