دو مطلب از زندان: 1ـ محمد نجفی وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر زندانی 2ـ نامه زندانی سیاسی “رزگار بیگ زاده بابامیری” و شرح شکنجه های زندان ـ منشور آزادی، رفاه، برابری

زندانیان سياسی و عقیدتی را به یاد آوریم

محمد نجفی وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر است که بارها توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت و به اتهاماتی چون «توهین به رهبری»، «نشر اکاذیب» و «تبلیغ علیه نظام» به حبس های طولانی محکوم شده است. محمد نجفی نخست در ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ هنگام فیلم‌برداری از تجمع اعتراضی کارگران کارخانه‌ هپکو اراک توسط مأموران امنیتی بازداشت شد. در سال ۱۳۹۷ پس از پیگیری شکنجه‌های منجر به جان‌باختن وحید حیدری، یکی از معترضان بازداشت‌شده در اعتراضات سراسری دی‌ماه ۱۳۹۶ در بازداشتگاهی در اراک، دستگیر و زندانی شد.

این وکیل دادگستری پس از آن به دلیل فعالیت‌های حقوق بشری خود با پرونده‌سازی‌های متعدد از سوی نهادهای امنیتی مواجه شد و هم‌اکنون در بند چهار زندان اوین به بند کشیده شده است. این زندانی سیاسی در چند پرونده جداگانه با ۱۴ اتهام به بیش از ۲۱ سال حبس محکوم شده است و تاکنون تجمیع احکام برای محکومیت‌هایش صورت نگرفته است. همچنین این وکیل آزادی خواه در فروردین ماه سال جاری با حکم دادگاه عالی انتظامی قضات به محرومیت دائم از اشتغال به حرفه وکالت محکوم شد. این حکم به تازگی در زندان اوین به او ابلاغ شده است.
محمد نجفی در طول دوران حبس خود با وجود سکته و ابتلا به بیماری‌‌های مختلف از دریافت درمان تخصصی و اعزام به بیمارستان محروم مانده است. وی در طول دوران حبس خود بارها دست به اعتصاب غذا زده است.

در روزهای اخیر، ۳۴ تن از زندانیان سیاسی و عقیدتی محبوس در زندان‌ اوین، با نوشتن متنی درباره محمد نجفی به شرح وضعیت او پرداخته و خواهان آزادی فوری و بی‌قید و شرط این فعال حقوق بشر زندانی، رسیدگی پزشکی به او و اعاده پروانه وکالتش شده اند.

متن و امضاهای این زندانیان سیاسی به شرح زیر است:

“اوین، بند چهار، یکم اردیبهشت ۱۴۰۴
ما روایت می‌کنیم
این نه بیانیه‌ای سیاسی است و نه گزارشی ژورنالیستی. این روایتی است والا از محمد نجفی، وکیل انسان، خطاب به مردم، نهادهای حقوق بشری و وکلا.
ما، محکومان راه آزادی، موکلان، متهمان و دغدغه‌مندان سرزمین، این‌بار نه برای خود، بلکه برای کسی شهادت می‌دهیم که برای ما هزینه‌های سنگینی پرداخته؛ هزینه‌هایی که هر یک به‌تنهایی برای درهم‌شکستن یک انسان کافی است.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی در هشتمین سال حبس خود به سر می‌برد و یازده سال دیگر نیز باید زندانی باشد.
ما روایت می‌کنیم که او برای دفاع از انسان و دیگران، نه خود، یازده حکم ناعادلانه از نظام استبدادی جمهوری اسلامی دریافت کرده است.
ما روایت می‌کنیم که جسم محمد نجفی بارها بیمار شده، اما روحش همچنان استوار است و این روح اوست که جسم رنجورش را به دوش می‌کشد.
ما روایت می‌کنیم که او نه‌تنها زندانی، بلکه تبعیدی است؛ از شازند و زندان اراک به زندان اوین تهران منتقل شده است.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی بدون تبعیض میان گرایش‌ها و جریان‌ها، با تمام وجود برای انسان دفاع کرده است.
ما روایت می‌کنیم که پروانه وکالتش را باطل کردند تا ابزار دفاعش را از او بگیرند، اما ما پس از این سلب پروانه، او را بیش از پیش وکیل خود می‌دانیم.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی شاعرانه زندگی می‌کند و شاعرانه از انسان و حقوقش دفاع می‌کند.
ما روایت می‌کنیم که او راوی رنج‌های ما بوده و اگر او و امثال او نبودند، نامی از ما باقی نمی‌ماند.
ما روایت می‌کنیم که میان او و درخت انجیر حیاط اوین پیوندی عمیق است؛ او حتی به آن درخت شخصیت بخشیده و با آن گفت‌وگو می‌کند.
آری، این‌بار ما روایت می‌کنیم که راوی چه رنج‌هایی کشیده است.
ما خواستار آزادی فوری و بی‌قید و شرط محمد نجفی، رسیدگی پزشکی به او و بازگرداندن پروانه وکالتش هستیم.

محمود اجافلو، مطلب احمدیان، سعید احمدی دلجو، رضا اکبری منفرد، سجاد ایمان‌نژاد، شهریار براتی، وحید بنی‌عامریان، حامی بهادری، یدی بهاری زر، مهدی بهمن، مرتضی پروین، محمد حسن پوره، فرهاد حافظی، شاهرخ دانشورکار، امیر کیوان رحیمی، رضا رضایی، مهران رئوف، وحید سرخ‌گل، خشایار سفیدی، مازیار سیدنژاد، حسین شنبه‌زاده، محسن صادقپور، مرتضی صیدی، سپهر ضیایی، بابک علی‌پور، نصرالله فلاحی، پویا قبادی، فؤاد فتحی، امیرحسین مرادی، فرزاد معظمی گودرزی، محمد مسعود معینی، علی یونسی، میریوسف یونسی، جواد منبری”

پرونده‌سازی، دستگیری، و محاکمه وکلای آزادی خواه و مدافعان حقوق بشر با مضمون نقض ابتدایی ترین حقوق متهمان و زندانیان بخشی از روند سرکوب آزادی خواهان، تهدید آزادی ها و خفه کردن هر گونه صدای اعتراض و حق طلبی از آغاز به قدرت رسیدن سرمایه داری استبدادی حاکم بوده است.

ما بر اساس بند سوم منشور آزادی، رفاه، برابری خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی از جمله محمد نجفی هستیم.

کانال تلگرام منشور آزادی، رفاه، برابری
۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

منشور_آزادی_رفاه_برابری

_____________________________________________________

2 ـ

نامه زندانی سیاسی “رزگار بیگ‌زاده بابامیری” و شرح شکنجه های زندان

 

رزگار بیگ‌زاده بابامیری زندانی سیاسی که حکم اعدام او صادر شده و در زندان مرکزی ارومیه به سر می‌برد در نامه‌ای که نسخه ای از آن به بیرون از زندان ارسال شده از وضعیت بغرنج خود و اعمال فشار و شکنجه بازجویان پرونده که با مدیریت و هدایت رئیس اداره اطلاعات شهرستان بوکان جهت اخذ اعترافات اجباری از او صورت گرفته پرده برداشته است.

متن نامه به شرح زیر است:

“در تلاشم با نگارش این متن که داستان ۱۳۰ روز بازداشت و وضعیت من [را] در تمام این مدت بازگو می‌کند، صدای خودم را به دنیای متمدن برسانم. در شرایطی که تحت نظارت مداوم مخبرین و سیستم‌های نظارتی زندان به سر می‌برم و طبیعتا تنش و فشار مضاعف و مستمری را تجربه می‌کنم، تمرکز یافتن در نگارش کار چندان ساده‌ای نیست.

در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ طی یک تماس تلفنی از سوی فردی به نام سعیدی که خود را مأمور اداره اطلاعات بوکان معرفی نمود، در ساعت ۵ عصر به مکانی در حوالی تالار روژ در حومه شهر بوکان فراخوانده شدم و پس از مراجعه به محل مورد اشاره توسط سعیدی و فرد دیگری که بعدا فهمیدم بازجوی پرونده ماست و نام سازمانی‌اش قربانی است، به اداره اطلاعات بوکان منتقل شدم. تا حوالی ساعت ۱۰ شب در یک اتاق بازداشت شدم از ساعت ۱۰ شب تیم بازجویان شامل ۶ نفر که شامل سعیدی و قربانی و رییس اداره اطلاعات بوکان موسوم به نام سازمانی حجتی، و سه مامور ناشناس دیگر به صورت شیفتی مورد وحشیانه‌ترین اشکال شکنجه و ضرب‌و‌شتم قرار گرفتم.
ضمن ضرب‌وشتم مداوما مورد تهدید به مرگ و توهین و تحقیر قرار می‌گرفتم و مرتب توسط حجتی و قربانی و سعیدی متذکر می‌شدم که در مکانی هستم که قبلا ده‌ها نفر از به‌قول خودشان «اغتشاش‌گر[ان]» تحت شکنجه کشته شده‌اند؛ قرار دارم و به سرنوشت آنان گرفتار می‌شوم و عاقبت جنازه‌ام مثل جنازه‌ آنان در دریاچه سد بوکان و کانال فاضلاب و گورهای دسته‌جمعی پرت خواهد شد.
تمام تلاش خود را معطوف این مسئله نمودند به من بفهمانند به آخر خط رسیده‌ام و آنهایی که شکنجه‌‌ام می‌کنند در مصونیت مطلق قانونی قرار دارند و مرگ من هیچ عواقبی برای شکنجه‌گرانم نخواهد داشت. صد البته توحش آنان در شکنجه به خوبی نشان می‌داد واقعا هیچ نگرانی نسبت به مرگ من تحت شکنجه ندارند. در طول سه شب شکنجه در اداره اطلاعات بوکان ده‌ها بار زیر ضرب‌وشتم و شوک‌های الکتریکی بیهوش شدم.

[در پی] بیش از حدود ۷۲ ساعت شکنجه مداوم در معیت چند متهم دیگر در یک ون ویژه حمل زندانیان تحت اسکورت کاروانی از خودروهای حامل افراد لباس شخصی مسلح با تدابیری ویژه و شبانه به بازداشتگاه اداره اطلاعات استان آذربایجان غربی واقع در ارومیه منتقل شدم.
از همان ابتدا در ارومیه تحت شکنجه‌هایی به قول خودشان تخصصی و حرفه‌ای و متنوع و برنامه‌ریزی‌شده قرار گرفتم. تکنیک‌های متنوعی در بازجویی‌های بازداشتگاه ارومیه بر من اعمال شد که تعدادی از آنان را به اختصار بازگو می‌کنم تا خواننده این متن بهتر در جریان حال‌وهوای مهیب شکنجه‌ها قرار گیرد.

۱- تکنیک القای خفگی: با دست و پا و چشم بسته در حالی که کیسه‌ای بر سر من کشیده می‌شد، به صورت افقی و به پشت در جایی شبیه حمام یا سرویس دستشویی قرار داده می‌شدم و جریان آب بر روی سر و صورت من باز می‌شد که مرگ در هراس از خفگی را به صورت وحشتناک بر من القا می‌کرد.

۲- تکنیک اعدام صوری (دار زدن): من را با صورت و دست و چشم بسته در نیمه‌های شب کاملا ناگهانی از سلول انفرادی به یک اتاق نامعلوم منتقل می‌کردند و وادارم می‌کردند ساعت‌ها با طنابی دور گردن روی یک چهارپایه بایستم و من را تهدید به اعدام در گمنامی و خفا می‌کردند و سعی می‌کردند تا جایی که می‌شود، مرعوبم کنند.

۳- تکنیک اعدام صوری (تیر باران): با دست و پا و چشمان بسته ضمن تهدید و تحقیر و استهزاء مدام، با چکاندن ماشه سلاح‌هایشان به من می‌گفتند: اسمت را هیچ کجا به عنوان زندانی ثبت نکرده‌ایم که وقتی حین بازجویی کشته شدی به‌راحتی جنازه‌ات را مثل جنازه اغتشاشگران (معترضین) در کانال فاضلاب و در دریاچه و گورهای دسته‌جمعی ناشناس مخفی کنیم.

۴- تکنیک شوک الکتریکی: با چشم بسته و دست‌های بسته به صندلی طناب‌پیچ می‌شدم و توسط مامورین اداره اطلاعات، ضمن توهین و تحقیر و ورود به حریم شخصی و خانوادگی با وارد کردن شوک الکتریکی به نرمه گوش، بیضه‌ها، نوک سینه‌ها، ستون فقرات، پهلو و زیربغل‌ها و ران‌ها و گیجگاهم درد وحشتناکی را به من وارد می‌نمودند تا آنچه را می‌خواستند بنویسم یا جلو دوربین تکرار کنم.
۵- تکنیک اعمال بی‌خوابی مستمر: مامورین اداره اطلاعات چندین شبانه‌روز پی‌درپی، با سرکشی مداوم و ایجاد سروصدا و ناسزا و ورود به سلول و ضرب‌وشتم و هر وسیله‌ی دیگری که بتواند مانع خواب من شود، تلاش می‌کردند مانع تمرکز و آرامشم شوند تا مقاومتم بشکند و طبق سناریوهای بازجویان بنویسم و جلو دوربین دیکته‌های آنان را تکرار کنم. این در حالی است که تنها جرم من کمک به همنوع است.

از ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ تا یکم شهریور آن سال این وضعیت غیر انسانی کم‌وبیش امتداد داشت، با وجود اظهارات تهدیدآمیز مامورین اداره اطلاعات پس از انتقال به زندان مرکزی ارومیه از همان روزهای نخست تمام تلاشم را کردم تا از راه‌های قانونی شکنجه‌ها و دیگر تخلفاتی را که بازجو و بازپرس پرونده شماره ۱۴۰۲۳۵۹۲۰۰۰۰۹۱۵۷۴۲ در حق من انجام دادند، به مقامات قضایی منعکس نمایم. پس از ماه‌ها پیچاندن و امروز و فردا کردن، عاقبت موفق به شکایت علیه بازپرس و بازجویان شکنجه‌گر اداره اطلاعات شدم و پرونده شماره ۱۴۰۳۳۵۹۲۰۰۰۲۲۵۷٨۳۴ در دادسرای ارومیه گشوده شد و پس از چندین هفته به دادگاه نظامی استان آذربایجان غربی احاله شد، اما دادیار شعبه اول دادسرای نظام استان آذربایجان غربی با بهانه واهی گذشت یک‌سال از زمان شکنجه‌ها طی قرار شماره ۱۴۰۳۳۵۳۹۰۰۰۶۵۰۹۶۹ قرار منع تعقیب بازجوی شکنجه‌گر را صادر و از معرفی ‌من به پزشک قانونی خودداری نمود و عملا مجال تعقیب قانونی ناقض حقوق بشر را سلب و ایشان را مصون از مجازات کرد.

پرواضح است شکنجه بزه ضدانسانی و جنایتی است که در خفا و به دور از چشم شهود و دوربین‌ها انجام می‌شود و تنها مدرکی که قربانی شکنجه می‌تواند برای اثبات جنایاتی که در حقش شده ارائه دهد، آثار شکنجه در بدنش می‌باشد و ممانعت از دسترسی به پزشک بی‌طرف در عمل به مفهوم ایجاد مصونیت و حمایت از شکنجه‌گران و ناقضین حقوق بشر است؛ اگر به‌راستی نقض حقوق بشر و شکنجه، سیستماتیک نیست پس چرا دادگاه‌های ذی‌صلاح در قبال شکایات قربانیان شکنجه سکوت می‌کنند؟ چگونه یک نهاد امنیتی می‌تواند من را که قربانی شکنجه هستم در زندان فرا بخواند و بابت شکایت شکنجه من را تهدید به اعدام کند؟ و هیچ ارگانی حاضر به دفاع از قربانی نباشد، چرا امدادرسانی باید این چنین مجازاتی را در پی داشته باشد؟

