یک فرد و جریان و حزب کمونیست چه وظیفه ی اساسی دارد؟بطور اخص معیار برای کمونیست بودن چیست؟ در یک جمله تلاشگری برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی*۱ – انقلاب زیر و رو کننده ی شرایط موجود اجتماعی و ایجاد شرایط نوین – جامعه ی کمونیستی – است!
آری،
در شرایط کنونی که سرمایه هارشده، در پی نوشیدن خون است و بطور کلی در جنگ طلبانه ترین لحظات عمر ننگین و خونین خویش به سر می برد۲* زیرا آخرین رعشه های مرگ وجودش را فرا گرفته است، وظیفه اساسی کمونیست ها – کارگران آگاه، می تواند این باشد که اولا حزب مخفی و یا نیمه مخفی را موجودیت دهند و دوما تلاش اصلی شان می باید این باشد که طبقه کارگر و فرزندان روشنفکر شان را الف- در حزب سیاسی خویش متحزب و متمرکز نمایند. ب- با کمک تشکلات توده ای طبقاتی طبقه کارگر مانند کمیته های مخفی و حتی اتحادیه و سندیکاهای رادیکال و بویژه و بویژه حزب بعنوان وسیله ای ( مهمترین و اساسی ترین وسیله برای آماده کردن طبقه کارگر برای انقلاب پیروزمند اجتماعی – لنین – پیام بمناسبت چهلمین سال بخون در غلطیدن کموناردهای پاریس – ۱۹۱۱) ، طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان را برای تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ طبقاتی – پیروزی انقلاب قهری کمونیستی-، برای درهم کوبیدن دولت های سرمایه داری امپریالیستی، جنگ را به پایان رسانده و یا تلاش های در نطفه سرمایه داران امپریالیستی اساسا توسط دولت های شان برای شعله ورتر نمودن جنگ خفه نمایند. ج- با موجودیت دادن به دولت مسلح طبقه کارگر که کلیه زحمتکشان را به زیر پرچم کمونیستی خویش گرد آورده باشد، دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح – شوراهای مسلح پرولتارها – دولت طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان شهر و روستا- ، سیستم سرمایه داری امپریالیستی را بعنوان مسبب، بانی و باعث جنگ ها ، بیماری های واگیر دار قابل درمان و ریشه کنی، با ویرانی محیط زیست و بطور اساسی استثمار طبقه کارگر بعنوان منبع بازتولید و انباشته کردن سرمایه در دستان یک عده انگل، غیر ضرور و زائد به نام سرمایه دار که خود اسیر در چنگال سرمایه است و باید دستوراتش را اجراء نمایند، لغو نمایند.
تنها و فقط؛
بدین طریق می توان جامعه را از ویران شدن بوسیله جنگ، کشتار و نسل کشی نسل انسان و ویرانی کره زمین که سرمایه۳* توسط دولت های سرمایه داری امپریالیستی در حال تدارک جدی آنست، نجات داد.
راه دیگری برای خاتمه دادن به جنگ، کشتار، ویرانی نیست، زیرا که جنگ را کاپیتالیسم امپریالیستی موچودیت داده و نه حرص و آز، درنده خوئی سرمایه داران، اگر چه جنگ های جاری – جنگ های امپریالیستی و نیابتی فقط به نفع سرمایه داران است و نه، جنگ طلب بودن دولت مداران و سیاست مداران طبقه سرمایه دار زالو گونه و خونمک .
بنا براین، جنگ را تنها می توان با نابودی سرمایه پایان داد!۴*.
برای رسیدن به این هدف، نخست می بایست از سد دولت سرمایه داران گذشت، این یعنی اینکه می بایست دولت سرمایه داران داغان و منهدم نمود، زیرا که می بینیم که دولت سرمایه داران حتی در زمان یک اعتصاب کارگران با چه وحشیگری رفتار می کند. دولت مسلح را فقط با نیروی مسلح می توان برانداخت *۶.
دولت سرمایه داران این اختاپوس را نمی توان در دست گرفت، نمی توان تسخیر و تصرف کرد و آنرا می بایست درهم کوبید!
این را بیش از همه تجربیات خونین مبارزات طبقاتی طبقه کارگر، تجربه کمون پاریس برای ما به یادگار گذاشت، زیرا که در کمون پاریس بود که کارگران می توانستند دولت سرمایه داران را درهم شکنند، ولی خوش نیتی کارگران آنها را از این کار بازداشت و این یکی از علل بزرگ و اساسی برای شکست کارگران و قتل عام حداقل ۳۰ هزار کارگر و تبعید و زندانی شدن نزدیک به ۵۰ هزار از کموناردهای مرد و زن، کودک و پیر و بیمار و سالم و زخمی گردید.*۵دولت سرمایه داران به هیچ کس رحم نکرد*ُ۷ البته، دولت سرمایه داران در هیچ رحم نکرده و نمی کندُ جنگ ها را به یاد آورید. اکنون کشتار در غزه و اوکراین، تونس و کردستانات، برمه و افغانستان و اعدام ها و کشتار کولبر و سوخت بر در ایران و …
بنا براین،
می بایست برای قانع کردن طبقه کارگر به اینکه نمی توان برای اتمام جنگ، گرسنگی، مرگ و میرهای قابل پیشگیری، بوجود آوردن رفاه و شادی، مسکن مناسب و شرایط کاری مناسب، دستمزد مناسب، روزکار کمتر و فراغت بیشتر به طبقه سرمایه دار و دولت و سازمانهای طبقه سرمایه دار چه در سطح کشوری و چه بین المللی مانند سازمان ملل متحد، سازمان جهانی کار- وزارت کار جهانی سرمایه داران- و یا هیچ مدافع مالکیت خصوصی در هر لباسی و نام و عنوان هیج اعتمادی داشت، و اینکه تنها طبقه کارگر می تواند، خود و جامعه را رها نماید، تلاش بدون وقفه نمود. « رهاپی طبقه کارگر تنها بدست طبقه کارگر ممکن است» مانیفست حزب کمونیست مارکس و انگلس ۱۸۴۸
این و تنها این، نشانه و معیار کمونیست بودن است!
لنین در سال ۱۹۱۷ در باره دولت و شیوۀ بر خورد بدان چنین می نویسد :
« بورژوازی از فئودالیسم سلطنت استبدادی، ماشین بوروکراتیک – نظامی را به عاریت گرفت و ان را کمال بخشید، اپورتونیست ها (بویژه در ۱۹۱۴-۱۹۱۷ ) درآن روئیدند. ( امپریالیسم بمثابه یک عصر در کشورهای پیشرفته در کل قدرت بیش از اندازه ای به این ماشین بخشید) هدف انقلاب پرولتاریائی”داغان کرد”، “خرد کردن” این ماشین و جایگزین کردن آن با خود مدیری کامل از پائین، در محلات و در بالا قدرت مستقیم پرولتاریای مسلح، دیکتاتوری پرولتاریا!»، لنین مارکسیسم در باره دولت– وظایف انقلاب در رابطه با دولت، ۱۹۱۷، ترجمه سازمان پیکار در راه آزاد طبقه کارگر.
«کمونها را چگونه می توان متحد کرد، آنها را به یک دیگر پیوند داد؟ آنارشیست ها جواب می دهند از هیچ طریق(الف). بورژوازی می گوید ( و این کار را نیز انجام می دهد) با بوروکراسی و کاست نظامی (ب) مارکسیسم می گوید با اتحاد و تشکل کارگران مسلح ( شورای نمایندگان کارگران ) (ح).
نتیجه گیری اجمالی
(الف) = الغاء دولت ،(ب) همبستگی کردن یا بعبارت دقیق تر تثبیت دولت، ح ) استفاده انقلابی کردن از دولت ( دیکتاتوری پرولتاریا، داغان کردن ماشین قدیمی ، سرکوب کردن مقاومت بورژوازی، متحد کردن و بهم پیوستن کمونهای کاملا دموکراتیک بکمک پرولتارهای مسلح و تمرکز یافته ) بمنظور گذار به الغاء طبقات گذار به کمونیسم که به زوال دولت می انجامد.
علاوه (الف) غیر سیاسی ، (ح) شرکت در مبارزه سیاسی بمنظور آماده شدن برای استفاده انقلابی از دولت.»، همان اثر
در بارۀ علل جنگ و چگونگی خاتمه جنگ بطور کلی لنین می نویسد :
وظایف پرولتاریا در انقلاب ما. جلد سوم آثار به فارسی .
ما باید بتوانیم این مطلب را به توده ها توضیح دهیم که شاخص جنبه اجتماعی و سیاسی جنگ «حسن نیت» افراد و دستجات و حتی توده های مردم نبوده ، بلکه وضع طبقه ای است که جنگ می راند، سیاست این طبقه است که جنگ ادامۀ آن می باشد، ارتباطات سرمایه است که نیروی اقتصادی حکم فرمای جامعه معاصر می باشد و بالاخره جنبۀ امپریالیستی سرمایه بین المللی و تایعیت مالی و بانکی و دیپلماتیک روسیه از انگلستان و فرانسه و غیره است. توضیح این نکته از روی لیاقت و به شکل قابل فهم برای توده ها کار آسانی نبوده و انجام آن بدون ارتکاب اشتباه از عهدۀ هیچ یک از ما دفعتا ساخته نیست . »
چگونه می توان به جنگ پایان داد؟
10)به جنگ نمی توان با « سازش» بین سوسیالیست های کشورهای مختلف، با « برآمد» پرولتارهای کلیۀ کشورها و با « اراده» ملت ها و غیره خاتمه داد. عباراتی از این قبیل که سراپای مقالات جراید دفاع طلبی و نیمه دفاع طلب و نیمه انترناسیونالیست و همچنین قطعنامه ها و بیانیه ها و مانیفست های بیشمار و نیز قطعنامه های شورای نمایندگان سربازان و کارگران را پر کرده است؛ چیزی نیست جز آرزومندی های پوچ ساده لوحانه و خیر اندیشانۀ خرده بورژواها. زیان بخش تر از عبارات پردازی هائی نظیر « اشکار ساختن ارادۀ ملت ها نسبت به صلح» و نوبۀ برآمد انقلابی پرولتاریا ( پس از پرولتارهای روس « نوبۀ» پرولتارهای آلمان است) و غیره چیزی نیست. این ها همان شیوۀ لوئی بلان و تخیلات شیرین و بازی با «کارزارهای سیاسی» و عملا همان تکرار داستان کربۀ واسکا است.
جتگ مولود اراده شرارت بار سرمایه داران درنده خو نیست، گرچه بدون شک فقط به نفع آنها انجام می گیرد و فقط بر ثروت آنان می افزاید. جنگ مولود تکامل نیم قرنی سرمایۀ جهانی و میلیاردها رشته و ارتباطات آن است. بدون برانداختن قدرت سرمایه و بدون انتقال قدرت دولتی به طبقۀ دیگر یعنی پرولتاریا، نمی توان از جنگ امپریالیستی بیرون جست و نمی توان یه یک صلح دموکراتیک و غیر تحمیلی نائل آمد. آپریل 1917.
***
حال توجه شما را به نوشته زیر جلب می کنم که اوضاع را نسبتا خوب تفسیر می کند، ولی نه از تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ طبقاتی، نه از درهم کویبدن، داغان کردن دولت جنگ طلب سرمایه داری امپریالیستی و نه از دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح چیزی می گوید و انتظار هم دارد جنگ به پایان رسد و سرمایه داری لغو شود و سوسیالیسم – کمونیسم – هم بر قرار گردد! خود هم مدال تنها جریان مارکسسیم انقلابی را بدست آورد.
اما و به نظر من،
این نوع جریانات کمونیست نما یا به گفتۀ لنین سوسیالیسم – کمونیسم – در گفتار و خرده بورژوا و کلان بورژوا و یا اپورتونیست در کردار به این که مارکس فرق اساسی خود را با دیگران در ادامه مبارزه طبقاتی تا دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا، دولت خود الغاء می دانست و لنین بعد از نقل قول گفتۀ مارکس، چنین نوشت۸*، کاری ندارند و آن را نادیده می گیرند و یا سکوت می کنند. اینها را می توان با این ضرب المثل مشهور کرد : « جهنم را با نیات خوش مفروش نموده اند.»، ولی در جهنم بودنش فرقی حاصل نشده و نمی شود!
امروزه فرد، جریان، حزب و تشکلی نمی تواند مدعی کمونیسم، ضد کاپیتالیسم، ضد جنگ و برای نابودی جنگ باشد، مگر اینکه برای نابودی جامعه ی سرمایه داری – کاپیتالیستی- و ایجاد جامعه ی کمونیستی از طریق جنگ طبقاتی و انقلاب قهری کمونیستی و ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح تلاش نماید و فراخوانش به طبقه کارگر همین باشد!
نوشته ای ازسایت wsws
یانیس واروفاکیس در تور استرالیا: نماینده چپ چپ سرمایه داری اروپایی در جستجوی متحدان سیاسی