
ادنا ثابت یکی از چهره های مبارز چپ کمونیستی ایران است که از سال 1354 در حالی که دانشجوی دانشکده ی صنعتی آریامهر (شریف امروزی) بود، زندگی مخفی در سازمان چریک های فدایی را آغاز می کند و به مبارزه ی مسلحانه علیه رژیم دیکتاتوری سیستم پادشاهی می پیوندد. او انسان بسیار با استعداد و در خانواده ای ثروتمند از کرمانشاه پرورش یافته بود. البته ادنا متولد تهران است زیرا خانواده وی سال ها قبل از تولد ادنا به تهران مهاجرت می نمایند. من از مسائل شخصی و خانواده گی وی هیچ نمیدانم و آنچه را که در فوق یادآوری نمودم، نتیجه ی معرفی دیگران پس از تیرباران وی در تیر ماه 1361 بود. آشنایی من با وی از طریق “سازمان پیکار…” که مسئولیت کارگری را بعهده داشت شروع می شود و چندین ماه با یکدیگر فعالیت کارگری داشتیم.
ادنا ثابت در پهنه ی سخت و پرتلاطم مبارزاتی از روحیه و شخصیت آرامی برخوردار بود و انسان در برخورد با وی آرامش خردمندانه کسب می نمود. او زمانی که از ظلم و ستم طبقاتی صحبت می نمود، با همان آرامش، استثمار و دشمنی کارفرمایان سرمایه را به تحلیل و تفسیر می کشاند و تو میتوانستی عمق این آرامش را از دو چشمان آبی رنگ وی احساس نمایی. در اینجا تمایل دارم به خاطره ای از وی اشاره کنم که هر چند ساده و حاشیه ای است ولی حاکی از درک، احساس و نگاه وی در امتزاج و دخالت گری ویژه در مسیر مبارزه است. در فروردین و شاید اردیبهشست 1358 کارگر مبارزی از یک کارخانه صنعتی در رشت (که قبلن با سازمان چریک های فدایی همکاری داشت) و از طریق من به ایده های سیاسی سازمان پیکار گرویده می شود، به تشکیلات معرفی می نمایم و در نتیجه میبایست مدت چند روز در اختیار بخش کارگری رفقا در تهران اسکان مییافت و آموزش مبارزاتی در چارچوب فعالیت کارگری کسب می نمود که مسئولیت آن با رفیق ادنا ثابت بود. پس از اتمام دوره ی آموزش و در اولین قراری که با ادنا داشتم، خاطر نشان نمود از آنجا که رفیق ما، اندام ورزیده ی کارگری دارد، به پیشنهادم نام سازمانی “رشید” را برای او انتخاب کردیم. ادنا حق داشت زیرا این کارگر مبارز در سابق یکی از قهرمانان بوکس بود و در تداوم فعالیت های خود نیز با تشکیلات دانشجویان پیکار در رشت همکاری نزدیکی داشت و نیز همراه دانشجویان در درون دانشگاه در تهاجمی که جمهوری اسلامی در سراسر کشور آغاز نموده بود، دستگیر می شود و در دادگاه به اعدام محکوم می گردد و سپس حکم اعدام وی را به حبس طولانی مدت تبدیل می کنند و نیز دیگر در میان ما نیست.
امروزه رفیق ادنا ثابت تقریبن در همه جا بر سر زبان ها قرار گرفته است و تعدادی از چریک های فدایی سابق که با وی در خانه سازمانی فعالیت داشتند در مورد ادنا می نویسند و برخی از رابطه پاک عاشقانه وی با عبداله پنجه شاهی سخن می گویند، زیرا پنجه شاهی به گفته ی بعضی از مبارزین سابق هزینه ی سنگینی می پردازد و جان اش را از دست می دهد. در ضمن امروزه نیز تعدادی براین باور دارند که این مباحث از طرف بخش های مختلفی از بورژوازی برای خدشه دار نمودن چهره ی چپ ایران سازماندهی می شود و نباید در دام چنین دسیسه هایی گرفتار آمد. برعکس معتقدم که اینگونه پیشداوری های غیرمعقول، همواره حقایق را با طرح چنین دلایلی، مدفون و مخفی خواهند ساخت، زیرا آنها از طرح حقایق هراس دارند. در صورتی که جنبش چریکی سابق باید با شفافیت هر چه تمامتر اشتباهات فاحش خود را با انتقادی بیرحمانه و نیز سازنده برملا دارد در غیر این صورت این باصطلاح برگ برنده و فرصت طلبانه بورژوازی است که هر زمان ضرورت ایجاب نماید از جیب خویش بیرون خواهد کشید و در نتیجه سازمان های چریکی سابق چون ابزاری در دام تهاجمات آنها باقی خواهد ماند. ولی بهترین اقدام علیه اعمال توطئه گرانه بورژوازی، طرح پذیرش اشتباهات در روند مبارزه ای که نظامی صورت می گرفت و فقط اینگونه است که می توان توطئه ی بورژوازی را خنثا نمود.
متاسفانه سازمان پیکار موجودیت ندارد و بسیاری که از جمله بعد از انقلاب اسلامی به پیکار پیوسته بودند یا مبارزه را کنار نهاده و یا در بهترین حالت سوسیال دموکرات یعنی در خدمت بورژوازی قرار گرفته اند. زیرا پیوستن این قبیل به سازمان پیکار از نگاه طبقاتی نبوده است. تهییج و احساسات مبارزاتی آندوره در جامعه و از همه مهم تر مواضع غیر پرولتری که به جرات می توانم اذعان دارم که در تمام سازمان های چپ حاکم بود، مسیر سوسیال دموکراسی را هموار تر می نمود. از این نظر است که بعدها بعضی از تشکل ها تا حدودی از بیماری یاد شده دوری می جویند (منظورم تشکیل حزب کمونیست ایران است). ولی در این میان عمق فاجعه در درون سازمان پیکار عمیقن سیر صعودی دارد، زیرا اختلافات درونی بین “کمیسیون های گرایشی” و “جناح انقلابی” به حدی به اوج می رسد که خانه های مسکونی را از یکدیگر دریغ می داشتند و بعلاوه در زمان دستگیری های وحشیانه جمهوری اسلامی و کشتاراعضای آن که در برگشت به خانه “علائم سلامتی” را نمی یافتند، امنیت جانی خود را از دست میدادند و این مسئله مزید بر علت دیگری می گردید و عمق فاجعه را گسترده تر می ساخت. بنابراین شمار بسیار زیادی از رفقا فاقد اسکان بودند و برای نجات از دام دستگیری های ماموران جمهوری اسلامی و شرکا ی سیاسی آنها نظیر خائنین “سازمان فدائیان اکثریت” (حزب چپ امروز)، روزها را در شهرها و یا حتا با مسافرت در اطراف، سپری می ساختند و شب ها حتا زیر ماشین ها دراز می کشیدند. اینگونه است که سازمان پیکار در بحرانی همه جانبه قرار می گیرد و میدان مبارزه را به دلیل عدم پوشش تشکیلاتی از دست می دهد.
در همان دوره های اولیه تهاجمات وحشیانه رژیم، من در شهر بلونیا در ایتالیا سکونت داشتم زیرا تقریبن از اواخر سال 1358 به دلایلی به ایتالیا برگشتم، و در دل بحران دو جناح یاد شده، تعدادی از رفقا با مدارک جعلی به ایتالیا می آمدند و من به طریقی از قبل در جریان قرار می گرفتم که هر بار به رم رفته و رفقا را به بلونیا میآوردم که سپس با همان مدارک جعلی به کشورهای دیگر مهاجرت میکردند. دو نفر از این عزیزانی که با پاسپورت جعلی به رم میرسند و من آنها را به بلونیا آورده بودم به فرانسه پناهنده شده و هنوز در پاریس حضور دارند. هر دو از کارگران مبارز بودند. آنها در پاریس مبارزه را به دلیل تحمل مصائب شدید در داخل، کنار گذاشته و هر دو با تشکیل خانواده، زندگی شخصی موفقی کسب کرده اند. از طرف دیگر؛ همان کارگر مبارز با نام سازمانی “رشید”، وقتی از زندان آزاد می شود، شیرازه ی خانواده گی وی به دلیل فقدان حمایت حداقل اجتماعی، کاملن به هم می ریزد و در انزوای سیاسی قرار می گیرد و تا آنجا که من اطلاع دارم، توطئه گران فرهنگ توده ای ـ اکثریتی علیه وی اقدامات غیر انسانی انجام میدادند. وی باورمند به قدرت سیاسی کارگری بود و نه تحصیلاتی انجام داده بود و نه از آگاهی بالای سیاسی برخوردار بود. او نیز سیاست را کنار می گذارد و متاسفانه دیگر در میان ما نیست.
این همه حاصل بحران درون سازمانی و بویژه حملات و قتل و عام نظام جمهوری اسلامی است. نظامی که موجبات کشتار دست جمعی را فراهم می سازد. همه ی این رفقای پیکارگر در داخل کشور به دلیل داشتن افکار سیاسی عدالت جویانه و برابرطلبانه تا پای جان می رزمیدند، بدون اینکه به بینش مسلحانه گرویده باشند ولی در عین حال یا تیرباران و یا به حبس های طولانی محکوم میشدند. ولی در شرایطی که ما در آن زندگی می کنیم سیر دشوار مبارزاتی کاملن عوض شده است زیرا فعالین رادیکال و کمونیست سازمان پیکار در ارتباط با جنبش کارگری و در راه ایجاد حزب سیاسی آن مبارزه می نمایند که دیگر نیازی به احیای “سازمان پیکار” نیست، جز اینکه ما مقاصد سوسیال دموکراتیک داشه باشیم و در این میان کسانی تحت هر نامی که فعالیت دارند، با زنده نگاه داشتن تاریخ مبارزاتی بهترین خدمات را نسبت به سازمان و رفقای آن صورت خواهند داد که عمیقن احترام برانگیز است. امروزه هیچ عناصر و نیرویی در جایگاهی قرار ندارد که نقش احیای سازمان پیکار را بعهده گیرد و فقط باید یاد رفقای آن در صفحه ی مبارزاتی کشور زنده و پایدار بماند که خواهد ماند.
اکنون نیز در ایران بطریقی بعضی از رسانه ها نظیر “شبکه شرق” که احتمالن وابسته به روزنامه “شرق” است، از گذشته های دور سازمان ها و نیروهای دیگر از جمله چریک های فدایی و پیکار سخن می رانند که من به یکی از آنها می پردازم. رسانه ی مذکور مصاحبه ای با آقای “رضا کیانیان” یکی از هنرمندانی که بازیگر سینما و تئاتر، سناریست، خطاط و نقاش که چهره ای آشنا در کشور می باشد و در ضمن دارای مدرک دانشگاهی از دانشکده “هنرهای زیبا” است، تحت عنوان “زندگی سیاسی کیانیان” انجام داده است. رضا کیانیان بعنوان عضو سازمان پیکار معرفی می شود و آنطور که در مصاحبه عنوان میدارد بیش از 3 سال در زندان های اوین در تهران و نیز مشهد را سپری می سازد. وی به درستی از دوره دستگیری های وسیع و نیز بی خانمانی رفقا سخن میراند که خود وی نیز جزو کسانی بشمار میرود که سقف خرد و کوچکی در زیر سر نداشت. بالاخره در داخل کشور با زحماتی بی رشائبه در مسیر سینما و هنر چهره ی موفقی می گردد که امیدوارم به موفقیت های بیشتری نائل شود. ولی سه نکته در مصاحبه ی آقای کیانیان، حافظه ام را به خود مشغول داشت. اول آنکه در مبارزه ی ایدئولوژیک به سازمان انتقاد داشت که اگر قدرت سیاسی را کسب نماید، دچار همان سرنوشتی می شود که روسیه، چین، آلبانی و کوبا بدان گرفتار آمدند که بنا به تفکر کاملن صحیح آقای کیانیان، هیچکدام از این کشورها سوسیالیستی نیستند. تا اینجا با شما موافقم، زیرا خط غالب بر سازمان برآمده از دو کنگره، همان سوسیال دموکراسی اجتماعی بود که با دنیای سوسیالیسم انقلابی منافات دارد. ولی اشکال کار در اینجاست که شما آلترناتیوی در برابر مشی غیر پرولتری ارائه نمی دادید و اگر هم به سازمان اعلام کرده بودید، در مصاحبه ی شما هیچ اشاره ای بدان نشده بود. واقعیت این است که سازمان پیکار همانند بقیه نیروهای سیاسی موجود در آن دوره فاقد بدیل کارگری بود و شعار “حکومت شوراهای کارگری” را در سیاست های تبلیغی و ترویجی خود نداشت. بنابراین در برابر نظام جمهوری سرمایه داری اسلامی، حربه ای جز ارائه ی سوسیال دموکراسی به خدمت نمی گرفت و در چنین راستایی و در بطن بحران سیاسی درونی و کشتار سبعانه حکومت جنایت کار اسلامی، از افق مبارزاتی خارج میگردد و با صحنه ی سیاست خداحافظی می کند. منظورم این است که اگر مبارزه ی ایدئولوژیک بویژه بین جناح راست که بنام “کمیسیون های گرایشی” معروف بود، با بخش چپ سازمان که به “جناح انقلابی” حضور عینی داشت، منطقی و بدون برخوردهای خصمانه صورت می پذیرفت، شاید نظر سوسیال دموکراسی هیچگاه ظهور نمی نمود و در تداوم آن سازمان را منقرض نمی ساخت. زیرا این نظریه بصورت “پیکار 110” همواره بطور نهان و آشکار، واقعیت سیاسی سازمان را تصویر می نمود و نشریه 110 تاریخ کاملن علنی و “رسمیت بخشیدن” بدان بود.
دومین نکته این است که شما در مورد چگونگی ایجاد سازمان پیکار، تاریخ بسیار اشتباه آمیزی را در مصاحبه اعلام میدارید. این را از این نظر مطرح می کنم که گفتمان شما با “شبکه شرق” از آنجا که مربوط به رسانه ی شناخته شده در داخل کشور است، چگونگی ایجاد سازمان پیکار را به درستی طراحی نمی کند. پیکار نه از دو نفر و یا تعدادی که از سازمان چریک های فدایی خارج شده بودند با کسانی که از مجاهدین جدا می شوند، ایجاد نمی گردد، بلکه تاریخ روشنی از تغییر مواضع ایدئولوژیک درون سازمانی در سال 1354 دارد که سپس تبدیل به “بخش منشعب از سازمان مجاهدین م. ل” می شود که جریان یاد شده به دلیل بحران درونی به سه شاخه تبدیل می گردد و بالاخره اکثریت یکی از شاخه ها در آبان 1357 رسمیت درونی مییابد و در آذر همان سال بنام “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر” اعلام موجودیت می کند. زیرا همانطور که آقای احمد غلامی خبرنگار شبکه شرق “سازمان پیکار” را بعنوان “رادیکالترین گروه مارکسیستی” معرفی می نمایند، که به نظر من با تمام مشکل تئوریک و بینش راست روانه ای که در برابر خطوط علمی مارکسیستی ارائه میداد، به درستی از ایشان طرح گردیده است، ولی جا دارد که چگونگی موجودیت سیاسی و چارچوب تشکیلاتی این سازمان برای نسل های امروزی جامعه شفافیت یابد.
نکته سوم اینکه شما وقتی در دادگاه مشهد از طرف آقای مصباح (به گفته ی شما اهل نجف آباد) محاکمه می شوید، وی اظهار میدارد که عقیده و افکار حکم ندارد!، فقط کسانی که عمل مسلحانه انجام می دهند، محکوم می شوند که مورد تایید شما نیز می باشد!. ولی آقای کیانیان؛ شما به خوبی می دانید که هزاران نفر از مبارزین بی گناه در سراسر کشور حکم اعدام گرفتند و در نتیجه جان عزیز شان برباد رفت، هیچکدام مسلح نبودند (باستثنای سازمان مجاهدین مذهبی که به دلیل عدم آنالیز جامعه شناسانه و عمیقن ناآگاهانه، تشکیلاتی نظامی بود). فقط یک نمونه کافی است که عنوان دارم، زیرا در مصاحبه ی تان از رفیق ادنا ثابت که من نیز با وی همکاری داشتم، یاد میکنید. او را همانند تمامی رفقا، بیرحمانه تیرباران می کنند، آیا ادنا ثابت مسلح بود؟ آیا شما و ادنا در سازمان سیاسی ـ نظامی فعالیت داشتید؟ مسلم است که چنین نبوده است و سیستم بیدادگر و آدم کش جمهوری اسلامی هزاران مبارز تشکیلاتی و غیر تشکیلاتی را فقط به دلیل داشتن افکار سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، به جوخه ی مرگ می سپارد و آنرا به اجرا می آورد. آقای رضا کیانیان؛ شما بعنوان یک هنرمند شناخته شده در جامعه امیدوارم روزی از زندگی شخصی و سیاسی ادنا ثابت سناریو و فیلمی تهیه نمایید. او با همه ی شجاعت و فداکاری که ریشه در اندیشه ی برابرطلبانه وی داشت، از خانواده ی متمولی بود، و در این مسیر شایستگی خواهد داشت.
ولی مبارزه ی ما در شرایط کنونی دیگر به این بسنده نمی شود که سوسیالیسم شکست خورده فقط نتیجه ی قدرت سیاسی ـ اقتصادی حزبی و دولتی است، بلکه حقایق فراتر از آنها قرار دارد که بروکراسی بورژوایی را در نطفه های خود هم در اندیشه و هم در ابزارهای تشکیلاتی می نشاند و می گستراند. ما امروزه در تحقیقات و مطالعات خویش، اینگونه بروکراسی ها را در تمام شئونات نفی می نمائیم. دیگر نگاه یک جانبه به کارگران صنعتی خلاصه نمی شود، بلکه لایه های متفاوت اجتماعی از نوع خدمات، آموزشی، بهداشتی و هنری همانند شما در زمره ی مبارزات کارگری قرار می گیرند. امید بر اینکه در فعالیت های هنری موفقیت های هر چه بیشتری کسب نمایید.
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
برای گرامیداشت یاد و خاطره ی مبارزاتی رفیق ادنا، مطالبی را از منابع متفاوتی آورده ام و آنها را در نوشته ای واحد ارائه می دهم تا به صداقت مبارزاتی و شجاعت وی در پیشبرد مبارزه ی طبقاتی روشنایی دیگری دهیم. زنان و دختران شجاع ایران در درون جنبش “زن، زندگی، آزادی” یاد ادنا ثابت را در همه ی میادین مبارزاتی به یاد آورند و او را در همه جا به همراه زنان مبارز دیگر، سرلوحه ی شجاعت، متانت و درست کاری خویش قرار دهند. یاد و خاطره اش جاودان باد.
احمد بخردطبع ـ فوق لیسانس جامعه شناسی و مسئول انتشارات: “سایت چشم انداز کارگری”
8 خرداد 1404 ـ 29 مه 2025
_______________________
گفتمان یک فدایی سابق و حذف فیزیکی درون سازمانی
احمد بخردطبع
نوشته ام در مورد گفتمانی است که بین برنامه ی “هم اندیشی” و آقای پرویز هدایی، عضو سابق “سازمان چریک های فدایی خلق” تحت عنوان “قتل های درونی فدائیان خلق از زبان شاهد زنده” صورت پذیرفته که در آن به حقایق حذف فیزیکی تعدادی از اعضای درونی این سازمان پرداخته می شود و در این میان مهم ترین مسئله ای که همه ی افکار و وجودم را به خود مشغول می سازد، قتل “عبداله پنجه شاهی” از اعضای سازمان چریک های فدایی است که دلیل قتل وی در چارچوب تیره اندیشی و عدم احترام به کرامت و عشق ورزی انسانی از یک طرف و نیز عدم تحمل انتقاد در چارچوب شیوه ی مبارزاتی است، زیرا در خارج از مفاهیم یاد شده و در شرایط کنونی هیچ تمایلی به قتل های درون سازمانی ندارم و قبلن نیز دیگران صحبت هایی در اینگونه موارد داشته اند.
بویژه اینکه “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر”، از فردای قدرت گیری نظام مستبد و آدم کش جمهوری اسلامی به همراه “سازمان مجاهدین خلق” به سردمداری مسعود رجوی، صبح تا شام فریاد می دادند که این سازمان، تعدادی اعضای مخالف خود را به قتل رسانده است. ولی سال ها بعد متوجه می شویم که سازمان چریک های فدائی خلق نیز در زمره ی چنین رویداد های تلخی قرار دارد.
به باور من بینش چریکی و پیشبرد مبارزه ی مسلحانه ی جدا از آحاد اجتماعی (اگر از رشد تهیجی و عواطف غیر طبقاتی آن بگذریم)، می توانند عامل حوادث سنگینی شوند و این مسئله در نحوه و چگونگی شیوه ی بسته ی مبارزاتی شان جای دارد و در این راه بر هیچ کسی پوشیده نیست که انسان های شجاع و جانبازی می باشند ولی شرط پیشبرد مبارزه ی طبقاتی فقط در جانبازی و شجاعت بسنده نمی شود، بلکه عوامل اساسی دیگری نیز باید مستقیمن دخالت گری داشته باشند و اینکه رفیق حمید اشرف در جلسه ی حضوری با رفیق محمد تقی شهرام، در ارتباط با تغییر مواضع ایدئولوژیک درون سازمانی مجاهدین انتقاد می نماید، نمی تواند مشروعیت سیاسی به خود گیرد، زیرا خشونت در شیوه ی مبارزاتی هر دو سازمان چریکی حاکمیت داشت، آن هم سازمانی که اکثریت اعضای آن به ایده ی کمونیستی روی می آورند و همین سازمان از حداقل اعضای مذهبی حمایت می نماید که از جمله اشرف ربیعی در حلقه ی حمایتی قرار داشت و در تیر ماه 1358 با مسعود رجوی ازدواج می نماید. انگیزه ام این است که با تمام اینگونه وفاداری ها باز یک سازمان چریکی می تواند در دوره هایی مسبب خطاهای سنگین غیر قابل گذشت شود که در بخش منشعب از سازمان مجاهدین که می توانست با ایجاد دیالوگ از حذف فیزیکی جلوگیری نماید.
ولی در این میان آنچه که وجودم را به خود مشغول می سازد، قتل “عبداله پنجه شاهی” یکی از اعضای این سازمان است که به دو دلیل صورت می گیرد؛ اولی رابطه ی عاشقانه ی وی با رفیق “ادنا ثابت” عضو دیگر این سازمان که در یک خانه ی مخفی تیمی زندگی می کردند و دومی انتقادی است که عبداله پنجه شاهی از شیوه ی مبارزه ی چریکی می نمود، که نه این و نه آن نمی تواند و نیز نباید انگیزه ی قتل یک انسان مبارز را موجب شود. زیرا کشتن یک انقلابی سیاسی که هیچ رده ی امنیتی برای سازمان مسلحی چون چریک های فدایی خلق نداشت (که گویا با انتقادهای درونی نیز مواجه گشته بود)، آدمیت را به تیره اندیشی مطلق و نفی کرامت انسانی روبرو می سازد.
اینگونه روابط عاشقانه در سازمان های سیاسی و حتا مسلح چریکی در سابق در اقصا نقاط جهان روی میداده است که بسیار قابل احترام و حرمت است تا چه رسد حذف فیزیکی را بوجود آورد، که در این میان باید عنوان دارم رفیق ادنا ثابت (با نام مستعار طاهره و زهره) را بخوبی می شناختم و مسئول بخش کارگری ام در سازمان پیکار بوده است. حتا اساسنامه ای که در ابتدای سال 1358 در “مجموعه ی صنعتی توشیبا” در رشت به تصویب می رسد، بیش از 50 در صد آن، نتیجه ی کار و فعالیت رفیق ادنا ثابت بود که من آنرا در خدمت کارگران مبارز کارخانه توشیبا قرار می دهم و نیز فعالیت های دیگری از این قبیل که بین من و رفیق ادنا صورت می گرفت.
روزی ادنا از من سئوال نمود؛ رضا (رضا اسم مستعار من در سازمان پیکار بود)، آیا میدانی قبلن عضو چه سازمانی بودم؟ پاسخ دادم نه نمیدانم. گفت که تا سال 1356 عضو سازمان چریک های فدایی خلق بوده است. سئوال کردم چگونه شد که به سازمان پیکار پیوستی، پاسخ داد که از سال 1355 در خانه ی تیمی یا سازمانی که سکونت داشتیم، بحث هایی در ارتباط با انتقاد به شیوه ی مبارزه ی مسلحانه چریکی صورت می گرفت و من نیز همراه اینگونه انتقاد ها بودم. از ابتدای سال 1356به دلیل اختلافات سیاسی دیگر نمی توانستم در سازمان چریک های فدایی به فعالیت ام ادامه دهم، از این نظر از سازمان خواستم که مرا به “بخش منشعب از سازمان مجاهدین” انتقال دهند که هم مارکسیست لنینیست بودند و هم به نقد مشی چریکی میرسند که با مواضع سیاسی ام هماهنگی داشت.
سئوال نمودم آیا این انتقال از طرف سازمان صورت می گیرد. پاسخ داد؛ نه به ساده گی بلکه با دشواری زیاد.
اکنون که پس از سال ها به گفتمان آقای جمشید اسدی با عضو سابق سازمان چریک ها یعنی آقای پرویز هدایی گوش فرا داده ام، صحبت های رفیق ادنا در گوش ام طنین انداز است. او بمن گفته بود که ما دو سه نفر از منتقدین بودیم که می تواند رفیق عبداله پنجه شاهی از جمله ی آنان باشد و مطابق با گفتمان پرویز هدایی که ادنا و عبداله در یک خانه تیمی سکونت داشتند و پرویز نیز احتمالن می تواند جزو آنان باشد و با آنکه وی در انشعابی به حزب توده می پیوندد، ولی در مجموع، ابعاد این فاجعه یعنی قتل پنجه شاهی را عمیقن می گستراند.
ادنا دیگر در میان ما نیست که از حقایق پرده برداشته و روشنی بدان بخشد، زیرا در تیر ماه 1361 بوسیله ی جنایت کاران جمهوری اسلامی تیر باران می گردد. همسر و رفیق سازمانی وی یعنی غلامحسین سلیم آرونی نیز مدتی قبل از ادنا تیرباران شده بود. این تنها وظیفه ای است که می توانم در بخش کوچک آن بدان به پردازم. زیرا ادنا رفیقی پر کار و صمیمی بود و صداقت مبارزاتی در وجودش هویدا می گردید. یاد و خاطره اش جاودان باد.
احمد بخردطبع
یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ـ 4 مه 2025
منبع گفتمان آقای جمشید اسدی با آقای پرویز هدایی تحت عنوان: قتل های درونی فدائیان خلق از زبان شاهد زنده را در فایل زیر مشاهده می نمایید.
Display “هم اندیشی: قتلهای درونی فداییان خلق از زبان شاهد زنده!” from YouTube
Klicka här för att visa innehåll från YouTube.
Learn more in YouTube’s privacy policy.
Always display content from YouTube
Open “هم اندیشی: قتلهای درونی فداییان خلق از زبان شاهد زنده!” directly
____________________________