چگونه دادگاه انقلاب ارومیه و شخص قاضی رضا نجف‌زاده علی‌رغم لوایح من و سایر متهمین پرونده در تشریح انواع شکنجه‌های ۱۴ متهم این پرونده در کمال خونسردی در جلسه دادگاه در پاسخ به اعلام شکنجه از سوی قربانیان تنها به گفتن جمله شرم‌آور (توقع داشتی بهت کباب بدن؟) اکتفا نمود؟ استقلال دادگاه در این کشور افسانه‌ای بیش نیست. شکنجه‌گر در مصونیت کامل و قربانی تحت تهدید و فشار و مجازات مضاعف قرار می‌گیرد: هدف نیروهای امنیتی نه کنترل امنیت جامعه، بلکه توجیه مقامات بالادستی و اعمال تعصبات کور قومی و فرقه‌ای است. شکنجه و پرونده‌سازی روالی رایج و ابزار دست زورمندان سرکوبگر است. از افکار عمومی، سازمان‌های مردم نهاد، مجامع بین‌المللی، سازمان‌های حقوق بشری، رسانه‌های آزاد و انسان‌های آزاده می‌خواهم در مقابل این روش‌های ضد انسانی سکوت نکنند.

در ۱۳۰ روز بازداشت مستمر توام با شکنجه علاوه بر کبودی کل بدن، گوش چپم در اثر ضربات بازجویان بر سرم ناشنوا شد و تا ۳ ماه ناشنوا ماند؛ بعدا پرده پاره‌شده گوش چپم به مرور شنوایی خود را بازیافت ولی تا زمان بهبود به‌دفعات دچار عفونت شدید شد.
هنوز آثار ضرب‌وشتم بر ساق پاهای من قابل مشاهده است و پزشک متخصص گوش و حلق و بینی می‌تواند آسیب‌هایی که دو سال قبل به گوشم وارد شده را تایید نماید، اما شکایات مکرر من در بحث شکنجه بی‌پاسخ ماند و دادگاه انقلاب هیچ عکس‌العملی در مقابل اظهارات من و هم پرونده‌ای‌هایم، جز گفتن این جمله توسط قاضی رضا نجف‌زاده، نشان نداد (نجف‌زاده: توقع داشتی بهت کباب بدن؟) ظاهرا شکنجه سزاوار هر کسی است که به همنوع خود کمک می‌کند و از دید این قاضی شکنجه امری طبیعی می‌باشد.
اعطای قدرت، بدون نظارت و بازخواست، تعصبات کور فرقه‌ای و قومی، عقده‌های فروخورده شخصی، منافع مادی، ترفیع، کسب قدرت بیشتر، اضافه‌حقوق و… از یک مأمور قانون، یک قانون‌ستیز وحشتناک و بی‌رحم می‌سازد که تمام مرزهای انسانیت را زیر پا می‌گذارد تا عطش سیری‌ناپذیر را به خشونت و دیگرآزاری، برای ساعاتی هرچند کوتاه، فرو نشاند و از این راه سیستم توتالیتاری حاکم هم وحشتی را که می‌خواهد در دل اتباعش حاکم می‌کند.

جهان متمدن، انسان‌های آزاده نباید در مقابل این حجم خشونت سازمان‌یافته و بعضا تقدیس‌شده سکوت کنند. نهادهای حقوق بشر و موسساتی چون دیوان کیفری بین‌المللی نباید در مقابل این جنایات مستمر بی‌کار بنشینند؛ نباید حرمت انسانی به این راحتی کماکان پایمال گردد.
پایان
تاریخ: ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
زندان مرکزی ارومیه – بند پذیرش ۲
رزگار بیگ‌زاده بابامیری”

About admin

Check Also

بحران بخش صنایع سرمایه داری و از جمله اتومبیل سازی استلانتیس در فرانسه ـ شورای همبستگی با جنبش کارگری ـ پاریس

بحران بخش صنایع سرمایه‌داری و از جمله اتومبیل‌سازی استلانتیس در فرانسه ثروت صاحبان سرمایه در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *