کمونیسم چیست؟ کمونیست ها چه کسشانی هستند؟ حزب کمونیست ارگان چه کسان ـ چه طبقه ایست؟ ـ حمید قربانی

کمونیسم را تنها طبقه کارگر می تواند موجودیت دهد. حزب کمونیست نمی تواند جز حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست باشد.  کمونیست ها همان کارگران آگاه به منافع طبقاتی شان ، کارگران از «درخود به برای خود» تبدیل شده هستند.

« نظريات تئوريک کمونيستها به هيچوجه مبتنى بر ايده‌ها و اصولى که يک مصلح جهان کشف و يا اختراع کرده باشد نيست.

اين نظريات فقط عبارت است از بيان کلى مناسبات واقعى مبارزه جارى طبقاتى و آن جنبش تاريخى که در برابر ديدگان ما جريان دارد. »، مانی فست حزب کمونیست مارکس و انگلس ۱۸۴۸، حروف درشت از من است. «جنبشی برای ار بین بردن حالت کنونی چیز ها.» جمله ای که در بیشتر ترجمه های فارسی نیست.

حزب کمونیست حزب هر ناراضی ، هر ناراحت واقعی از شرایط نابهنجار موجود اجتماعی، از دیکتاتوری، زندان، خفقان، اعدام و تیر باران، از جنگ و نسل کشی، از فقر به تنگ آمده ، گلو گرفته ی در حال خفه شدن و خلاصه هر ستم دیده  و تبعیض روا داشته شده، هر کودک و زن، حزب جنبش های بر علیه نژاد پرستی، زن آزاری و غیره نیست. حزب کمونیست حزب یک طبقه است، طبقه تولید کننده نعم مادی و معنوی با تغییر در ماده موجود در طبیعت، تنها طبقه ای که شایسته ی اداره جامعه بشری برای ایجاد جامعه بدون رهبری است، حزب طبقه کارگر است.
حزب  کمونیست به گفته لنین، حزبی است که در هر کمیته۱۰نفره اش حداقل ۸ نفر کارگر آگاه و ۲ نفر روشنفکر برخاسته از طبقات دیگر باشد که این رقم با تغییر وضعیت سیاسی یعنی وضعیتی که همین الآن در اروپا و آمریکای شمالی و هر جائی که دیکتاتوری لجام گسیخته سرمایه داری امپریالیستی حاکم نیست، برقرار است، می بایست به ۹نفر کارگر و  ۱ نفر روشنفکر تغییر کند. حزب کمونیست طبقه تغییر جامعه از کاپیتالیسم به کمونیسم – جامعه انسان رها- است.

 کمونیسم یک تصور ، یک ایده آل « مثل اقلاطونی » خیرخواهانه، یک ناکجاآباد نیست که بوسیله خیرخواهان، مصلحان اجتماعی، صلح طلبان و انسان دوستان پرهیز گار از کار برد قهر و جنگ عملی گردد،  کمونیسم با جنگ طبقاتی سخت و خونین قرین است. کمونیسم با دولت سرکوب گر – با دیکتاتوری کارگران مسلح  – همراه است. کمونیسم جامعه ایست که بوسیله یک طبقه مشخص – طبقه انقلابی موجود در جامعه موجود، طبقه تغییرجامعه کاپیتالیستی امپریالیستی به جامعه کمونیستی یعنی توسط طبقه کارگربا دستان درهم گره خورده و سلاح در مشت فشرده موجودیت می یابد.

: لنین : – نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️

« درباره این که قوه  قهريه  در تاریخ  نقش دیگری  نیز  ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهريه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی  متحجر و مرده را در هم میشکند – درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای  برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!»، به نقل از ” چپ” در ایران و طبقه کارگر در مصاحبه با حمید قربانی انسان بیوطن.قسمت ششم.

کمونیسم را مارکس و انگلس در سال های جوانیشان چنین بیان داشتند :

ایدئولوژی آلمانی – کارل مارکس- فردریک انگلس

کارها به جائی رسیده است که افراد باید مجموعه ی نیروهای مولد موجود را  تصاحب کنند که نه تنھا به خود کنشی دست يابند، که صرفا موجوديت شان را پاسداری کنند. اين تصاحب در مرحله ی اول مشروط است به چيزی که بايد تصاحب شود، نيروھای مولد، که مجموعه ای  تکامل یافته است–فقط در چارچوب مراوده ای جھانروا موجود است  بنابراين حتا فقط به اين لحاظ، اين تصاحب بايد خصلتی جھانروا مطابق با نيروھای مولد و مراوده داشته باشد. تصاحب اين نيروھا خود چيزی بيش از تکامل مطابق با ظرفيت ھای فردی وسایل مادی توليد نيست .تصاحب مجموعه ِای از وسايل توليد به ھمين دليل، عبارت از مجموعه  ای از ظرفيت ھا در خود افراد است .اين تصاحب به اشخاص تصاحب کننده نيز بستگی دارد .تنھا پرولترھای کنونی که از ھر خود کنشی کاملا محروم اند ، در موقعيتی ھستند به يک خود کنشی کامل که ديگر محدود نباشد نايل شوند. اين خود – کنشی شان  عبارت  است از تصاحب نيروھای مولد و تکامل مجموعه ای از ظرفيت ھای متضمن آن. تمامی  تصاحب ھای انقلابی پيشين محدود بوده اند؛ افراد، که خود کنشی شان به سبب  وسيله ی مولدی ابتدايی و مراوده ای محدود مقید بود، اين وسيله ی ابتدايی توليد را تصاحب می کردند و از اين رو صرفا به وضع تازه ای از محدوديت می رسيدند. وسیله ی تولیدشان به تملک شان در می آمد اما خودشان تابع تقسیم کار و وسیله ی تولید خودشان باقی می ماندند. در تمامی تصاحب های تاکنون، توده ای از افراد در خدمت تنها یک وسیله ی تولید می ماند، در تصاحب به دست طبقه ی پرولتاریا، انبوهی از وسائل تولید باید زیر دست هر فرد، و مالکیت همگانی درآید- سررشته ی مراوده ای جهانروای امروزی نمی تواند به دست افراد باشد مگر زیر نظارت همگان. این تصاحب همچنین به روش اجرای آن  بستگی دارد. اجرای آن فقط از طریق اتحادیه ای می تواند صورت گیرد که به سبب خصوصیت خود پرولتاریا می تواند اتحادیه ای جهانی باشد و از راه انقلابی که در آن، از یک سو، قدرت ناشی از شیوه ی تولید و مراوده و سازمان اجتماعی پیشین واژگون می شود و از سوی دیگر سرشتِ جهانروا و انرژی پرولتاریا را که برای حسن اجرای تصاحب لازم است تکامل می دهد و افزون بر این، پرولتاریا خود را از هر چیزی که هنوز از موقعیت پیشین اش در جامعه به او چسبیده است خلاص می کند و…»

برتولت برشت در باره نقش روشنفکران در رابطه با طبقات اجتماعی: « نویسنده ای به نام فه- هو-وانگ به مِتی گفت: چرا

روشنفکرها دور از صف  مبارزه ی شما ایستاده اند و عاقل ترین مغزها اندیشه های شما را غلط می دانند، مِتی در پاسخ گفت: مغزهای بزرگ را می شود بسیار ابلهانه به کار برد. این کاری است که هم قدرتمندان و هم دارندگان مغزهای بزرگ می کنند. در واقع برای بر پا داشتن احمقانه ترین و سست ترین ادعاها یا نظام ها، فکرهای قوی را اجاره می کنند. کوشش مغزهای اندیشمند اینان برای یافتن حقیقت نیست. اینها سعی دارند که راهی برای بهره کشی بیابند. اینها در پی رضایت خاطر خود نیستند. شکم که راضی شد برایشان کافی است.»

دو فاکت کارل مارکس و این فاکت، از مقاله رابطه ی «میرحسین موسوی» و «محمد قراگوزلو» رابطه ای به گستره ی چپِ خرده بورژوائی جهانی.

نقدی بر نظرات دکتر محمد قراگوزلو و چپ خرده بورژوائی – موتا،
به نقل از ” چپ” در ایران و طبقه کارگر در مصاحبه با حمید قربانی انسان بیوطن.قسمت دوم.

بنا براین، کمونیسم حرکت خونین طبقه کارگر برای لغو – نابود کردن – واژگون ساختن کامل شرایط موجود اجتماعی از طریق قهر – لغو جامعه ی طبقاتی سرمایه داری و ایجاد جامعه ی کمونیستی بوسیله ی دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح است. حزب کمونیست، در اساس خویش چیزی نیست، جز ارگانی که طبقه کارگر را سازمان می دهد و برای به سرانجام رساندن چنین حرکتی آماده می کند.

  بنا براین، نمی تواند جز حزب طبقه کارگر در اساس خویش باشد!

حزب کمونیست، مهمترین و اساسی ترین وسیله برای آماده شدن طبقه کارگر، طبقه انقلابی جامعه سرمایه داری برای به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی – انقلاب زیر و رو کنندۀ اوضاع موجود اجتماعی برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی – برای درهم کوبیدن دولت قدیم – دولت تا بن دندان مسلح  سرمایه داران امپریالیست، مجهزترین، مسلح ترین و بیرحم ترین دولت تا کنونی تاریخ جامعه ی بشری – برای ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح – برای سرکوب فعالیت طبقه سرمایه داری که بوسیله انقلاب قهری خلع ید از مالکیت بر ابزار تولید شده، ولی هنوز زنده است و بر درنده خوئی اش ۱۰ برابر افزوده شده است – برای بنیاد گذاری جامعه ایست که این شعار را بر پرچم خویش حک کرده باشد : « از هر کس به اندازه توانائی اش – استعدادهایش – فعالیت به هر کس به اندازه نیازهایش» می باشد. چنین حزبی نمی تواند بجز حزب انقلابی کمونیست طبقه کارگر در اساس باشد.
این را بخوبی می دانیم که در دموکرتیک ترین دولت بورژوائی، توده های کارگر و زحمتکش فقط هر 4 سال حق دارند که به پای صندوق های رأی رفته و یکی بعنوان رئیس جمهوری و یا عده ای را به عنوان نماینده مجالس قانون گذاری سراسریف متطقه ای، استانی و شهری انتخاب نمایند و دیگر یاسد یه سز کار بردگی مزدوری همیشگی برگردند.

در آموزش مارکس، انگلس، لنین  و دیگر آموزگاران ما کارگران در بارۀ  کمونیسم، دولت و انقلاب ،  سازمان یافتن طبقه کارگر، تسلیح طیقاتی طبقه، انقلاب قهری و دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند، به این فاکت ها توجه نمائید:

« بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.
بدون مرگ دولت – زوال دولت – رهایی جامعه غیرممکن است و در نهایت نابودی و نیستی جامعه، امری اجتناب ناپذیر است.»، به نقل از ” چپ” در ایران و طبقه کارگر در مصاحبه با حمید قربانی انسان بیوطن.قسمت اول.

« فرق عمدۀ نوع اخیر دولت با نوع قدیم بدین قرار است:
رجعت از جمهوری مجلس بورژوا
ئی به سلطنت کاری است بس آسان ( چنان که تاریخ نیز ثابت نموده است) زیرا تمام ماشین ستم گری یعنی ارتش، پلیس و دستگاه اداری دست نخورده باقی ماند. ولی کمون و شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان، دهقانان و غیره این ماشین را درهم می شکنند و از میان بر می دارند.
جمهوری مجلس بورژوازی عرصۀ زندگب سیاسی مستقل توده ها و شرکت مستقیم آنها را در ساختمان دموکراتیک سراپای زندگی دولتی محدود نموده و آنها را تحت فشار قرار می دهد. عکس این قضیه در مورد شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان صدق می کند.
شوراها آن نوع دولتی را احساء می کنند که کمون پاریس آن را طرح می ریخت و مارکس آن را : « سرانجام شکل سیاسی کشف شده ای که قادر است رهائی اقتصادی رنجبران را عملی سازد» نامید. » لنین، مجموعه آثار جلد سوم،  نوع جدید دولت که در انقلاب ما پدید می آید. رنگ آمیزی و تأکید از من هستند.

کارل مارکس در نامه ای به “ژوزف وایدمایر” به سال ۱۸۵۲می نویسد: « تا آنجا که به من مربوط میشود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشفِ پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت، نشان دادن این نکته ها بود:

۱- هستی طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِخاصی در تکامل تولید است۲ – پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود.

۳- این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی  طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»

« کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزۀ طبقات – به معنای آن است که از سر و ته آن زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ طبقات را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی (و همچنین بورژوازی بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگی درک واقعی و قبول مارکسیسم را آزمود»  لنین، دولت و انقلاب، اوت – سپتامبر ۱۹۱۷

به نقل از ” چپ” در ایران و طبقه کارگر در مصاحبه با حمید قربانی انسان بیوطن.قسمت پانزدهم

[ اسناد انترناسیونال اول:

فردریک انگلس: ما مى‌خواهیم طبقات را از بین ببریم. تنها وسیلۀ آن، داشتن قدرت سیاسى در دست پرولتاریاست. خوب، حالا ما باید با سیاست کارى نداشته باشیم؟ کلیه‌ى طرفداران کناره گیرى از سیاست، خود را انقلابى مى‌خوانند. انقلاب، عالى‌ترین عمل سیاسى است و هر کس‏ که خواستار آنست، باید همچنین خواهان وسیله‌اى باشد که انقلاب را تدارک مى‌بیند و کارگران را به خاطر آن تربیت کرده و سعى مى‌کند که فردای انقلاب، دوباره فریب فاورها و پیات‌ها را نخورد. حالا فقط مسأله بر سر این است که کدام سیاست؟ سیاست محض‏ پرولترى و نه سیاست دنباله روى از بورژوازى.

کارل مارکس:

مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى

یک:

طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد. (توجه کنید کارل مارکس از سازمان سیاسی طبقۀ کارگر صحبت می کند و این را با گفته های منصور حکمت و مخصوصا (حزب زنان، حزب کودکان، حزب منصور حکمت، بیانیه بمناسبت یازدهمین سالگرد تأسیس حککا)، مقایسه نمائید- من)

 اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.

در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.

(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱،  به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)

دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.

(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)].

یک نکتۀ دیگری لازم است اینجا از زبان مارکس گفته شود و آنهم لزوم و ضرورت در هم شکستن دولت موجود، دولت سرمایه داری است. این را کارل مارکس بعد از در خون غرق شدن کموناردها درکمون پاریس و بررسی علل شکست دولت پرولتاریا – کمون پاریس بود که توانست به این درک کامل برسد که  پرولتاریا نمی تواند از دستگاه دولتی موجود برای رسیدن به اهدافش استفاده نماید:” کمون ثابت کرد که طبقه  ی کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش به کار اندازد.” مانیفست کمونیست، پیشگفتار چاپ آلمانی، سال ۱۸۷۲. حروف درشت از من است. به نقل از ” چپ” در ایران و طبقه کارگر در مصاحبه با حمید قربانی انسان بیوطن.قسمت دوازدهم.

بنا براین، می بایست دولت بورژوایی «دستگاه دولتی موجود» را با قهر سازمان یافته ی پرولتارهای مسلح درهم شکست، داغان کرد، منهدم نمود! به جایش دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتارها نشاند این جز با انقلاب مسلحانه، جز از طریق جنگ طبقاتی بویژه در شرایط کنونی دیگر به هیجوجه ممکن و میسر نمی شود.
بنا برین،

 پیش بسوی زدودن افکار اباء و اجدادی، پیش بسوی زدودن توهمات خرده بورژواپی و مرگبار تا کنونی! پیش بسوی باور آوردن به نیروی طبقاتی پرولتارها – طبقه کارگر جهانی! پیش بسوی درک جنگ طبقاتی به عنوان جنگ اجتناب ناپذیر!

بنا برین،

پیش بسوی ایجاد حزب کمونیست کارگران آگاه و انقلابی، پیش بسوی پیروزی انقلاب قهری کمونیستی، پیش بسوی درهم کوبیدن دولت سرمایه داران، پیش بسوی آفریدن دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح برای واژگونی کاپیتالیسم برای ایجاد کمونیسم!

حمید قربانی انسان بیوطن – ۲۸ فوریه ۲۰۹۷ اسپارتاکوسی/ ۲۰۲۳ میلادی

About admin

Check Also

پیروزی کارگران فرانسه ـ سیاوش دانشور

مبارزات گسترده و طولانی کارگران فرانسه علیه طرح افزایش سن بازنشستگی مکرون، از تحولاتی است …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *