24 فوریه سه سال از جنگ و میلیتاریزم که دو طرف درگیر جنگ در اوکراین راه انداخنتد گذشت. جنگی که در یکسوی آن “ناسیونالیزم عظمت طلب روسی” به رهبری پوتین و شرکایش و در سوی دیگر این میلیتاریزم ارتجاعی دولت زلنسکی با حمایت دول غربی عضو ناتو به سرکردگی آمریکا بودند. جنگی ویرانگر سه ساله که با فرود آوردن میلیونها موشک و بمب بر سر مردم بیدفاع و سربازان اجیر شده، صدها هزار انسان را گوشت دم توپ، و میلیونها نفر را نیز آواره کرده و هیچ اثری از زندگی در چندین شهر بزرگ و کوچک در ایالتهای اوکراین را باقی نگذاشته و زیر ساختهای شهری را نیز به کلی نابود نموده است.
ایالت متحده و شرکای اروپایش وقتیکه استراتژی سیاسی و پروژه تحقق“نظم نوین جهان” پس از پایان جهان دو قطبی در جنگ خلیج یک و دو در منطقه ناکام ماند، و کشتی آن به گل نشست، و هر دوره خواه دمکراتها یا جمهوری خواهان که صحنه گردان سیاسی آن هستند و استراتژی هئیتهای حاکمه به آنها جهت اجرا دیکته میشود، در بیان واقع بلندپروازیهای ادعای قدرت بلامنازع جهان آنها با بزرگترین چالش ها هم در زمینه نظامی و هم در عرصه اقتصادی و فن و آوری و تکنولوژی از سوی سایر قطبهای جهانی مواجهه گشت. خارج کردن بخش وسیعی از نیروها و برچیدن پایگاههای نظامی در خاک کشورهای منطقه اعم از افغانستان، عراق، سوریه … با هر توجیهی که غرب برای آن داشت از این واقعیت به ذره نمی کاهد، این استراتژی میلیتاریستی نه به اهداف اساسیش مبنی بر جلوگیری از روند مبارزات رو به اعتلای انقلابی در کشورهای منطقه نتیجه داد، تا از طریق میلیتاریزم ارتجاعی و حکومتهای دست نشانده بتواند بازار کار این کشورها را تسخیر و هم نیروی کار ارزان آنها را اجیر کند، و نه به منابع و ذخایر نفت و گاز و فلزات گرانبهای آن نیز که درصد فراوانی از ذخایر مهم جهان را بخود اختصاص داده، دسترسی پیدا کرد. ضمنا غرب به هدف دیگر خود مبنی بر به چالش کشیدن سایر قطبهای جهانی در منطقه نیز نه تنها نائل نگشت بلکه طی این چند دهه چنان غرق در مسابقات تسلیحاتی و میلیتاریزم ارتجاعی در اینسو و آنسوی بود، رقبای جهانیش با تمرکز بر عرصه اقتصادی و فن آوری و تکنولوژی توانستند بزرگترین چالش منطقه ای و جهانی را برای آن بوجود آوردند، بگونه ای که امروز آمریکا حاضر نیست جنگ در اوکراین را ادامه دهد. .
در بیان واقع رویکرد میلیتاریزم اواکراین و دور دیگری از نسل کشی در فلسطین محصول این بن بست استراتژیک چندین دهه غرب به رهبری آمریکا بود. رویکردی تا بواسطه آن شکست و ناکامیهای چند دهه پیش به رهبری آمریکا در سطح منطقه و جهان را توجیه کند. اما جنگی که قطبهای میلیتاریستی در دو سو بر کشور اواکراین تحمیل کردند، سه سال را پشت سر گذاشت، دولت پوتین برغم هزینه و ضرباتی که از ناحیه جنگ متقبل شده، فاتح این نبرد در جنگ ارتجاعی اوکراین است. بعبارتی پروژه ملیتاریستی با حمایت دول غربی و ناتو و سرکردگی آمریکا نه تنها نتوانست شکست و ناکامیهای سابق و چالش هژمونی آنها را توجیه کند، بلکه به اهدافی که از طریق میلیتاریسم اوکراین نیز در تعقیب آن بودند، نرسیدند و زندگی میلیونها انسان بیدفاع در این کشور را نیز به تباهی کامل کشاندند.
چرا جنگ در اوکراین!؟
اوکراین بدلیل موقعیت ویژه ژئوپلیتیکی و در هم تنیدیگی تاریخی با روسیه و خصوصا پیشینه ای از مبارزه توده های مردم علیه دولتهایی که نزدیک به یک قرن است با دست بدست کردن قدرت میان بالائیها، خواسته اند بر عرق ملی آنها بدمند، تا در پی اهداف منفعت جویانه خویش آنانرا قربانی کنند، برای روسیه مهم است، اوکراین به کدام سو می رود. پوتین طی این چند دهه از حاکمیت مقتدرانه خود را در جایگاه یکی از “امپراتوریهای بزرگ نه منطقه بلکه جهان!” می بیند. جایگاهی که اوکراین در معادلات منطقه ای می تواند دارا باشد، نزد پوتین غیر قابل چشم پوشی است! پوتین هم دقیقا نظیر سایر دولتهای بورژوازی رشد دو پدیده در سرزمین “اتحاد جماهیر شوروی” سابق برایش خط قرمز است. نخست اینکه مردم در کشور تحت حاکمیت او و کشورهای اقمار شوروی سابق به روند رو به رشد اعتلای انقلابی و کمونیزم روی آورند. و دومین خط قرمز از نظر روسیه، پیوستن کشوری نظیر اوکراین با موقعیتی استراتژیک به سازمان نظامی ناتو است، تا آنرا تبدیل به محل استقرار پایگاه نظامی ناتو در بیخ گوش روسیه کنند. از نظر پوتین این اقدام بزرگترین تهدید و تعرض به “حفظ تمامیت ارضی روسیه” معنا پیدا میکند.
