جنگ روانی ترامپ علیه ونزوئلا و مقاصد آن! ـ ناصر بابامیری

در گرماگرم جنگ اوکراین و موشک پرانیها در دو سوی جنگ ارتجاعی که ماهها قبل منجر به شلیک آرشنیک قاره پیما از سوی دولت میلیتاریست روسیه به مواضع دولت زلنکسی به رهبری آمریکا و ناتو گردید، غرب را به وحشت انداخت، بوِیژه آنبخش از هیئت حاکمه آمریکا که رویکرد «جنگ جنگ تا پیروزی» را عملا در بن بست دیده بود، به صرافت این افتاد تا جنگ ارتجاعی در اوکراین به رهبری ناتو را حتی المقدور فرعی کند. ضمنا دایر کردن آنزمان بحث آتش بس در لبنان دیدیم نتوانست تمرکز دول غربی به رهبری ناتو را از روی جنگ روسیه و اوکراین تماما بردارد، بلادرنگ ترامپ از تاکتیک حمله به متحد استراتژیک روسیه در نقطه ای دیگر بهره گرفت. این تاکتیک دولت ترامپ را از یکسو از مخمصه تشدید جنگ با رهبری ناتو بنوعی ولو موقتا دور می کرد، از دیگر سو تیم ترامپ در محاسبات و ارزیابی خود فکر کرد می تواند اعتراضات مخالفان سیاسی در داخل روسیه را علیه پوتین برانگیرد که هنوز جبهه جنگ ارتجاعی با اوکراین به رهبری ناتو را تمام نکرده است جبهه جنگی دوم را نیز گشوده است. چرا که ترامپ تصور میکرد پوتین در سوریه هم بخاطر حمایت از اسد هزینه های نظامی خواهد کرد تا مثل سال 2011 مانع از فروپاشی رژیم اسد بعنوان یکی از پایگاههای محور مقاومت و متحدین استراتژیک منطقه ای خود شود. اما پوتین تنها روزهای نخست از لحاظ نظامی حمایتهای هوایی از رژیم اسد را پیش برد و بعدا در بند و بست پشت درهای بسته در دوحه وارد معامله گشت و از حمایت نظامی اسد دست برداشت. و دیده شد اسد در کمتر از دو هفته سقوط کرد. این تاکتیک از نظر دولت ترامپ فوایدی داشت نخست یکی از رژیمهای مرتجع منطقه و نزدیک به روسیه و رژیم ننگین ایران را از میان برداشته و بجای آن یک رژیم خودگمارده را بر سر کار آورد. دوم از نظر دولت ترامپ، دولت روسیه دیگر کمافی سابق نمیتواند از سوریه بعنوان یکی از پایگاههای استراتژیک خود در منطقه استفاده کند. ثالثا تمرکز را از روی جنگ اوکراین هم برداشت تا در پیچ بعدی در نبود متحدین منطقه ای، روسیه را در موضع ضعیف تری برای مصالحه قرار دهد برای اداره کردن جنگی که در اوکراین، روسیه تا حدود زیادی دست بالا پیدا کرده است. کمااینکه دیدار ماهها پیش پوتین و ترامپ در آلاسکا بر سر مذاکره در اوکراین نیز تا “قرداد صلح” 28 ماده ای ترامپ و اصلاحیه 19 بندی نیز که تا کنون بر سر آن توافق حاصل نشده است در راستای خدمت به منافع قطبهایست که بر سر هژمونی طلبی خویش سراسر منطقه را در جنگی ارتجاعی درگیر کرده اند و دود آن قبل از هر کسی به چشم اردوی کار و فرودستان در دو سوی جنگ و منطقه و جهان فرو می رود!

کشور ونزوئلا سالها از سوی رژیم چاوز با دوکترین «بولیواریسم» و نیکولاس مارودو الگوی شبیه آنچه در روسیه شوروی دوران استالین، خروشچف، برژنف و گورباچف سرمایه داری دولتی خوانده میشد، گروگان گرفته شده است و جامعه را در بحران عمیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فرو برده است. دولت مارودو سالهاست راه را برای کشورهای سرمایه داری نظیر چین و روسیه و  کمپانیها  و بنگاههای اقتصادی و نفتی باز گذاشته تا از طریق دسترسی به منابع و ذخایر غنی این کشور از نفت و طلا گرفته تا منابع دیگری مانند بوکسیت با ‌۵.۲ میلیون تن، سنگ‌آهن با ‌۱۴.۶ میلیون تن و ذخایر الماس و همچنین تولید گوگرد ‌۶ درصد، فلدسپار ‌۲ درصد و ماسه سیلیسی ‌۱ درصد سهم جهانی این کشور را تحت انحصار درآورد. کشوری که سالانه بنگاهها و کارتلهای غول پیکر چین و روسیه از طریق اعمال ریاضت اقتصادی بر اردوی کار و اقشار فرودست و به جیب زدن حاصل کار در بازار کار ارزان و کارگر خاموش سرمایه های نجومی به جیب می زنند در حالیکه اکثریت عظیم جامعه آهی در بساط ندارند.

غرب هم سالهاست دنبال آنست تا کشورهای نظیرکلمبیا، شیلی، مکزیک و ونزوئلا تا پاناما هر جا که منافعش را تامین نمی کند در تلاشست تا آنرا به زیر چنبره الگوی سرمایه داری بازار آزاد و بطریق اولی تحت هژمونی اقتصادی و قلدری نظامی آمریکا درآورد. اگر یکدوره دولت آمریکا تحت بهانه تعرض به «الگوی بولیواریسم» این کشور را محاصره اقتصادی کرده بود اکنون طی سالهای اخیر به روال دهه های پیشین تحت بهانه جنگ علیه تجارت مواد مخدر هر از گاهی به تهدید و زورگویی نظامی علیه این کشورها متوسل گشته است. کمااینکه در 1980 و دوران ریگان هم “جنگ علیه مواد مخدر” به محور سیاست دولت آمریکا در کشورهای آمریکای لاتین تبدیل شد برای تحت هژمونی درآوردن این کشورها در حالیکه شبکه های قاچاق مواد مخدر و کوکائین بیشتر در در خاک آمریکا بود که لوس انجلس پایتخت آن و سودهای حاصل از آن به جیب سازمان سیای آمریکا وارد میشد. امروز تهدیدات حمله نظامی به ونزوئلا به بهانه “جنگ علیه مواد مخدر” بیشتر مستمسکی است برای حمله به مواضع کشورهای سرمایه داری چین و روسیه.

سال 2019 هم آقای ترامپ که دور اول ریاست جمهوریش را داشت طی می کرد، خیزش میلیونی مردم به پاخاسته ونزوئلا علیه وضعیت وخیم اقتصادی و سیاسی و مصائب برخاسته از آن که زندگی و معیشت اکثریت عظیم مزدبگیران و فرودستان را گرو گرفته بود و دو جناح بورژوازی میخواستند افق مبارزاتی آنها را به انحراف بکشانند دیدیم چگونه رفت پشت خوان گوادیو علیه رژیم نیکولاس مارودو. یکی در جهت تداوم سرمایه داری دولتی و دیگری سرمایه داری بازار آزاد را میخواست بر افق مبارزاتی توده های بپاخاسته ناظر کند. کشمکش هایی که نهایتا خیزش میلیونی توده های مردم معترض علیه هر دو جناح را  به بیراهه کشاند. ترامپ آنزمان هم تمام زور خود را زد تا سازماندهی یک “کودتای خزنده”  به رهبری خوان گوادیو رئیس مجلس ونزوئلا خیزش توده ای را از پیمودن مسیر اصلی منحرف ودولت گمارده خویش را  جایگزین دولت مارودو کند. تا به این شیوه نخست مبارزات و اعتراضات توده های بپاخاسته علیه تورم، گرانی و بیکاری و نبود نیازمندیها و حداقل استاندارد زندگی از شرایط فلاکتبار و دیگر مصائب برخاسته از آن به تنگ آمده را توسط دولت دست نشانده خویش خوان گوادیو به کنترل درآورد، ثانیا در گام بعدی این کشور را تحت هژمونی سرمایه داری بازار آزاد درآورد تا از دکترین «بولیواریسم» که گویا کشور ونزوئلا را به قهقرا برده است رها سازد.

 اقدامی که هدفی جز این نداشت کشور ونزوئلا را از زیر هژمونی قطبهای چین و روسیه  بیرون بکشد و آنرا حیات خلوت خویش کند. کمااینکه طی ایندوره هم باز دولت ترامپ اینبار به بهانه “جنگ با مواد مخدر” میخواهد با تهدیدات نظامی مهره نزدیک به خود خانم ماریا کورینا ماچادو نماینده مجلس و برنده جایزه “صلح نوبل” و از مخالفان سرسخت هوگوچاوز را علیه نیکولاس مارودو بشوراند و این عنصر فاشیست طرفدار ناتو به رهبری آمریکا را که علنا در جریان حملات موشکی آمریکا و اسرائیل به ایران گستاخانه گفته:”«اگر ایران برای حملات موشکی دور است اما کاراکاس نزدیک است!» بجای مارودو بگمارد. ماچادو و خاون گوادیو هر دو از طرفداران پروپاقرص سرمایه داری بازار آزاد بویژه فاشیستهای آمریکا به ریاست آقای ترامپ هستند که علنا خواهان آنند آمریکا و شخص دونالد ترامپ با توسل به راه حل نظامی جهت برچیدن رژیم مارودو  وارد عمل شوند. خانم ماچادو هر چند خود نتوانست در جلسه اعطای جایزه “صلح نوبل” حضور یابد اما طی هفته گذشته از سوی دولت نروژ مورد استقبال مقامات دولتی قرار گرفت تا در کنار رژیم راستها و فاشیستها در اروپا نیز ابراز وجود کند. وقتی یکی از پایگاههای محور مقاومتیها سقوط می کند و به روسیه می گریزد و سردسته جلادها احمد الشرع با حمایت دولتهای غربی رئیس جمهور سوریه میشود، وقتی همین جلاد یک هفته در کاخ سفید با ترامپ حضور بهم می رساند و هفته بعد در کاخ الیزه در فرانسه در ضیافت آقای ماکرون حاضر میشود و هفته بعد هم در مسکو با پوتین لاس می زند، بعید نیست پینوشه هم اگر زنده میماند جایزه “صلح نوبل” به وی نیز اعطای میشد اکنون آقای ترامپ روی عنصری همچون ماچادو سرمایه گذاری میکند تا در رقابت هژمونی طلبی با چین و روسیه اگر جنگ در اوکراین را باخته است و جنگ در تایوان هم می تواند خطرساز تر از اوکراین باشد اما گشودن جبهه جنگی در ونزوئلا را جهت اعمال فشار بر رقبای خویش  را کم هزینه تر می داند!

میخواهم بگویم این دو گرایش در ونزوئلا هر کدام با توسل به آلترناتیوهای سرمایه دارانه یکی بازار آزاد و دیگری سرمایه داری دولتی شبیه به چاوز میخواهند حاکمیت خود بر جامعه ونزوئلا را اعمال کنند و هیچکدام سر سوزنی منافع کارگران و محرومان را که اکثریت عظیم این جامعه را تشکیل میدهند نه تنها نمایندگی نمیکنند بلکه دشمنان قسم خورده طبقاتی و سیاسی آنانند.

اینکه طی چند هفته گذشته ایالات متحده چندین کشتی جنگی، از جمله ناو هواپیمابر «یو اس اس جرالد فورد» را در دریای کارائیب در نزدیکی ونزوئلا مستقر کرده است نمونه بارز دیگری از این استراتژی جنگی است که دو جناح هیئت حاکمه آمریکا به رویکرد گاها متفاوت در تعقیب آنند. دولت ترامپ علنا می بیند روسیه در جنگ ارتجاعی با اوکراین به رهبری ناتو دست بالا را پیدا کرده است. اینبار هم ترامپ بجای اینکه به رهبری ناتو و در همراهی با غرب بر تبل ادامه جنگ در اوکراین بکوبد میخواهد از طریق حمله به دولت نیکولاس مادورو که سالهاست به یکی از “حیات خلوت”های چین و روسیه تبدیل شده است این متحد استراتژیک چین و روسیه و نزدیک به رژیم ایران را هدف قرار بدهد. اگر نمی تواند در جنگ ارتجاعی اوکراین دست بالا پیدا کند میتواند در آنسوی دنیا یکی دیگر از متحدین روسیه و چین را با زور نظامی و میلیتاریزم و حتی کوددتا به زیر بکشد و رژیم دست نشانده خود را بر سرکار آورد و آنرا “حیات خلوت!” خود کند.

دیگر بر کسی پوشیده نیست، سرمایه گذاری چین و روسیه هم بخاطر رفع نیازمندیها و بالا بردن سطح استانداردهای  زندگی در این جامعه نیست. سرمایه داری هیچوقت بخاطر نیازمندیهای بشریت جایی سرمایه گذاری و تولید نکرده تا این بار دوم آن باشد. سرمایه داری اگر بداند سرمایه گذاریش سودی برایش حاصل نمی کند آنرا متوقف میکند.
کمااینکه سرمایه گذاریهای چین و روسیه در ونزوئلا در پی مطامع خود بوده و بس. پروژه هایی که از سوی آنان بمنظور توسعه اقتصادی در این کشور دائر شده علنا نشان داده طی سالهالی گذشته نه تنها بهبودی و گشایشی در وضعیت آنان ایجاده ننموده و گره ای از مشکلات اقتصادی و فقر و فاقه اعمال شده بر توده کارگر و زحمتکش این جامعه باز نکرد، بلکه آنانرا زیر بار سنگین وامهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بیش از پیش به خاک سیاه نشاند. حتی دیگر وفور تولید این دو قطب و دیگر کشورهای صنعتی نظیر مکزیک، برزیل و آرژانتین نیز با قیمت پائین هم به دادشان نمیرسد چون در این بازار دیگر کسی قدرت خرید ندارد. بلکه باید این لشکر کار به عنوان مهاجر و نیروی بدون اجر و مواجب برای بقا به بردگی در بازار کار دیگر کشورها که چون گرگ در کمین آنان نشسته اند تن بدهند.
بر متن چنین شرایطی شاهد آن بوده ایم حتی خیزش توده ای و میلیونی که طی سالهای اخیر نیز راه افتاده است در غیاب یک آلترناتیو سوسیالیستی، جنبش و گرایش راست و چپ بورژوازی افق خود را بر جامعه ناظر و بیکاری، گرانی، تورم و فقر را میان توده های میلیونی سرشکن کرده است!

سرمایه داری بازار آزاد و سرمایه داری دولتی امتحان پس داده اند و بشریت را بسوی توحش و بربریت سوق داده است.

مردم ونزوئلا برای خلاصی از این وضعیت فلاکتبار که جناح های درگیر در قدرت به قیمت ریاضت اقتصادی و مصائب ناشی از آن به جامعه اعمال کرده اند، راهی ندارند جز اینکه به نیروی مبارزاتی خود که طبقه کارگر ستون فقرات آن باشد متکی گردند، تا بسوی کسب قدرت سیاسی خیز بردارند.

ناصر بابامیری

14.12.2025

About admin

Check Also

خروش کارگران پیمانکاری، سخنی با فعالین جنبش کارگری ـ رحمان حسین زاده

خروش کارگران پیمانکاری در هیجدهم آذر در عسلویه و پارس جنوبی و روز بعد نوزدهم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *