درباره پول ـ کارل مارکس ـ ترجمه محسن حکیمی

من به‌عنوان صاحب پول همان دارایی‌ای هستم که به لطف پول آن را به‌دست آورده‌ام، یعنی همان جنسی هستم که پولِ من می‌تواند آن را در بازار بخرد. قدرت من همان قدرت پولیِ من است. خواص و توانایی‌های من همان خواص و توانایی‌های پولِ من است. بنابراین، آن‌چه من هستم و آن‌چه که من قادر به انجام آن‌ام به‌هیچ وجه معلول ویژگی‌های فردی من نیست. من زشتم، اما می‌توانم زیباترین زنان را برای خود بخرم. پس زشت نیستم، زیرا پول من زشتی من و دافعۀ آن را منتفی می‌کند. من چلاقم، اما پول من قادر است بیست و چهارتا پا به من بدهد؛ بنابراین، چلاق نیستم. من آدم شرور و کلاه‌بردار و بی‌وجدان یا بی‌عقلی هستم، اما پول از من آدم محترم و شریفی می‌سازد. پول سرآمد همۀ خوبی‌هاست، پس صاحب‌اش را هم آدم خوبی می‌کند. پول مرا از دست مشکل کلاه‌بردار بودن خلاص می‌کند، پس دیگران مرا آدمی درستکار می‌پندارند. من ممکن است آدم بی‌عقلی باشم، اما پول عاقل‌ترین چیزهاست؛ پس صاحب آن چه‌گونه می‌تواند بی‌عقل باشد؟ وانگهی، منِ بی‌عقل می‌توانم با پولم افراد عاقل را برای خودم بخرم، و آیا آدمی که می‌تواند عاقلان را برای خود بخرد عاقل‌تر از آنان نیست؟ آیا منی که به‌لطف پول می‌توانم هر چیزی را که انسان‌ها دوست دارند داشته باشند بخرم، به این ترتیب صاحب تمام امکانات انسانی نمی‌شوم؟ آیا به این ترتیب پول من تمام ناتوانی‌های من را به توانایی‌های من تبدیل نمی‌کند؟
اگر پول رشته‌ای است که من را به زندگی انسان، جامعه را به من، و من را به طبیعت و انسان‌ها پیوند می‌زند، آیا به این ترتیب پول به رشتۀ پیوند همۀ پیوندها تبدیل نمی‌شود؟ آیا نمی‌تواند تمام پیوندها را به هم گره بزند و متحد کند؟ بنابراین، آیا پول درعین حال عامل عام جدایی [انسان‌ها از یکدیگر] نیست؟ [پس] پول هم وسیلۀ وحدت است و هم عامل جدایی؛ پول قدرت الکتریکی- شیمیاییِ جامعه است.
شکسپیر بر دو خاصیت ویژۀ پول انگشت می‌گذارد:
۱- پول پروردگار مرئی است؛ متحول‌کنندۀ احوال همۀ انسان‌ها و طبیعت و تبدیل آنها به ضدِ خود است؛ برهم زننده و وارونه‌کنندۀ عام چیزهاست؛ اضداد را کنار هم می‌گذارد [به اصطلاح، شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد].
۲- پول روسپیِ عام است؛ جاکش عامی است که برای آدم‌ها و مردم پااندازی می‌کند.
قدرت الهی پول، یعنی وارونه‌سازی و برهم زنندگی تمام احوال انسان و طبیعت و کنار هم گذاشتن اضداد در این واقعیت نهفته است که هستیِ نوعیِ خارجیت‌یافته و ازخود‌بیگانۀ انسان است. پول توانمندی خارجیت‌یافتۀ انسان است.
من می‌توانم کاری را که به‌عنوان انسان نمی‌توانم بکنم و توانایی‌های فردی من قادر به عملی کردن آن نیست، به کمک پول بکنم. بنابراین، پول هر کدام از توانایی‌های من را به چیزی تبدیل می‌کند که نیست، یعنی آن را به ضد خودش تبدیل می‌کند.
اگر در آرزوی یک وعده غذا می‌سوزم یا مشتاق سفر با دلیجان‌ام چرا که آن قدر قوی نیستم که پیاده سفر کنم، پول امکان این وعده غذا و این سفر با دلیجان را برای من فراهم می‌کند. این بدان معنی است که پول آرزوهای من را از خیال به واقعیت تبدیل می‌کند، و آنها را از اندیشه، تخیل، و آرزو به هستی واقعی و محسوس، از تخیل به زندگی، از هستی خیالی به هستی واقعی، برمی‌گرداند. نیروی پول در همین تغییر و تبدیلِ به‌راستی آفرینشگر است.
حتی کسی که پولی در بساط ندارد خواسته دارد، اما خواسته او امری صرفاً خیالی است که برای من، شخص ثالث یا کسان دیگر موجودیتی تأثیرگذار ندارد و، از همین رو، غیرواقعی و بی‌ابژه باقی می‌ماند. فرق بین خواستۀ تأثیرگذار و مبتنی بر پول و خواستۀ بی‌تأثیر و مبتنی بر نیاز، شور، آرزو و نظایر این‌ها همان فرق بین اندیشه و هستی، فرق بین تصوری است که فقط در درون من وجود دارد و تصوری که در بیرون از من به ابژه‌ای واقعی بدل شده است.
