شعر: عریان دل تنها ـ شمی صلواتی

طناب و چوبه دار، که گفتن  تقدیر ماست

  خودمان خریدیم یا کسی بر گردن ما انداخت

راستی چه کسی بود که تقدیر را در ذهن ما کاشت؟..»

سالهاست،

هنوز صدها سال است

 که  از جهل خود،

بیگانه با خویش

                      تن به بردگی دادیم

 «یعنی در ایمان خود غرق شدیم»

با غرق شدن در کتمان،

 فهم و دانش را،

به باد فنا سپردیم

ما خود کتمانیم و-

 کر و لال، کور شدیم

 برای رها از بردگی

خدایان را، قهرمان ها را

دین و مذهب

این آفات جان،

این دشمنان شادی و شوق به زندگی را

باید به زباله دانی سر کوچه بیاندازیم

ما انسانیم و سزاوار این همه غم

با این همه بی رحمی نیستیم

رفیق بغض گلوگیر

کی می شود تصویر

در قلم، کم رنگ من!

از میان دود و باروت

 انسانیت به عمق دریا گریخت

آری رفیق!

به همین دلیل

من که تا زنده ام

می کنم نفرین و لعنت بر مومنین،

و ملا و هر حدیث کهنه ی،

            که بر ما چتر جهالت را گرفت…

      “شمی صلواتی”

About admin

Check Also

اخبار و گزارش های کارگری 24 مرداد ماه 1403

اخباروگزارش های کارگری 24 مرداد ماه 1403

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *