اسانلوها در بستر آلترناتیوهای امپریالیستی ـ احمد بخردطبع

پس از برکناری اسانلو از هیئت رئیسه ی سندیکای کارگری شرکت واحد توسط هیئت مدیره ی این سندیکا، مجادلاتی در این باره صورت گرفت. بخشی موافق، بخشی مخالف و بسیاری از افراد و نیروهای سیاسی حامی طبقه کارگر سکوت را پیشه نمودند. البته سکوت علائم سیاستی است که ریشه آن میتواند هراس در ارائه ی نظر باشد و یا جنبه ی دیگری را دنبال نماید و مخالفت با تصمیمات هیئت مدیره سندیکا را به ارمغان آورد. در نگاه اول، سندیکای شرکت واحد وقتی طرح میکند: “منصور اسالو را به علت انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا، از ریاست هیئت مدیره برکنار کرده…”، از روی اعتماد به نهاد سندیکایی، تصمیمات آن محترم شمرده میشود، مگر آنکه بعدها خلاف آن ثابت شود که در چنین حالتی مسئولیت مستقیم آن با هیئت مدیره سندیکاست. اما در راستای تصمیم گیری یاد شده، بعضی از دوستان که در داخل سندیکا بسر می برند و با این مسائل مستقیمن در ارتباط میباشند، با نوشته های خود، جنبه های آنرا شفافیت می بخشند. یکی از این نوشته ها، مطلبی است که سعید کیوان تحت عنوان “در دفاع از خرد جمعی هیات مدیره ی سندیکای کارگران شرکت واحد” ارائه داد و در آن به صراحت متذکر گردید: “این نکته را خالی از لطف نمی بینم که به آن دسته از فعالانی که شناخت دقیقی از طرز فکر و اقدامات آقای اسالو ندارند به صورت سربسته متذکر شوم که ایشان در خیال شان خواب “لخ والسا” شدن می بینند و شگفتا که این آرزو را به زبان هم آورده اند!”.

ولی معیارهای سوسیال دموکراتیک، یعنی بورژایی حکم میکند که یا با آن مخالفت نمائیم و یا عدم شفافیت آنرا بهانه ای جهت مردود شمردن تصمیم سندیکا ابراز داریم. البته منظورم این نیست که هر کسی با سیاست سندیکا توافق داشت، عاری از مواضع رفرمیستی است. بلکه میتواند گوشه ای از استقلال را بصورت عملی آشکار سازد. برعکس، بودند کسانی که با مرزبندی قاطع با رفرمیسم و توافق کامل با تشکل های مستقل، در مخالفت با تصمیم سندیکای کارگری شرکت واحد، به نوعی دفاع طلبی از اسانلو را پیشه نمودند و متاسفانه چهره ای بغایت سازشکارانه با نظم سرمایه و بطریق اولی سیاست رفرمیستی از خود نشان دادند. مانند مواضع سه نفر از “کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری” است که امیدوارم به تصحیح فکر و اندیشه خویش نائل گردند.

ولی هدف ام در نگارش این سطور شماتت از عدم مواضع و یا مخالفت با تصمیم هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد و یا نیز طرح ناروشن بودن آن نخواهد بود. از کسی نیز انتقادی در این زمینه مشخص نخواهم داشت، چرا که هر فرد و یا هر نیرویی مسئول مواضع و عمل و اندیشه خویش است. آنچه مرا واداشت تا در این سلسله مباحث وارد شوم، خطری است که بصورت جدی گریبان ما کارگران و در مرحله ی نخست، گریبان جنبش کارگری ایران را گرفته است؛ که شرافت مبارزاتی کارگری حداقل برای سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، عمیقن خدشه دار گشته است زیرا پس از مصاحبه ی آقای اسانلو با تلویزیون رها و پیوستن وی به مزدوران امپریالیستی غرب در چارچوب “موج سبز” به سردمداری امیر حسین جهانشاهی، مسئله ی دیگری ظهور میکند که دامنه و ابعاد سیاسی آنرا مستقیمن در چارچوب ماهیت امپریالیستی ـ صهیونیستی آشکار میسازد. زیرا ثابت میشود که سناریوی آقای اسانلو قبل از سفر شان در ایران از طرف دشمنان قسم خورده کارگری غرب برنامه ریزی شده بود و آنها یعنی امپریالیسم و صهیونیسم جهانی در حال آلترناتیو سازی هر چه بیشتری میباشند تا اسانلوهای دیگری را با صرف هزینه های گزاف بدست آورند و بر تعداد مزدوران و جیره خواران خویش بیافزایند. آنچه در این رابطه افکار را بخود مشغول میدارد و هیچگونه ابهامی در آلترناتیو سازیهای بخشی از سرمایه جهانی باقی نمیگذارد، دخالت و دفاع مستقیم “برنارد ـ هانری لوی” از آقای اسانلو ست.

“برنارد ـ هانری لوی” کیست و چگونه از اسانلو دفاع میکند!

هانری لوی یکی از صهیونیست های شناخته شده نزد نیروهای مترقی فرانسه است. او که با هزینه سازی صهیونیستی به مقام “فیلسوفی” ارتقا یافته، در پیشبرد اهداف صهیونیستی تا قتل و غارت صعود نموده است. او یکی از کارگزاران واقعی دولت صهیونیستی اسرائیل است و یکی از افتخارات وی اینست که در جوانی با میشل فوکو فیلسوف فرانسوی دوستی داشته است ولی از کردار و منش والای فوکو کاملن بی بهره است. همانند “کلود لانزمن” که در کنار ژان پل سارتر مبارزه میکرد ولی اکنون همانند برنارد لوی یکی از صهیونیست های فعال در فرانسه میباشد و در برابر آرمان های سارتر قرار گرفته است. آقای هانری لوی یکی از نزدیکان و مشاوران نیکلا سارکوزی بود. او کسی است که در حمله ی نظامی ناتو در لیبی فعال و حتا نقش اساسی داشت و در دوره های جنگ که کشتار هزاران نفر از مردم بیگناه لیبی را موجب گشته بود، اغلب در میان نیروهای نظامی غرب و نیروهای لیبیایی وفادار به آنها حضور داشت. از این نظر است که در فرانسه بسیاری از اندیشمندان وی را نویسنده ی جنگ طلب و حتا قاتل نام نهاده اند ولی او عمل جنایتکارانه اش را “خدمت به انسانیت” میداند! در واقع وی در تمام توطئه ها در چارچوب منافع دولت صهیونیستی اسرائیل در رابطه با کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه فعال است و اینگونه در همایشات ایرانیان برای به اصطلاح دموکراسی و صلح حضور چشم گیری دارد و با نیروهای ناسیونالیسم کرد، سازمان اکثریت و شرکا، سلطنت طلبان و جریانات موسوم به سبز، ارتباط و مناسبات نزدیک و حسنه ای را از سالها قبل اختیار نموده است. همه میدانیم که نیروهای ایرانی یاد شده در فوق، غالبن با یکدیگر رابطه دارند و بنفع نظام سرمایه داری و بطریق اولی علیه نیروهای چپ انقلابی، صفوف اتحاد خود را حفظ میکنند. این مجموعه بوسیله ی نیروهای امپریالیستی و صهیونیستی پوشش مادی و معنوی داده میشوند. مفهوم معنوی آن بدین ترتیب است که در ازای کمک های مادی باید متعهد باشند و به نصایح آنها در رابطه با تحقق برنامه های سیاسی وفادار بمانند و این روند با نمایندگان آنها به منصحه عمل میرسد. برنارد ـ هانری لوی همانند لیبرمن ـ حتا فراتر از آن ـ در اینگونه توطئه ها مستقیمن شرکت دارد و یکی از مهره های کلیدی آلترناتیو های امپریالیستی ـ صهیونیستی جهانی است و فرانسه یکی از کشورهایی است که مرکز توطئه ها در آن صورت می گیرد و صهیونیست ها نیروی قابل ملاحظه ای در قدرت سیاسی آن دارند.

در چنین مسیری برنارد ـ هانری لوی نوشته ای در باره ی منصور اسانلو ارائه میدهد که بوسیله مجله ی هفتگی “لو پوآن” شماره 2112 به تاریخ 7 مارس 2013 انتشار مییابد که حاوی مطالبی در خور اهمیت است. هانری لوی می نویسد:  “در هفته گذشته با رویداد دست اول و بسیار مهمی روبرو شده ایم و تعجب اینجاست که مطبوعات فرانسه کلمه ای از آن ننوشتند و آن خروج منصور اسانلو، رئیس سندیکای پرقدرت کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران به خارج است. او کسی است که بیشترین احترام و معروفیت را در کشور خویش دارا میباشد و هم اکنون در جای امنی نگهداری میگردد. او از طریق اسکایپ مصاحبه ی تلویزیونی انجام داد. این تلویزیون چند ماهی است که در لندن ایجاد شده و خوانندگان نوشته هایم با آن آشنایی خوبی دارند. زیرا بارها درباره ی سازماندهی این تلویزیون نگاشته بودم و امیر جهانشاهی، پناهنده ی سیاسی رژیم آیت اله ها موسس آنست.”.

