طوق بردگی مذهب و ناسیونالیسم ـ سیاوش دانشور
مناسباتِ طبقاتى دنياى امروز ايجاب ميکند که بشر اسير و از خود بيگانه باشد. موقعيتِ فرودستِ انسانِ امروز در قلمرو سياست، انعکاسى از اسارتِ او در قلمرو اقتصادى است. توجيه اين وضعيت شغل “شريف” صنعت مذهب و ايدئولوگهاى جامعه بورژوائى است. پاپ هم طرفدار “گفتگوى اديان” است. خاتمى و سروش و امثالهم هم همينطور. در کليه مذاهب خطوطى در هيئتِ “ميانه رو” و “سيويليزه” شده و حتى “رهائيبخش” وجود دارند که وظيفه شان انطباقِ خرافات با نخواستنِ مردم است. وقتى مردم و نسل جوان ميگويد دين و مذهب نميخواهم و با زندگى امروز من جور درنمى آيد، سر و کله اين “پروتستانتيست ها” و مذهبِ اهل “مدارا و تساهل” و در جاهائى مانند آمريکاى لاتين “الهيات رهايبخش” پيدا ميشود!
اسلام و مسيحيت و يهوديت و خيل تاريکِ انديشان دانشگاهى شان و طيفِ “پاستوريزه” شده آنها يک کار را انجام ميدهند؛ امر تداوم اسارتِ بشر در پيشگاه سرمايه! اول مردم دنيا را به “مسيحى” و “اسلامى” و “يهودى” و متعلقين و وابستگان اديان تقسيم ميکنند. يعنى هر کسى نه يک انسان و شهروندِ برابر با حقوق سياسى و اقتصادى و امکانات برابر بلکه عضوى از لشکر و “اُمتِ” اين يا آن دين است. با اين فرض، بحث مناسباتِ اديان در شکلى “دمکراتيک” توسط سران از گور برخاسته و خودگمارده شروع ميشود. اگر هم کسى ديندار و مذهبى به معنى اخصِ کلمه نباشد، ابدا جاى نگرانى نيست، ناسيوناليسم در صحنه است. طبق تعريف هر کسى بالاخره “وطنى” يا “قومى” دارد، لابد جائى متولد شده و با زبانى حرف ميزند و “تاريخ و فرهنگ و ميراث ملّى” خودش را دارد! اگر نخواستيد عضو “اُمتِ” اسلامى يا مسيحى يا يهودى باشيد و هنوز زنده بمانيد، حتما بايد براى احراز “هويت”، عضو “ملّت” يا “قوم” معينى باشيد. اينجا هم فرقه ها و جريانات و پرچمها و “رهبران” قومى و ملى صف کشيده اند و کُلکسيونى از تعصباتِ عقبمانده و آتشين نژادپرستانه مانند کالاهاى رنگارنگ و متنوع بازار وجود دارند. “مبنا” هم محل تولد و زبان است. مثلا اگر دو نسل شما هم متولد آلمان يا فرانسه و سوئد باشد، هنوز “خارجى” يا “خارجى تبار” هستيد. حکومتهائى مانند جمهورى اسلامى بجاى خود محفوظ که ناسيوناليسم کريه و نژاد پرستى ضد افغان و ضد “عرب” را با اسلام و قوانين اسلامى ترکيب کرده است! کافى است که غُرمه سبزى دوست داشته باشيد و خصوصيات مردانه – اسلامى تان بيرون بزند تا “فرهنگ و هويّتِ ملّى تان” ثابت شود!؟ کافى است شش نسل قبلى تان در فلان دورقوز آباد به دنيا آمده باشد تا هفت نسل ديگرتان هم به همين اعتبار معرفى شود! به هر حال دراين چهارچوب “انتخاب” ديگرى ميسر نيست. يا عضو “ملّتى” هستيد و شکرگزار و رعيتِ شاهى يا عضو “اُمتى” هستيد و خدمتگزار و برده دينى!
در قاموسِ جامعه بورژوائى، هرچه باشيد، انسانِ آزاد و برابر محسوب نميشويد. دراين جامعه خصوصياتِ انسانى فقط براى سؤاستفاده و تنها زمانى موردِ رُجوع قرار ميگيرد که قرار است مُعضلى پشت سر گذاشته شود و يا توجيه شود. انسان در جامعه بورژوائى، انسانى مسخ شده و اسير قالبهاى از پيش تعيين شده اقتصادى و سياسى، انسانى عبيد و ترسيده و دست به سينه و بيحقوق است که هر روز زنجيرهاى اسارت خود را محکم تر ميکند. مذهب و ناسيوناليسم خطرناک ترين سموم و کشنده ترين سلاحهائى است که بشريت تجربه کرده است و در پيشگاه آن قربانيان بيشمار داده است. نگاهى ساده به جنبشها و احزاب و ايدئولوژيهاى رنگارنگ جامعه بورژوائى، به پرچمها و فرهنگ و اخلاقياتِ حاکم، به جنگها و پاکسازيهاى قومى و مذهبى، به سُنتهاى سياسى و تاريخ نويسى، به ميراث و “افتخارات” ملى و مذهبى، به هنر و ادبيات و فلسفه و جامعه شناسى، به آموزش و پرورش و هر آنچه که بشر امروز با آن درگير است، طوق بردگىِ ناسيوناليسم و مذهب بر گرده بشريت قابل مشاهده است.
انسانِ امروز براى دستيابى به آزادى و برابرى و بازگشت به انسانيت خويش، براى نفى انکارِ انسانيت توسط جامعه بورژوائى، براى خلاصى از انقياد سياسى و اقتصادى و فکرى و فرهنگى، بايد سرمايه و حکومتهايش را بزير بکشد. مقابله با مذهب و ناسيوناليسم بعنوان دو مار افعى که به جان مردم افتاده اند، يک قلمروِ مُهمِ جدالِ فکرى و سياسى است. انسانِ آزاد نه به پاپ احتياج دارد نه به مُفتى و امام و نه به خاخام و ديگر حضرات خودگمارده صنعتِ مذهب. انسانِ آزاد نه به “اصالتِ فرهنگ و خاک” احتياج دارد نه به رجعتِ ناميمون به “ملّت” و “قوم”. جنگ و جدالِ مذاهب و ناسيوناليستها جنگى برسر سهم برى از اسارت انسان و بقا و تداوم این مناسبات منحط است. بايد معنى سياسى و زمينى جدال مذهبى و ملى را دريافت و براى رهائى و آزادى همه جانبه انسان از روى هر دوی اينها و هر آنچه که کهنه است عبور کرد.
۲۱ ماس ۲۰۲۴
***