برای پیروزی طبقه کارگر در جنگ طبقاتی و پایان دادن به جنگ می بایست طبقه کارگر تحزب یافته و مسلح گردیده باشد!
کمونیستها – کارگران آگاه – در جنگهای کنونی از جمله جنگ شعله ورتر شده در خاورمیانه منافع شان تنها در تبدیل آنها بجنگ داخلی-جنگ طبقاتی-است. ما کارگران تنها یک جنگ – جنگ طبقاتی داریم! کارگران متحد، تحزب یافته و مسلح شده به آگاهی طبقاتی و سلاح آتشین، تنها نیروی اجتماعی پایان دهنده ی به جنگ بطور کلی می باشند.
باید نخست دولت بورژوائی درهم کوبیده گردد:
” بورژوازی از فئودالیسم سلطنت استبدادی، ماشین بوروکراتیک – نظامی را به عاریت گرفت و ان را کمال بخشید، اپورتونیست ها (بویژه در ۱۹۱۴-۱۹۱۷ ) درآن روئیدند. ( امپریالیسم بمثابه یک عصر در کشورهای پیشرفته در کل قدرت بیش از اندازه ای به این ماشین بخشید) هدف انقلاب پرولتاریائی”داغان کرد”، “خرد کردن” این ماشین و جایگزین کردن آن با خود مدیری کامل از پائین، در محلات و در بالا قدرت مستقیم پرولتاریای مسلح، دیکتاتوری پرولتاریا!”، لنین مارکسیسم در باره دولت– وظایف انقلاب در رابطه با دولت، ترجمه ی سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر
جنگ در اوکراین و بویژه در خاورمیانه شعله ورتر شده است. این یک جنگ امپریالیستی و ارتجاعی و تنها در خدمت منافع سرمایه داران امپریالیست و بویژه تأمین هژمونی نسبتن تضعیف یافته ی دولت سرمایه داری امپریالیستی آمریکا، در برابر رُقبای دیگر امپریالیستی مثل دولت روسیه و بویژه چین می باشد!
شرکت طبقه کارگر دراین جنگ و یا این نوع جنگ ها، فقط حکم گوشت دم توپ را دارد! هر نیروی سیاسی ای و بویژه مدعی کمونیسم که طبقه کارگر را به شرکت در این نوع جنگ ها فراخوان دهد، جنایت کار است! دستانش به خون آغشته شده و در خدمت طبقه سرمایه داری امپریالیستی جنگ طلب و سیری ناپذیر و خونریزی است که تا کنون صد ها میلیون و بلکه یک میلیارد انسان در طول عمر استمارگرانه و خونمکانه سرمایه داری به قتل رسانده است.
بعنوان نمونه می توان به دو جنگ امپریالیستی جهانی اول و دوم اشاره کرد که حدود 80 میلیون انسان را به کشتن داده است و اکنون با تهدید به جنگ سوم جهانی – جنگ هسته ای – هستی انسان بر روی زمین را در خطر نابودی حتمی قرار داده است. باید این سیستم را لغو – نابود – نمود تارهائی یافت و این جز بدست طبقه کارگر ممکن نیست:
” اگر بقول اوژیه (*) پول ” با روئی پر از خون پیسه های طبیعی بدنیا آمده است.” (۲۴۹)، سرمایه در جائی متولد میشود که از سر تا پا و از تمام مساماتش خون و گند بیرون می زند(۲۵۰).
زیر نویس ۲۴۹ – کوارترلی رویوو میگوید: « سرمایه از سر و صدا و دعوا فرار میکند و طبعا ترسوست. این بسیار صحیح است، ولی هنوز تمام حقیقت نیست. سرمایه از نبودن و یا بهره ی کم مانند طبیعت از خلاء متنفر است. با بهره ی مناسب، سرمایه دلیر میشود. اگر ده درصد بهره ی مطمئن وجود داشته باشد میتوان آن را در همه جا بکار برد، با ۲۰ درصد تحرک پیدا میکند، با ۵۰ درصد بطور مثبت جسور میشود، برای ۱۰۰ درصد تمام قوانین انسانی را لگد مال میکند، در برابر ۳۰۰ درصد بهره هیچ جنایتی نیست که وی از ارتکاب آن رویگردان باشد و لو آنکه آن جنایت بقیمت چوبه ی دار تمام شود.»، اگر غوغا و دعوا بهره آورباشد، وی هر دو آنها را تشویق میکند. شاهد مدعا قاچاق و سودای برده. ص ۶۸۹، کاپیتال جلد اول، ترجمه ی ایرج اسکندری.
کارل مارکس در همین اثرش که راز وجود سرمایه – ارزش اضافه – کار بدون دستمزد طبقه کارگر – مبنای سود و افزایش و انباشت سرمایه را کشف نمود، سرمایه را به جانوری تشبیه می کند که زنده ماندنش به مکیدن خون وابسته است:
” سرمایه وامپیر خونآشام است که بیشتر عمر کردنش از بیشتر مکیدن خون است.
سرمایه دار سرمایه شخصیت یافته است! طبیعت مادر کالاست، کارگر پدر کالاست. تولید سرمایه داری در حالیکه تکنیک و سازمان پروسه تولید اجتماعی را ترقی میدهد گورکن منبع ثروت یعنی زمین و کارگر است.”. تأکید از من است.
آیا حقیقتا این همان چیزی نیست که امروزه در برابر جشمان ما، به وقوع پیوسته و وقوع می یابد؟ لحظه ای به چهره خون چکان جامعه نگاه کنیم. واقعا سرمایه حُکم “وال” پرنده ی شومی پیدا کرده است که مادران فرزندان تازه تولد یافته شان را از نوک کودک کُش اش باید محفوظ می داشتند.
رهائی جامعه انسانی در رهائی طبقه کارگر از کارگر بودن – برده ی نوین – برده کار مزدوری – تبدیل شدن اش به انسان رهاست. چنین جامعه ای یک جامعه کمونیستی بدون دولت ، بدون جنک، بدون استثمار انسان از انسان است. قبل از اینکه جامعه کمونیستی موجودیت یابد و برای اینکه جامعه کمونیستی موجودیت باید که دولت بورژوائی در هم کوبیده گردد، دولت پرولتاریای مسلح برای تبدیل جامعه کاپیتالیستی به جامعه کمونیستی خلق گردیده باشد، برای این، لازم و ضروری است که انقلاب قهری کمونیستی یه پیروزی رسیده باشد که لازمه آن سازمان یافتن – تحزب یافتن – مسلح شدن – طبقه کارگر در حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست می باشد!
. کارل مارکس :
“بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا ” و انگلس در مطلبی در نقد بلانکی می نویسد:
“از آنجا که بلانکى هر انقلاب را همچون حملۀ ضربتى یک اقلیت کوچک می فهمد، به خودى خود این نتیجه گرفته میشود که به دنبال پیروزى آن یک دیکتاتورى باید ایجاد گردد، خوب توجه کنید، نه دیکتاتورى تمام طبقه انقلابى،(یعنى) پرولتاریا، بلکه (دیکتاتورى) عده کوچکى که ضربه را وارد آوردهاند و خودشان قبلاً زیر دیکتاتورى یک یا چند نفر سازمان یافتهاند.روشن است که بلانکى یک انقلابى متعلق به نسل گذشته است.” منبع همان اثر بالا از لنین.
“اگر مبارزه ی طبقه ی کارگر اشکالِ قهرآمیزي به خود بگيرد، اگر کارگران به جای ديکتاتوری بورژواز ،دیکتاتور ِی انقلاب ی خود را بنا نهند، آنگاه آنان مرتکب ِ گناه ِ کبيره ی تخطی از اصول ِ جاودان شده اند، چرا که برای ارضای نیازهای روزمره ی کفرآميزشان و در هم شکستن مقاومت بورژوازی به دولت، شکلی انقلابی و گذرا می دهند به جای آنکه سلاح های خود را برگيرند و دولت را ملغی سازند. کارگران نمی بايد هیچ گونه اتحاد به یا برای هیچ حرفه ای تشکیل دهند، چرا که آنان با این کار، تقسیِم کار را آنگونه که در جامعه ی بورژوا یي يافت می شود ابدی می کنند؛ [حال آنکه] خود ِ همین تقسیم کار که کارگران را از هم جدا می کند، شالوده ی واقعی برده گی آنان است.”
کارل مارکس بی تفاوتی سیاسی.
در زیر توجه شما را به چند فاکت از آثار لنین جلب می کنم.
کارگران سراسر جهان خود را متحد، متحزب و مسلح کنید. فقط شما می توانید به جنگ پایان دهید. دنیای با صلح همیشگی ایجاد کنید!
لنین امپریالیسم بمثابۀ بالاترین مرحله سرمایه داری
جنگ ادامه سیاست با وسائل دیگر است. سیاست فشرده ی اقتصاد است!، البته جمله نخست از کارل فون کلاوزویتس می باشد.
لنین
وظایف پرولتاریا در انقلاب ما. جلد سوم آثار به فارسی .
« ما باید بتوانیم این مطلب را به توده ها توضیح دهیم که شاخص جنبه اجتماعی و سیاسی جنگ «حسن نیت» افراد و دستجات و حتی توده های مردم نبوده ، بلکه وضع طبقه ای است که جنگ می راند، سیاست این طبقه است که جنگ ادامۀ آن می باشد، ارتباطات سرمایه است که نیروی اقتصادی حکم فرمای جامعه معاصر می باشد و بالاخره جنبۀ امپریالیستی سرمایه بین المللی و تایعیت مالی و بانکی و دیپلماتیک روسیه از انگلستان و فرانسه و غیره است. توضیح این نکته از روی لیاقت و به شکل قابل فهم برای توده ها کار آسانی نبوده و انجام آن بدون ارتکاب اشتباه از عهدۀ هیچ یک از ما دفعتا ساخته نیست . »
چگونه می توان به جنگ پایان داد؟
10) به جنگ نمی توان با « سازش» بین سوسیالیست های کشورهای مختلف، با « برآمد» پرولتارهای کلیۀ کشورها و با « اراده» ملت ها و غیره خاتمه داد. عباراتی از این قبیل که سراپای مقالات جراید دفاع طلبی و نیمه دفاع طلب و نیمه انترناسیونالیست و همچنین قطعنامه ها و بیانیه ها و مانیفست های بیشمار و نیز قطعنامه های شورای نمایندگان سربازان و کارگران را پر کرده است؛ چیزی نیست جز آرزومندی های پوچ ساده لوحانه و خیر اندیشانۀ خرده بورژواها. زیان بخش تر از عبارات پردازی هائی نظیر « اشکار ساختن ارادۀ ملت ها نسبت به صلح» و نوبۀ برآمد انقلابی پرولتاریا ( پس از پرولتارهای روس « نوبۀ» پرولتارهای آلمان است) و غیره چیزی نیست. این ها همان شیوۀ لوئی بلان و تخیلات شیرین و بازی با «کارزارهای سیاسی» و عملا همان تکرار داستان کربۀ واسکا است.
. جنگ مولود تکامل نیم قرنی سرمایۀ جهانی و میلیاردها رشته و ارتباطات آن است.
جنگ مولود اراده شرارت بار سرمایه داران درنده خو نیست، گرچه بدون شک فقط به نفع آنها انجام می گیرد و فقط بر ثروت آنان می افزاید ، بدون خارج ساختن قدرت دولتی از دست سرمایه داران، بدون انتقال قدرت دولتی به طبقۀ دیگر یعنی پرولتاریا، نمی توان از جنگ امپریالیستی بیرون جست و نمی توان یه یک صلح دموکراتیک و غیر تحمیلی نایل آمد.
انقلاب فوریه – مارس 1917 در روسیه تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی بود. این انقلاب گام اول را برای قطع جنگ برداشت. فقط گام دوم، یعنی انتقال قدرت دولتی به دست پرولتاریا، می تواند قطع این جنگ را تأمین نماید. انجام این امر آغاز «شکافتن جبهه» در مقیاس جهانی، شکافتن جبهه مصالح و منافع سرمایه در تمام جهان خواهد بود و فقط با شکافتن این جبهه است که پرولتاریا می تواند بشر را از دهشت های جنگ رهائی بخشد و از نعمات صلحی پایدار برخوردارش سازد.
و انقلاب روس با ایجاد شوراهای نمایندگان کارگران، پرولتاریای روسیه را هم اکنون به « شکافتن جبهۀ » سرمایه کاملا نزدیک نموده است.” ص 31
در جامعه ی سرمایه داری، تنها، طبقه کارگر نیروی رهائی بخش است. رهائی طبقه کارگر تنها بدست طبقه کارگر، با تحزب یافتن، تسلیح طبقاتی طبقه کارگر و با به پبروزی رساندن جنگ طبقاتی – انقلاب قهری کمونیستی امکان پذیر است! مرگ جنگ، مرگ سرمایه داری امپریالیستی، مرک دولت ، مرگ جامعه ی طبقاتی، پیروزی طبقه کارگر و استقرار کمونیسم در سطح جهانی است!
“کمونیسم حرکت طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است ” مارکس و انگلس ایدئولوژی آلمانی، 1846 میلادی.