بی جهت نبود در گرماگرم حملات نظامی فوریه 2022 روسیه به اوکراین، پوتین به شیوه ای مضحک به لنین تاخت. و بسیار آگاهانه تاریخ درخشان مبارزات «اوکراین شورایی» دوره حیات لنین که عاری از دسته بندیهای قومیتی و تفرقه فکنانه بود، و با روحیه متعالی و وحدت در برابر ارتجاع زمان خود ایستادند، مورد استهزا قرار داد. و مرزبندی روشن اوکراین شورایی را با حاکمیت دوران استالین و نیکیتا خروشچف که جوهر سموم ناسیونالیزم عظمت طلب روسی را دامن می زد، خواست بسیار عامدانه مخدوش کند. اگر از تاریخ درخشان «اوکراین شورایی» زمانی زیادی میگذرد، تا جامعه امروز روسیه و اوکراین با جزئیات آن تاریخ درخشان را مرور کنند، و هجوم پوتین به این تجربه تاریخی و مرزبندی آن با دوران استالنیزم تا فروپاشی دیوار برلین را بخاطر آورند، اگر پوتین فرض را بر این گرفته بود مردم کرملین و کیف به حافظه تاریخی خود کمتر مراجعه میکنند، اما دیگر دوران پسا جنگ سرد را خود شاهد تاریخ خونبار آن با جزئیات بوده اند. و فراموش نکرده اند، دولت پوتین در سایه جنگ افروزیش و با تحریف تاریخ فکر میکند، می تواند جنایات چندین دهه اش را نزد توده های مردم در روسیه و اوکراین را ساده انگارانه پرده پوشی کند. مردم روسیه و منطقه فراموش نکرده اند، کارگران و کمونیستها نزدیک به سه دهه است در کشور تحت سلطه پوتینها بیشتر اپوزسیون هستند! کمااینکه در کرملین تحت حاکمیت دلقک پرو غربی زلنسکی نیز نه تنها فضا علیه کمونیزم تشدید شده، بلکه هر مخالف سیاسی نیز حذف سیاسی و حتی فیزیکی میگیرد، بنوعی که بخشا به فعالیت زیر زمینی روی آورده اند.
پوتین با هدف اینکه دولتهای اقمارش نیز ضد کارگری و کمونیستی باشند و به این اعتبار جنگ سرد علیه کمونیزم را تشدید و تشدیدتر کنند، جالب اینکه آنوقت برای اقتدار “روسیه بزرگ” در اوکراین می جنگد تا “روسی تباران” منطقه دونباس یعنی جمهوری لوهانسک و دونتسک استقلالشان از سوی دولت فاشیستی اوکراین برسمیت شناخته شود! و از قید و بند “اوکراینی تبارها!” نجات یابند! بماند خود رژیمهای حاکم بر این دو جمهوری نیز در دونباس در سرکوب و کشتار کارگران و آزادیخواهان معترض به وضع موجود پیشینه ای مشابه دولت کرملین و اوکراین دارند. بهاطر داریم پوتین نخست با به رسمیت شناختن دو جمهوری منطقه «دونباس» دولت اوکراین را بگونه ای شوکه و غافلگیر کرد و بعد در 24 فوریه حمله به اوکراین را شروع کرد. حمله پوتین به اوکراین در آغاز آمریکا و ناتو را در لاک دفاعی فرو برد که از دخالت مستقیم در این میلتاریزم ارتجاعی که روی آن سالها سرمایه گذاری کرده بودند، بظاهر خود را بر حذر دارند. و طی یکی، دو روز از شروع جنگ حمایت خود از دولت اکراین را تنها معطوف به تشدید محاصره اقتصادی بیش از پیش پوتین کردند. اما چند روز از جنگ گذشت، بلاخره بخشی از کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا، اعم از آلمان، فرانسه، انگلیس، و حتی سوئد، فنلاند که هنوز عضو سازمان ناتو نبودند از این موضع تهدید محاصره اقتصادی پوتین فراتر رفتند، و شروع به کمکهای تسلیحاتی به دولت فاشیستی اوکراین کردند. حمایت از رئیس جمهوری که طی زمامداری چند ساله خود به بهانه مبارزه علیه شورشیان جدایی طلب در اوکراین، از هیچ جنایتی در برابر حتی مردم بیدفاع فرو گذار نبوده است.
ضمنا این مبرهن است هئیت حاکمه روسیه هم نظیر سایر هیئتهای حاکمه در جهان، با ایجاد استحکامات درون مرزهای “خود” و حراست از “خاک مقدس” که منافع سرمایه داران را تامین میکند بر متن این اعلان جنگ ناتو علیه تعرض به قلمرو آسیایی، تمام توان تسلیحاتی و فن آوری نظامی و حتی اتمی خود را برای گسترس حوزه نفود و اعمال هژمونی نه تنها بر منطقه بلکه بر کل جهان را تعقیب نماید. هیئت حاکمه روسیه نیز نظیر سایر هیئت های حاکمه سرمایه داری در جهان، جان انسانها نزدش پشیزی نمی ارزد. بعباراتی دیگر نه عاشق “خاک سیاه و سرزمین پهناور” اوکراین است نه عاشق شهروندان آن خواه “روسی زبان یا اوکراینی تبار! “، بلکه “خاک پاک” روسیه تا جایی برایش مقدس است که منافع، سودجوئی و اقتدار آنرا در سطح منطقه و جهان تامین کند، در غیراینصورت خاکش را به توبره میکشد و آمادگی برای دوئل هسته ای را جنون آمیزانه تر از دول غربی در سر می پروراند. کمااینکه در اواخر سال 2024 در پاسخ به موشکهای دوربرد بریتانیا و آمریکایی که در اختیار دولت کیف گذاشت، با شلیک موشک آرشنیک مافوق صوت قاره پیما مواضع دولت اوکراین را هدف قرار داد و دول غربی و آمریکا را عملا به دوئل هسته ای فراخواند و همه را چنان در شک و بهت فرو برد که آمریکا را وادار به تغییر رویکرد نمود.
بدنبال شلیک موشک آرشنیک، استراتژیستهای آمریکا بخوبی دریافتند میدان جنگی که علیه روسیه باز کردند آنهم با شکست روبرو گشته عقب نشینی آبرومندان از مواضع میلیتاریستی در اوکراین را تنها راه دیدند اما برای توجیه آن نزد افکار عمومی و خصوصا در داخل آمریکا میدان جنگ در سوریه را از طریق ژاندارم منطقه ای اسرائیل و دولت ترکیه و شرکایشان باز کردند. اسد را در مماشات با دولت پوتین و بده و بستانهایی که پشت درهای بسته در نشست دوحه انجام گرفت، در عرض 10 روز متواری کردند، و قدرت را از بالای سر مردم جان به لب رسیده سوریه (که سال 2011 طی خیزش توده ای خواستند رژیم اسد را با اتکاء به مبارزات خود به زیر بکشند، و آنزمان دولت روسیه و رژیم ننگین ایران اسد را از شکست حتمی و سرنگونی نجات دادند) دست بدست کردند، و احمد شرع نماینده ارتجاع اسلامی القاعده را بر مسند قدرت نشاندند.
اما آمریکا میبایست یک راه حل قطعی برای توجیه شکست استراتژی جنگ و میلیتاریزم ارتجاعی در اوکراین و تغییر رویه به جهان نشان دهد.
مبرهن است آمریکا نیز بخاطر استقلال طلبی اوکراینیها در بورس جنگ شریک نشد، بلکه اواکراین از نظر آنها نیز هم دارای موقعیت استراتژیک نظامی بوده، و هم یکی از شاهراههای اقتصادیی میباشد که آسیا و اروپا را بهمدیگر متصل می کند و دارای منابع و ذخایر غنی زیر زمینی است که دولت آمریکا همیشه به آن چشم دوخته است. فوقا ذکر شد غرب و در راسشان آمریکا نیز همه تغییر رویکردهایشان در منطقه و جهان نه به خاطر رهایی ساکنان این سرزمینها از اسارت رژیمهایست بلکه دنبال آنند با تسخیر کشورهای منطقه خود راسا بازار نفت و گاز و سایر منابع و ذخایر زمینی بدست بگیرند و هژمونی دیگر قطبهای جهانی را به چالش بگیرند.
بویژه وقتی غرب می بیند، دولت روسیه در کمتر از دو دهه تنها از طریق واردات گاز مایع خود به اروپا تریلیونها دلار پول را پارو کرده است، وقتی میبیند روسیه و چین اقمارشان در سازمان شانگهای و بریکس عرصه های اقتصادی و فن آوری و تکنولژی غرب را دارند بسرعت پشت سر می نهند، وقتی سه دهه مسابقه تسلیحات، میلیتاریزم منطقه ای از آسیا تا آفریقا با اتکاء به بازوی نظامی ناتو نه تنها نتوانست جلودار رشد در عرصه اقتصادی و فن آوری و تکنولوژی رقبایشان اعم از روسیه و چین اقمارش شود و هژمونی را به آمریکا برگرداند، بلکه دارند از قافله عقب می افتند….این امر استراتژیستهای آمریکا را بشدت هراسان، نمود که ناچارا به تغییر در استراتژی سیاسی و رویکرد جدید روی آورد.
***