سپس سه دلیل از پیوستن اسانلو به “موج سبز” را خاطر نشان میسازد؛ دلیل اول به زندانی شدن اسانلو به مدت 5 سال می پردازد و او را از نظر اخلاقی و کردار “لخ والسا” ی ایران معرفی میکند و اضافه مینماید او کسی است که میتواند با پیام خود، اعتصاب را در تهران و حتا فراتر از آن فرا بخواند. دلیل دوم را به نوعی تشریح می نماید که از راه تبلیغ آزادی، عناصر مختلف اجتماعی از طریق “موج سبز” در ارتباط با لندن، پاریس و آمریکا جهت مبارزه بیکدیگر نزدیک میشوند و دلیل سوم؛ انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه ایران است که میتواند از تجربیات اشتباه آمیز 5 سال قبل بهره گیرد و یک اپوزیسیون قوی برای سرنگونی رژیم بوجود آورد و بالاخره در انتها متذکر میگردد:  “میدانم که موج سبز ارتباط با هیئت روحانیون در قم یا در تهران دارد. میدانم که از همین کانال پیشنهاداتی به سپاه پاسداران انقلاب که کمتر سازش پذیرند داده شده است… که زمان زیادی جهت تغییرات نمانده است… در واقع تغییر رژیم فرا رسیده است…”(1).

از لابلای سطور فوق کاملن و بصورت شفاف میتوان دریافت که جریان موسوم به “موج سبز” ساخته و پرداخته ی نیروهای امپریالیستی ـ صهیونیستی است و سفر آقای اسانلو از قبل در داخل کشور سازماندهی شده بود و در چنین راستایی آنچه افکارم را بدین مباحث مشغول میسازد اینست که آیا اسانلوها ی دیگری نیز میتوانند مستقیم و یا حتا غیر مستقیم در خدمت آلترناتیوهای امپریالیستی قرار گیرند. بعنوان مثال در فرانسه و در چارچوب نیروهای سیاسی فرانسوی، اتحادیه و احزاب سیاسی موجودند که خود را باصطلاح چپ میدانند و در کلیت خویش نه فقط از سبزها، بلکه از هر نیروی ضد کارگری دیگری نیز دفاع مینمایند، سبزهایی که به همراه دیگران میتوانند از جناح های متفاوتی باشند ولی همه ی آنها با مواضع بورژوایی، علیه قدرت گیری کارگری اند. آیا نمیتواند ارتباط غیر مستقیمی در چنین چارچوبی بین اسانلوها بوجود آید که تمام نیروی خود را برای کسب آزادی و علیه دیکتاتوری صرف نمایند و از مبارزه ی همه جانبه بر ضد نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و بر علیه نیروهای رنگ با رنگ بورژوازی، طفره روند. پاسخ من در این زمینه مثبت است. بنابراین وظیفه ی همه ی سوسیالیست های انقلابی افشای ماهیت هر چه بیشتر آلترناتیوهای امپریالیستی است که در همایشات مختلف خود را با هزینه های سرمایه داری جهانی سازماندهی می نماید و با حمایت فریبکارانه از کارگران که در واقع در فقدان کامل پشتیبانی طبقاتی آن همراه است، قصد دارند اهداف استثمار گرانه خویش را جامه عمل پوشند و از یک رژیم جنایت کار رژیم جنایت کار دیگری را به اکثریت جمعیت جامعه که همانا طبقه کارگر میباشند، تحمیل کنند. زمان آن رسیده است که آندسته از نیروهای سیاسی ایران که نسبت به برکناری منصور اسانلو از هیئت رئیسه سندیکای کارگری شرکت واحد تا کنون سکوت اختیار کرده اند، واکنش انقلابی نشان دهند زیرا آلترناتیوهای امپریالیستی و صهیونیستی با سازماندهی کمین کرده اند و میتوانند اسانلوهای دیگری را مستقیم و یا غیر مستقیم شکار نمایند و یا آنطور که “برنارد ـ هانری لوی” در تیتر نوشته اش قرار داده است “بالکونی بر فراز تهران” بوجود آورند.

احمد بخردطبع  21 اسفند 1391  ـ  12 مارس 2013

1 ـ برگردان فرانسه به فارسی در همه جا از نویسنده سطور است.

About admin

Check Also

سوریه، جنگ، تجزیه، سرنوشت توده های کارگر ـ کارگران ضد سرمایه داری فعال جنبش لغو کارمزدی

رژیم اسد ساقط شد و سؤال اساسی آن است که حاصل چیست؟ چه اتفاق افتاده …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *