در سالهای اخیر با شدت گرفتن بحران معیشتی در ایران میزان خودکشی کارگران و خانوادههایی که با فقر دست و پنجه نرم می کنند افزایش یافته است. خودکشی پدیده ایی پیچیده و تنها مختص به ایران نیست، ما شاهد این واقعه دلخراش هر روز در تمام جوامع سرمایه داری هستیم. جامعه شناسان، پزشکان و محققین دانشگاهی جوامع بورژوایی این معضل را به بهداشت عمومی ربط داده و سازمان بهداشت جهانی در این زمینه تلاشهایی برای رفع این فاجعه انسانی نموده اما تا کنون تنیجه ایی نداده است. طبق آمار جهانی خودکشی کارگران در کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته چشمگیر و به عنوان مثال در امریکا نسبت به دو دهه گذشته آمار خودکشی کارگران ۳۳ درصد افزایش یافته است. بیشتر افرادی كه در امریكا دست به خودكشی میزنند، كارگرانی هستند كه بر روی دستگاههای اتوماتیک، كار یك نواختی را انجام میدهند. در کشورهای دیگر آمار خودکشی کارگران شامل درصدهای متفاوت و قابل توجهی است. ( آمار خودکشی کارگران در جهان آخر مطلب ضمیمه می باشد.)
انسان خود بخشی از طبیعت است، زندگی مادی و معنویش با طبیعت در آمیخته است. از آغاز پیدایش تاریخ، انسان موجودی در پیوند با طبیعت است. در طول روند تکامل، انسان رابطه اش را با طبیعت تغییر می دهد و به این وسیله خویشتن را نیز دگرگون می سازد. طبق نظریه مارکس: کار در این دگرگونی نقش محوری دارد. کارعامل ارتباط بین انسان و طبیعت است. کار تلاش انسان برای تنظیم سوخت و ساز انسان با طبیعت است. کار بیان زندگی ی انسانی است. کار حاصل کار کارگر و وجودی مستقل از کارگر، از خواستها و نقشه های وی را می یابد. در روند کار و از آنجائیکه کار دیگر بخشی از طبیعت کارگر بشمار نمی آید بخصوص در روند کار تحت مناسبات سرمایه داری انسان نسبت به قوای خلاقه اش بیگانه می گردد. کارگر دیگر خود را در کار خویش باز نمی یابد، بلکه نفی می کند. بجای خرسندی رنج می برد، از نظر جسم و روح احساس از کارافتادگی می کند. از این رو کارگر فقط خارج از کار با خود احساس یگانگی می کند و در هنگام کار با خود بیگانه است.
عامل و بانی از خود بیگانگی انسان نظام سرمایه داری است. انسان در روند تکامل تاریخی – اجتماعی خود با درهم آمیختن با نظام سرمایه داری به اوج از خود بیگانگی میرسد. انسان به تنهایی بدون تغییر در بنیانهای هستی ی واقعی ی خود قادر به رهایی نخواهد بود، بلکه تنها توسط تغییرات ساختاری در بنیان نهادهای اجتماعی، اقتصاد و سیاست می تواند زمینه دست یافتن به انسانیت واقعی و رهایی از قید از خود بیگانگی را در جامعه نوین تضمین نماید. بهمین دلیل همهی ناهنجاریهای جامعهی سرمایه داری امروزی از قبیل خودكشی، اعتیاد، قتل، افسردگی، اضطراب، نگرانی، دزدی و دهها بیماری جسمی و روانی از معضلات جدی اجتماعی و نتیجهی بلافصل از خودبیگانگی است. کسی که دست به خودکشی میزند علیرغم اینکه دچار استیصال در حل مسائل پیش رو شده بلکه بطور واقعی ارتباط او هم با طبیعت قطع شده است.
منشاء از خود بیگانگی چیست؟ آیا از خودبیگانگی از بین خواهد رفت؟ بدون شک منشاء از خودبیگانگی کار مزدی و مالکیت خصوصی است. از اینرو مالكیت خصوصی، محصول، نتیجه و پیامد ضروری كار بیگانه شده و رابطهی خارجی كارگر با طبیعت و خویش است. از یک سو، با لغو کار مزدی مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید که نیاز انسانها را بر آورده نماید و تولید در خدمت استفاده عموم باشد نه برای فروش و از سوی دیگر، انسانی که از طبیعت جدا شده به طبیعت باز گردد قطعا مسئله از خود بیگانگی حل خواهد شد.
“مارکسیسم انسان را به منزله عضوی واقعی و طبقه ای معین می بیند، به منزله موجودی که توسط جامعه رشد می یابد و در عین حال نیز اسیر بندهای مناسبات حاکم در جامعه است. آزادی معنوی انسان، آزادی وی از بنیانهای اقتصادی است، بازیابی کمال انسانی برای کسب توانایی در ایجاد یگانگی با همنوعانش و با طبیعت است. انسان سازنده تاریخ خویش است، پس آفریده دست خویش است. بهمین دلیل تحقق کامل قوای انسان و رهایی وی از قدرتهای اجتماعی ای که وی را به بند کشیده اند، با شناخت و برسمیت شناختن این قدرتها و با تحولی اجتماعی که توسط همین قدرتها صورت می گیرد، عملی خواهد بود.”
روابط تولید سرمایه داری آخرین شکل نابرابر و تخاصم آمیز روند تولید اجتماعی است. تخاصمی نه به معنای خصومتی فردی، بلکه خصومتی که از شرایط زندگی اجتماعی افراد نشات می گیرد و در بطن جامعه سرمایه داری به نیروهای مولده ایی تکامل می بخشد که شرایط مادی حل این تخاصم را بوجود می آورد.
تا به رابطه کار و سرمایه بر می گردد، “هرچه كارگر ثروت بیشتری تولید میكند و محصولاتش از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر میشود، فقیرتر میگردد. هرچه كارگر كالای بیشتری میآفریند، خود به كالای ارزانتری تبدیل میشود. با افزایش ارزش اشیاء از ارزش انسانها در جهان کاسته میشود.
واقعیت این است محصول كار کارگر، در مقابل كاری که انجام میدهد به عنوان عنصری بیگانه و قدرتی مستقل از خود او ظاهر میشود. محصول كار کارگر، میزان كاری است كه در شیئی تبلور یافته، یعنی به مادهایی تبدیل میشود. در این مرحله کار به عنوان یک محصول عینیت می یابد. باعینیت یافتن محصول کار و متبلور شدن آن به عنوان شیء، تصاحب محصول به شكل جدایی یا بیگانگی با محصول کار کارگر نمایان میگردد.”
در روند کار تحت مناسبات سرمایه داری انسان نسبت به قوای خلاقه اش بیگانه می گردد. موضوع کار انسان برای انسان بیگانه شده و نهایتا بر وی حکومت می کند و کار از تولید کننده خود وجودی مستقل می یابد. طبق گفته مارکس: ” کارگر در خدمت روند تولید و نه روند تولید در خدمت کارگر قرار می گیرد.” منشاء واقعی تمام این پیامدها به این صورت است كه رابطهی كارگر با محصول كار خویش، رابطه با شیء بیگانه است. بر این اساس هرچه كارگر بیشتر تولید می کند و در کارش مایه گذارد، جهان بیگانهی اشیایی كه میآفریند بر خودش و ضد خودش قدرتمندتر میگردد، اشیای كم تری از آنِ او میشوند و از نظر زندگی شخصی دچار پوچی میگردد.
طبق قوانین اقتصاد سیاسی بیگانگی از محصول کار کارگر به این شكل بیان میگردد: هرچه كارگر بیشتر تولید میكند، باید كمتر مصرف كند؛ هرقدر ارزش بیشتری تولید میكند، خود بیارزشتر میگردد؛ هرچه كار قدرتمندتر، خود ناتوانتر؛ هرچه كار بر مبنای تکنولوژی پیشرفته تر و هوشمند تر، خود بیشتر برده ی طبیعت. در این راستا ست كه كار برای ثروتمندان اشیایی شگفتانگیز تولید میكند اما برای كارگر فقر و تنگدستی میآفریند.
فعالیت حیاتی انسان تابع اراده و آگاهی او ست. به همین دلیل، فعالیت او فعالیتی آزاد است. كار بیگانه شده این رابطه را برعکس میكند یعنی این كه چون انسان موجودی است آگاه، فعالیت حیاتی خویش، وجود ذاتیاش را به ابزاری صرف در خدمت هستیاش تبدیل میكند. انسان در فعل و انفعال زندگی تمام طبیعت را بازتولید میكند.
اگر محصول كار به كارگر تعلق نداشته باشد، قطعا این محصول چون نیرویی بیگانه در برابر او قد علم میكند، فقط از آن جهت است كه به انسان دیگری غیر از كارگر تعلق می یابد. اگر فعالیت كارگر مایهی عذاب و شكنجهی اوست، پس باید برای دیگری که کارگر برایش تولید می کند سرشار از لذت و شادمانی باشد. در روند تولید كارگر از طریق كار بیگانه شده رابطهی فرد یا افراد دیگری را با این كار به وجود میآورد كه نسبت به آن بیگانه است و در خارج از آن جای دارد. رابطهی كارگر با كار، رابطهی سرمایهدار یا صاحب کار است که او با كار خودش بوجود می آورد. از اینرو “مالكیت خصوصی“، محصول، نتیجه و پیامد ضروری كار بیگانه شده و رابطهی خارجی كارگر با طبیعت و خویش است. بدینسان مالكیت خصوصی براساس تحلیل از مفهوم كار بیگانه شده، یعنی انسان بیگانه شده، كار بیگانه شده، زندگی بیگانه شده و انسان از خود بیگانه نشئت می گیرد.