اگر من پولی برای مسافرت نداشته باشم، نیازی- نیازی واقعی و تحقق‌پذیر- هم به سفر نخواهم داشت. اگر کششی به مطالعه داشته باشم اما پول[تهیۀ کتاب را] نداشته باشم، آنگاه کششی- کشش تأثیرگذار و اصیل- هم به مطالعه نخواهم داشت. برعکس، اگر واقعاً کششی به مطالعه نداشته باشم، اما خواست و پول آن را داشته باشم، آنگاه کششی تأثیرگذار به این کار پیدا خواهم کرد. پول وسیله و قدرت عامی است در بیرون از انسان که خیال را به واقعیت و واقعیت را به خیال تبدیل می‌کند، وسیله و قدرتی که خاستگاه‌اش انسان به ماهُوَ انسان و جامعۀ انسانی به ماهُوَ جامعۀ انسانی [انسان به معنای واقعیِ آن و جامعۀ انسانی به معنای واقعیِ آن] نیست. به همین سان، پول توانمندی‌های انسانی و طبیعیِ واقعی را به تصورهای انتزاعی صرف و بدین سان نقص‌ها و وهم‌های عذاب‌آور تبدیل می‌کند، همان‌گونه که نقص‌های واقعی و خیال‌های موهوم، یعنی توانمندی‌های واقعاً ناتوانی را که فقط در تخیل فرد وجود دارند، به توانمندی‌ها و نیروهای واقعی بدل می‌کند. همین وصف برای نشان دادن این واقعیت کفایت می‌کند که پول عاملی است که ویژگی‌های فردیِ انسان‌ها را وارونه می‌سازد، آنها را به ضد خودشان بدل می‌کند و کیفیت‌هایی به آنها می‌دهد که با کیفیت‌های خودشان مغایرت دارد. پس، پول به معنای این نیروی تحریف‌کننده همچون دشمن انسان و پیوندهای اجتماعی‌ای ظاهر می‌شود که ادعای زندگیِ متکی به خود را دارند. پول وفاداری را به بی‌وفایی، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را به رذیلت، رذیلت را به فضیلت، رعیت را به ارباب، ارباب را به رعیت، حماقت را به ذکاوت، و ذکاوت را به حماقت تبدیل می‌کند.
چون پول همان مفهوم موجود و مؤید ارزش است که تمام چیزها را زیر و رو و با یکدیگر عوض می‌کند، پس برهم زننده و عوض کنندۀ عام است، دنیای وارونه‌ای است که در آن تمام کیفیت‌های طبیعی و انسانی به هم می‌ریزند و جایشان را به ضد خود می‌دهند. آن‌ که می‌تواند شجاعت را بخرد شجاع می‌شود، حتی اگر بزدل باشد. چون پول می‌تواند نه با یک کیفیت خاص، نه با یک چیز یا توانمندی خاص انسان، بلکه با کل جهان واقعی و عینیِ انسان معاوضه شود، از دیدگاه دارنده‌اش می‌تواند هر کیفیتی را با کیفیت دیگر و حتی کیفیت‌ها و ابژه‌های متضاد عوض کند؛ ناسازگارها را کنار هم قرار می‌دهد و اضداد را به آشتی با یکدیگر وامی‌دارد.
اگر قرار است انسان، انسان باشد و رابطه‌اش با جهان رابطه‌ای انسانی، آنگاه عشق را فقط با عشق و اعتماد را فقط با اعتماد می‌توان عوض کرد. اگر می‌خواهید هنر را ارج بگذارید، آنگاه باید تا اندازه‌ای تربیت هنری دیده باشید؛ اگر می‌خواهید در انسان‌های دیگر تأثیر بگذارید، باید با آنها برخوردی واقعاً برانگیزاننده و تشویق‌کننده داشته باشید. هر یک از روابط شما با انسان- و طبیعت- باید بیان مشخص زندگی فردیِ واقعی شما و منطبق بر ابژۀ خواست شما باشد. اگر عشق بورزید بی‌آن‌که [در معشوق خود] عشقی متقابل برانگیزید، یعنی اگر عشق شما به‌نوبۀ خود [در معشوق‌تان] عشق نیافریند، اگر با رفتار خود چون انسانی عاشق نتوانید خود را به محبوب او تبدیل کنید، آن‌گاه عشق شما عشقی ناتوان و نوعی بدبختی خواهد بود.
کارل مارکس، دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفیِ ۱۸۴۴
ترجمه محسن حکیمی
منبع:
Marx, Karl, Selected Writings, edited by David McLellan, Oxford University Press, 1990, p. 109-111.
کانال تلگرام منشور آزادی، رفاه، برابری
۲۹ آذر ۱۴۰۳

منشور آزادی، رفاه، برابری

About admin

Check Also

به قول فرخی یزدی: “شاه و شیخ و شحنه درس یک مدرس خوانده اند، قیل و قال و جنگشان هم از رهه نیرنگ بود” ـ شمی صلواتی

سلطنت‌طلبان فاشیست ند، و من بااین فاشیست‌های بی همه چیز مرزیندی دارم نوع ساختار تشکیلاتی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *