در گرامیداشت مارکسیست توانا، حسین مرادبیگی (حمه سور) ـ رحمان حسین زاده
(فشرده سخنرانی رحمان حسین زاده در مراسم گرامیداشت استکهلم)
حضار گرامی، خوش آمدید و تسلیت میگویم!
از کجا شروع کنم. شما دریایی بودید از زیبایی و خوبی، از تجربه و توانایی رفیق بسیار عزیزم، حمه سور جان!
وقتی که رفیق حمه سور عزیزمان دوره اول بیماری در سال ٢٠١٣ را پشت سرگذاشت و تقریبا بعد از یک سال به میانمان و به اولین اجتماعمان که پلنوم ٢٨ کمیته مرکزی بود، برگشت، با خوشحالی زایدالوصف همه ما حاضرین روبرو شد. آن پلنوم را در نزدیکی شهر وستروس سوئد برگزار کردیم، تا حمه سور هم به آسانی بتواند در آن شرکت کند. او مستقیما از منزل خواهرش روناک و دکتر رحیمی به محل پلنوم آمد. با استقبال گرم ما روبرو شد. افتخار این را داشتم از جانب پلنوم حمه سور عزیز را خوشامد بگویم. این صحبتهایی که در اینجا مطرح میکنم، آنوقت خطاب به حمه سور مطرح شده است. در آن پلنوم و بعدأ در یازدهم ژانویه ٢٠٢١ در مناسبت هفتادهمین سالگرد تولدش مستقیما با حمه سور در میان گذاشتیم. منظورم اینست حمه سور قدردانی ما را از زندگی و مبارزه افتخارآمیزش شنیده است. در پلنوم ٢٨ اینچنین شروع کردم. “انسانهای بزرگ روند زندگی اجتماعی و سیاسی شان با مهمترین رویدادهای دوره زندگی شان و جغرافیایی که در آن هستند عجین میشود. حمه سور یکی از آنها است. او فرصت و شانس این را داشت که جزو اولین نسل جوانان عدالت خواه و آزادیخواه هم سن و سال خود باشد که در سال ١٣٤٨ شمسی اولین تشکل چپ و سوسیالیستی را در جامعه کردستان پایه گذاری کنند که بعدها در سال ١٣٥٧ نام کومه له را برآن گذاشتند. از آن مقطع روند جدید سیاسی و مبارزاتی در جامعه کردستان بنیاد گذاشته شد. تاریخ سیاسی و مبارزاتی جامعه کردستان متحول شد و به نحو دیگری نوشته میشود”. عرصه سیاست دیگر فقط در اختیار جنبش ناسیونالیستی نماند. جنبش چپ و سوسیالیستی به صحنه آمد.
آنها به خود گفتند کمونیست و مارکسیست و لنینیست هستند، صرفنظر از هر تعبیر و تفسیری که از این مفاهیم داشتند. این را چمران جنایتکار اذعان کرد. چمران یکی از سرکرده های نظامی جمهوری اسلامی بعد از اینکه در تابستان ١٣٥٨ با رفقای چپ و کمونیست ما در منطقه مریوان در جنگ و درگیری بود و مستقیما با رفیق عزیز فواد مصطفی سلطانی وارد مذاکره شد و داستانش را میدانید، وقتی که به تهران برگشت، اینچنین به دولتش گزارش داد: “اینکه گفته میشود در کردستان با عوامل پالیزبان و بعث درگیرهستیم، تبلیغات بیهوده ای است، ما در کردستان با مارکسیست- لنینیستهایی روبرو هستیم که توده مردم حمایتشان میکنند”. نقل به معنی.
این نماد یک تحول بزرگ سیاسی و در صف بندی جنبشهای اجتماعی جامعه کردستان بود. ایجاد این تحول بزرگ به نام حمه سور وهمراهان و همکارانش در آن دوره ثبت شده است. همراهان اولیه آن دوره حمه سور رفقایی که جانباختند، عزیز همه ما هستند و آنهایی که هنوز در حال حیاتند، صرفنظر از اینکه امروز چگونه فکر میکنند و چه سیاستی را تعقیب میکنند و یا نمیکنند، اما در آن دوره کار بزرگی کردند.
از دوره فعالیت مخفی و زندان رفتن حمه سور و دیگر بنیانگذاران آن تشکیلات فاکتور میگیرم، حمه سور و رفقایش متکی به آن تشکیلات با هر درجه از توانایی و کمبود و محدودیت وارد انقلاب ٥٧ میشوند و به اذعان همه نقش مهمی در تحولات آن دوره و جارو کردن حاکمیت رژیم سلطنتی ایفا کردند.
در قدم بعدی رویداد مهم سازماندهی جنبش انقلابی و مقاومت را در مقابل جمهوری اسلامی به صحنه کشاندند. ضرورت مقاومت نظامی و ایجاد نیروی مسلح پیشمرگ کومه له (پارتیزانهای سرخ) مطرح شد و حمه سور اولین فرمانده پیشمرگ کومه له شد. در آن دوره هر واحد و دسته پیشمرگ کومه له به هر شهر و روستاها و کوی و برزن کردستان قدم گذاشتند، همراه با مقاومت و مبارزه خود نام حمه سور را هم به عنوان فرمانده مورد افتخارشان به میان مردم بردند. بی اغراق در دو ساله اول جنبش مقاومت و مبارزه نظامی، حمه سور شاخص ترین عضو رهبری کومه له در جامعه کردستان و در جنبش چپ و کمونیستی ایران بود.
یک اتفاق مهم دیگر که کمتر در مورد آن صحبت میشود و من اینجا یادآوری میکنم که: خوش به حالت حمه سور که فرماندهی برچیدن و خلع سلاح یک دارودسته مسلح ارتجاع مذهبی به نام “سپاه رزگاری” به اسم شما و همکاران و همراهانت در آن دوره در تاریخ ثبت شده است. (تشویق حضار)
حمه سور نه فقط در عرصه نظامی بلکه در عرصه سیاست هم پیشرو بود. او پرچمدار مارکسیسم انقلابی و سپس جانبدار و عنصر پیشرو کمونیسم کارگری بود. خیلی ها که اینجا نشستید، با شکل گیری دو دیدگاه در رهبری کومه له قبل از کنگره دوم آن سازمان آشنایید. حمه سور با اسم مستعار کاوه در کنار اسامی آزاد و شیرکو و کمال در نشریه درونی آنوقت کومه له به نام “پیشرو” دردفاع از مارکسیسم انقلابی نوشتند و در کنگره دوم توانستند نگرش و سیاست مارکسیسم انقلابی را به سیاست مصوب کنگره و کومه له تبدیل کنند. راه تاسیس حزب کمونیست ایران را هموار کنند. حمه سور جزو موسسین حزب کمونیست ایران و عضو رهبری آن بود. بعد از کنگره دوم حزب کمونیست ایران با گرایش کمونیسم کارگری همراهی کرد و آنطور که خود نوشته “در سال ١٩٩١ به همراه اکثریت رهبری و اعضا، کومه له و حزب کمونیست ایران را ترک کرد و تحت رهبری منصور حکمت، حزب کمونیست کارگری ایران را تشکیل دادیم”. رفیق حسین مرادبیگی در حزب کمونیست کارگری ایران مسئولیتهای مختلفی در سطح رهبری این حزب به عهده گرفت. با جدایی از حزب کمونیست کارگری ایران، از اعضای کنفرانس موسس حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست بود. او کاراکتر مارکسیستی خوبی داشت و به ویژه در دوره ١٢ ساله بیماریش این خصلت از کاراکتر خود را ارتقاء داد.
بعد از اینکه دوره اول معالجه را در زمستان ٢٠١٣ طی کرد و به منزل برگشت، از او پرسیدم حمه سور جان به چی مشغولی و چکار میکنی؟ گفت “مقداری استراحت کردم. طبعا نمیتوانم مثل گذشته در فعالیت روتین و اجرایی و روزمره حزب دخالت کنم. لازم است شیوه کارم را تغییر دهم و کیفیت کارم را ارتقاء دهم. مطالعه کاپیتال و ایدئواوژی آلمانی و مانیفست و دیگر آثار مهم مارکسیستی و مبانی کمونیسم کارگری را در دستور کارم گذاشتم. به راستی در این دوره دانش و نگرش مارکسیستی خود را تقویت کرد. این را در نوشته ها و گفته های سالهای اخیر او میشود دید. چند سال قبل فردی به نام توماس پیکتی کتابی را تحت عنوان کاپیتال در قرن بیست و یکم نوشت و یک هیاهویی حول آن برپاشد. به زعم بخشی از چپ سرگردان و سطحی قرار بود کاپیتال مارکس را کنار بزند. حمه سور بسرعت آن را خواند و گفت یک سوسیال دمکرات قلابی و بی معنا است لازمست نقد و کنار زده شود. خود آستین بالا زد و در اوج بیماری اینکار را کرد. کتاب نقد پیکتی حمه سور در ورودی همین سالن گذاشته شده و پیشنهاد میکنم به عنوان یادگاری از حمه سور آن را بردارید و مطالعه اش کنید.
چرا مارکس و مارکسیسم و کمونیسم کارگری این درجه برای حمه سور اهمیت داشت. نه مارکس برای او پیغمبر و نه مارکسیسم و کمونیسم کارگری برای او آیات قرآنی و مقدس بودند، بلکه او به عنوان ابزارهای مبارزه برای تحقق آرمان و عقیده اش که آزادی و برابری و رفاه و خوشبختی انسان است به مارکسیسم و کمونیسم کارگری متکی بود و خلاقانه آنها را به کار میگرفت. برای حمه سور انسان و رهایی آن مقدس بود و نه چیز دیگری. از نظر او مارکسیسم و کمونیسم کارگری موثرترین و واقعی ترین وسیله در افتادن با نظام جهنمی سرمایه بود که دنیا را برای بشریت به تاریکستان تبدیل کرده است. از همین سر وقتی یک سال قبل از عضویت در حزب کناره گیری کرد، میگفت رهبری حزب به اندازه کافی مارکسیست نیست و به اندازه کافی بر اجرای کمونیسم کارگری پافشاری نمیکند. او معتقد بود اسم حزب ما اساسا باید کمونیسم کارگری باشد و پسوند و صفت دیگری نمیخواهد. با این وجود رابطه سیاسی و معنوی حمه سور با حزب ما ادامه دار بود. در پلنوم اخیرمان در نیمه دوم آوریل پیام صمیمانه پلنوم خطاب به حمه سور تقدیم شد. حمه سور هم در یادداشتی برایم سلام رسان همه رفقا و پلنوم موفقی را برایمان آرزو کرده است. خلاصه کلام حمه سور یک آرمانگرای مارکسیست بود.
وقتم رو به پایان است، در وقت محدود باقی مانده بگذارید در میان دهها خصوصیات مثبت حمه سور تنها بر دو مورد آن تاکید کنم:
حمه سور پاک و سالم سیاست کرد. در طول فعالیت در چند سازمان و حزب سیاسی، اختلاف سیاسی را شخصی نکرد. خود من در این مورد یک مثال زنده هستم. در طول رفاقت و فعالیت سیاسی مشترک دوبار، بار اول در تجربه کومه له و حزب کمونیست ایران و بار دوم در حزب حکمتیست در دو قطب مخالف هم قرار گرفتیم، شاید چند روزی بر مناسبات روزانه مان تاثیر گذاشت، اما بسرعت دوباره او برای من حمه سور رهبر و عزیز و من برای او همان رفیق نزدیک و مورد اعتماد بودیم. در سیاست او توطئه گری و اقدامات ضد حزبی و ناشایست جایی نداشت. سیاست برای او دیپلماسی و مانور به منظور اینکه سری در میان سرها داشته باشد، نبود. سیاست او تابع منافع روز و محدود و به معنایی فرصت طلبی نبود. استراتژی و تاکتیک و شیوه کار او منطبق با هم بودند. مهمتر، سیاست برای او بیزنس و کسب ثروت مادی نبود. منفعت مادی و پول پرستی نزد حمه سور جایگاهی نداشت.
دوم، در زندگی شخصی هم سالم و ساده زیست. وقتی میگویم ساده زیست، منظورم این نیست که او مرتاض و درویش مسلک بود. او منزل دو اتاقه تمیز در یک منطقه خوش آب و هوای شمال لندن کرایه کرده بود. با امکانات کم زندگی مورد علاقه اش، امروزی و تمیز و مدرن داشت. اتفاقا حمه سور خوش پوش، خوش ذوق، خوش سلیقه بود. کم میخورد اما خوش اشتها و خوش خوراک بود. میگفت معیارم اینست یک کارگر بازنشسته در بریتانیا چگونه زندگی میکند، زندگی منهم در همان حد کافی است.
وقتی که در ١٨ فوریه ٢٠٢٤ لندن را جا گذاشت، فقط لباسهایش، ادکلن پارتنر تاچندی قبلش و یک جلد کتاب مبانی کمونیسم کارگری را با خود آورد. بقیه وسایل منزل و هرچه را داشت به سعید آرمان سپرد که فکری برای آن بکند و اگر بخشی از آنها هنوز قابل استفاده اند، در میان دوستانش توزیع کند.
حمه سور عزیز وقتی که در شنبه گذشته چهارم مه از میان ما رفت، امکانات مادی بجا نگذاشت، فکر کنم ارثی هم بجا نگذاشته است، درست مانند رفقای جانباخته ای چون دکتر جعفرشفیعی، صدیق کمانگر، فواد مصطفی سلطانی و محمد حسین کریمی و خسرو رشیدیانها و هزاران جانباخته راه آزادی و برابری. اما حمه سور درست همانند آن رفقای جانباخته مان ثروتمند از میان ما رفت. او با کسب ثروتی عظیم از عشق و محبت و دوستی، با ثروتی چشمگیر از خصلتهای انسانی، با بهره مندی بالایی از مارکسیسم و دانش و درس و تجارب گرانبها از میان ما رفت.
یادت زنده است و زنده میماند فرمانده ام، رهبرم و رفیقم. در این سه مشخصه ای که اکنون اسم بردم تعارفی وجود ندارد. حمه سور سالها رهبر و فرمانده مان بود و چقدر خرسندم که در این یاد بود و گرامیداشت به عنوان یکی از نزدیکترین رفقای او امکان صحبت پیدا کردم. وقتی که دوازده سال سن داشتم و به همراه عمه زاده ام که اینجا نشسته در سال ١٣٥٠ مهمان خانواده ام شدند، اولین بار بود حسین مرادبیگی را میدیدم. هم نسل مبارزاتی او نبودم و هشت سال از او کوچکتر. آرزویم این بود، باردیگر او را ببینم و درست نزدیک به ٩ سال طول کشید، تا عاقبت در پایان جنگ سه ماهه اول و شکست جمهوری اسلامی و در شهر بوکان آزاد شده، این بار حمه سور را در قامت و موقعیت فرمانده نظامی کومه له دیدم و آن لحظه شوق انگیز را هرگز فراموش نکرده و نمیکنم.
به درود رفیق عزیزم، راهت را ادامه میدهم. گفته است جنازه او را خاکستر کنند و زمانی که ممکن شد خاکسترش را در شهر بوکان دفن کنند. من هم همین جا به حمه سور و خانواده اش وعده ای میدهم، بخشی از کتابهایش نزد من است. خواهرش در جریان است. قول میدهم که اگر عمری باقی ماند و امکانش فراهم شد، من هم کتابهای حمه سور، این یادگارهای گرانبهای او را به کتابخانه شهر بوکان بسپارم.
با تشکر از همه شما!
* این سخنرانی در اولین مراسم بزرگ گرامیداشت حمه سور به تاریخ یازدهم مه در شهر استکهلم و به زبان کردی ارائه شد. در اینجا فشرده مکتوب شده آن را مطالعه میکنید.
***