گفتگوی خبرگزاری مزویوتامیا (میان رودان) با عباس منصوران: درباره پارادایم عبداله اوجالان

وان – ۲۸ اکتبر ۲۰۲۵

 «دکتر عباس منصوران، پژوهشگر ایرانی و مشاور دانشگاه روژاوا، در گفت‌وگو با خبرگزاری مزوپوتامیا تأکید کرد که پارادایم عبدالله اوجالان نه‌تنها بنیانی نظری بلکه شالوده‌ی زیستی در راستای یک زندگی عملی به شمار می‌آید و افزود:»

«پارادایم عبدالله اوجالان، آغازگر عصری نوین در سفر آزادی انسان است.»

انسانیت در درازای تاریخ، نظام‌های فکری و مدیریتی گوناگونی ساخته است که هر بار در بحران‌های نوین گرفتار آمده‌اند. بحران امروز نیز ادامه‌ی همان بن‌بست تاریخی است. ماهیت «استعماری» دولت–ملت که از دل سرمایه‌داری زاده شد، در کنار اندیشه‌ی لیبرال که آن را تغذیه کرد و سوسیالیسم واقعاً موجود که در عبور از بحران ناتوان ماند، همه در تجربه‌ی تاریخی بشر به بن‌بست رسیده‌اند. پست‌مدرنیسم نیز که خود را بدیلی برای مدرنیته معرفی می‌کرد، چیزی جز ادامه‌ی همان مدرنیته در چهره‌ای نومیدانه و بی‌معنا از آب درنیامد؛ نظامی که تولید معنا را به بی‌معنایی فروکاهیده است.

در چنین وضعی، جست‌وجوی بدیل برای چارچوب‌های معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی و مدیریتی مدرنیته غالباً در سطح نظری باقی مانده است. اما پارادایمی که رهبر مردم کرد، عبدالله اوجالان، با عنوان «کنفدرالیسم دمکراتیک» بنیان گذاشت، امروز به عنوان بدیلی واقعی در برابر نظام بحران‌زده‌ی جهان، توجه بسیاری از پژوهشگران واندیشمندان سیاسی را برانگیخته است.

در همین زمینه، دکتر عباس منصوران، مشاور دانشگاه روژاوا و از پژوهشگران ایرانی، در گفت‌وگو با خبرگزاری مزوپوتامیا دیدگاه‌های خود را درباره‌ی پارادایم عبدالله اوجالان بیان کرد.

پرسش نخست:

روند تکامل فکری عبدالله اوجالان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ فلسفه‌ی او که از مارکسیسم آغاز شد و به کنفدرالیسم دمکراتیک رسید، در بستر خاورمیانه چه معنا و جایگاهی دارد؟

پاسخ:
این پرسش بسیار مهمی است، زیرا سیر تحول فکری عبدالله اوجالان نه‌تنها مسیر سیاسی جنبش کورد و مسئله‌ی کوردستان را دگرگون کرد، بلکه چشم‌انداز نظری تازه‌ای پیشاروی خاورمیانه گشود. اگر از سطح شعاری و اسطوره‌ای فراتر رویم، درمی‌یابیم که با یکی از ژرف‌ترین دگرگونی‌های اندیشه‌ سده‌ی بیست‌ویکم در جهان جنوب روبه‌رو هستیم.

این فرارویی در پیوند زنده میان اندیشه و کنش، در دل میدان‌های زیست، در میان فرودستان و از دل بازاندیشی پیوسته‌ی تجربه‌ی انقلابی شکل گرفته است. اوجالان از قالب‌های ایدئولوژیک سده‌ی بیستم – به‌ویژه سنت روسی و چینی مارکسیسم–لنینیسم و شاخه‌های استالینی و مائویی آن – فاصله گرفت و از ایدئولوژی به فلسفه روی آورد. او دریافت که رهایی انسان در تصرف دولت نیست، بلکه در الغای آن است.

اوجالان، از تجربه‌های زیسته‌ی خود و از آثار فیلسوفان اجتماعی معاصر گذر کرد و به این نتیجه رسید که آزادی فقط از پایین و در بافت جامعه ساخته می‌شود و سازمان می‌یابد. اندیشه‌ی او در سال‌های زندان امرالی به مرحله‌ی تازه‌ای رسید. او با میراث مارکس، انگلس و کمون پاریس گفت‌وگویی انتقادی برقرار کرد و مفهوم «جامعه‌ی بی‌دولت» را بازخوانیو از دل آن مانیفست تمدن دمکراتیک را پدید آورد.

به نظر او، دولت–ملت، چه در شکل ملی‌گرایانه و چه در صورت سوسیالیسم دولتی آن، چیزی جز بازتولید سلطه و طبقات نیست. بدیل او، یعنی کنفدرالیسم دمکراتیک، بر شوراهای محلی، اقتصاد اشتراکی، همزیستی اقوام و آزادی زنان استوار است. در این گذار، مفهوم «ملت کورد» جای خود را به «ملت دمکراتیک» داد؛ جامعه‌ای که در آن ملیت، دین و جنسیت مرزهای سلطه را نمی‌سازند بلکه عناصر همزیستی‌اند.

آزادی زن در اندیشه‌ی او به محور هستی‌شناختی آزادی بدل شد و از این فهم بود که فلسفه‌ی «ژن، ژیان، ئازادی» (زن، زندگی، آزادی) زاده شد؛ شعاری که پژواک آن در خیزش ۲۰۲۲ ایران پژواک افکند.

اوجالان مردسالاری را «نخستین استعمار تاریخ» و [زنان را نخستین بردگان تاریخ] می‌نامد و انقلاب زنان را شرط بنیادین باززایش جامعه می‌داند. در خاورمیانه‌ای که از آغاز سده با استبداد دینی، ناسیونالیسم اقتدارگرا و مداخلات سرمایه‌ی جهانی احاطه شده، فلسفه‌ی او چشم‌اندازی نو گشوده است: جهانی بی‌دولت مقدس، بی‌سرمایه و بی‌سلطه‌ی مردانه.

در همین بستر، مفهوم «ژنئولوژی» (Jineoloji) زاده شد؛ دانشی برای رهایی زن، جامعه و طبیعت، دانشی برای زیستن آزاد. بدین‌سان، جنبش کردستان تحت رهبری اوجالان از یک مسئله‌ی صرفاً ملی فراتر رفت و به الگوی تازه‌ای از زیست سیاسی بدل شد.

در روژاوا و شنگال، زنان و مردان از ملت‌ها و ادیان گوناگون، شوراهای محلی را باهم اداره کردند و نمونه‌ای از همزیستی فراتر از مرزهای قومی پدید آوردند. در ترکیه، این اندیشه نقد ملی‌گرایی حاکم را ژرف‌تر کرد، در جهان عرب بدیلی برای دمکراسی محلی ارائه داد، و در ایران در قالب شعار «ژن، ژیان، ئازادی» به زبان رهایی و خودگردانی بدل شد.

فرهنگی که از این اندیشه زاده شد، بر سه پایه استوار است:
۱. خودگردانی شورایی و کمونی،
۲. برابری زن و مرد،
۳. همزیستی ملت‌ها و اتنسیته‌های گوناگون.

در خاورمیانه‌ای که هنوز دولت‌ها، مقدس و مردسالارند، این فرهنگ دیگر رؤیایی دوردست نیست؛ بلکه واقعیتی است که در دل خاک ریشه دوانیده است. در نگاه اوجالان، پدرسالاری نخستین استعمار تاریخ است و باززایش اجتماعی بدون انقلاب زنان ممکن نیست.

پرسش دوم:

به نظر شما نوشته‌ها و دفاعیه‌های عبدالله اوجالان، به‌ویژه پس از سال ۱۹۹۰، نشانگر چه نوع دگرگونی ایدئولوژیکی است؟ بنیادهای نظری این دگرگونی را چگونه تبیین می‌کنید؟

پاسخ:

در اندیشه‌ی عبدالله اوجالان، «کنفدرالیسم دمکراتیک» نه یک اتوپیای انتزاعی، بلکه ضرورتی تاریخی و عملی است. این مدل، در جهانی که هنوز بر محور دولت‌گرایی، مردسالاری و سرمایه‌محوری می‌چرخد، الگوی زیستیِ آزادی را عرضه می‌کند.

تحقق این الگو از بالا ممکن نیست؛ از پایین و از درون جامعه، از کومون و محله باید آغاز شود. در بنیاد آن، «اتیک اجتماعی» و «قرارداد اجتماعی» نهفته است، و برابری جنسیتی معیار مشروعیت آن است. در سرزمینی چند ملیتی و چنده‌دینی، این مدل ظرفیت تاریخی دارد که شکاف ژرف میان مرکز و پیرامون را به شبکه‌ای افقی از شوراها و مجالس مردم نهاد بدل سازد. در چنین ساختاری، قدرت نه بر رقابت بلکه بر همبستگی و همکاری و خرد و تصمیم جمعی استوار است.

در این نظام، مشروعیت از آیه، سلاح، شکنجه، زندان یا اقتدار مرکزی نمی‌آید؛ بلکه از مشارکت مستقیم اجتماعی زاده می‌شود. بنیادی‌ترین واحد این ساختار «کمون» است: جماعتی داوطلبانه که امنیت، اقتصاد، آموزش و تمامی زندگی جمعی را از درون خود سامان می‌دهد.

در برابر بازار رقابتی، اقتصادی مشارکتی و خودبسنده قرار می‌گیرد؛ تصمیم‌ها از بالا صادر نمی‌شوند، بلکه از  شوراهای محلی و بر پایه‌ی اصل هم‌مدیریتی زن و مرد  سرچشمه می‌گیرند.

در دیدگاه اوجالان، آزادی زن معیار آزادی جامعه است. از این رو، سازمان‌های مستقل زنان – همچون کنگره استار (Kongra Star) و یگان‌های مدافع زنان (YPJ) – عناصر فرعی نیستند، بلکه ستون‌های اصلی تمدن نوین انسانی‌اند. این سازمان‌ها جهشی آگاهانه در مسیر بلوغ تاریخی انسانیت را نمایندگی می‌کنند.

کنگره استار نمونه‌ی عینی این نگرش است: شبکه‌ای چندلایه از کنفدراسیون زنان که هدفش سازماندهی زنان در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و آموزشی است، در ساختارهای مختلط (زن–مرد) نقش نظارتی و انتقادی دارد و با مقاومت در برابر بازتولید پدرسالاری، خودمدیریتی زنان را پاسداری می‌کند.

یگان‌های مدافع زنان (YPJ) نیز تبلور فلسفه‌ی اوجالان درباره‌ی قدرت دفاعی مستقل زنان است. از دید او، جامعه‌ی آزاد فقط زمانی می‌تواند پایدار بماند که زنان، نیروی دفاعی مستقل خویش را داشته باشند. زیرا در تاریخ، بازگشت سلطه اغلب از مجرای نهاد نظامی صورت گرفته است.

از همین‌رو، حتی اگر در آینده نیروهای دفاعی شمال و شرق سوریه (QSD) در قالب ساختار فدرال یا دموکراتیکِ واحدی سازمان یابند، استقلال سیاسی، آموزشی و تشکیلاتی نهادهای زنان باید حفظ شود. این استقلال نه امتیاز بلکه شرط وجودی تمدن انسانی است؛ چرا که بدون آن، جامعه دوباره به نظمی دولت‌محور، مردسالار، مالکیت‌گرا و استبدادی بازمی‌گردد.

در مرکز این فلسفه، دانشی نو جای دارد:  ژنئولوژی (Jineoloji)، یا به بیان اوجالان، «دانش زیستن آزاد». ژنئولوژی دانشی است که شناخت را از زن آغاز و جامعه، اتیک و آزادی را دوباره تعریف می‌‌کند.

در جهان مدرن، دانش به ملکیت نیروهای طبقاتی و مردانه درآمده است؛ اما ژنئولوژی ابزاری برای آزادسازی دوباره‌ی دانش و پیوند دادن آگاهی با جامعه و زندگی است. دانشی زن‌محور، طبیعت‌محور و وجدان [اتیک] ‌محور.

در این چارچوب، وجدان نه احساس فردی بلکه قانونی آگاهانه و اجتماعی-نوموس- است؛ «نوموس» (nomos) به معنای قانون طبیعی رفتار آگاهانه‌ی انسان در جامعه. اما این نوموس برخلاف درک یونان باستان، با زور دین یا قدرت تحمیل نمی‌شود؛ از درون آگاهی جمعی درونی می‌گردد.

اوجالان، ژنئولوژی را نه رشته‌ای دانشگاهی بلکه علمی برای رهایی اجتماعی می‌داند؛ دانشی برای بازسازی رابطه‌ی انسان با طبیعت، عشق و وجدان جمعی. این دانش در کوردستان – به‌ویژه در ساختارهای کنگره استار و یگان‌های مدافع زنان – در آموزش و سازماندهی زنان به شکلی ملموس به کار گرفته شده و به عنصر سازنده‌ی فرهنگی سیاسی نوین بدل گشته است.

در هیچ تجربه‌ی اجتماعی خاورمیانه، نقش زنان تا این اندازه ساختاری و تمدن‌ساز نبوده است. تجربه‌ی روژاوا نشان داده است که آزادی زن شرط ضروری آزادی جامعه است. در همه‌ی سطوح نهادی – از شوراهای روستایی تا کانتون‌ها – اصل هم‌مدیریتی، اصلی اجباری است و هیچ تصمیمی بدون تأیید هم‌زمان زن و مرد پذیرفتنی نیست.

این تجربه، نه‌فقط تحقق عینی اندیشه‌ی اوجالان بلکه آغاز تمدنی تازه را نوید می‌دهد که بر سه ستون، استوار است: آزادی زنان، عدالت اجتماعی و خودگردانی شورایی.

پرسش سوم:

به نظر شما، مدل کنفدرالیسم دمکراتیک که عبدالله اوجالان مطرح کرده، تا چه حد برای جوامع خاورمیانه قابل اجراست؟ این مدل در کشورهایی چون ایران، با ساختار چندقومیتی و چندمذهبی، چه تأثیری می‌تواند داشته باشد؟ و جایگاه آزادی زن در این پارادایم در نسبت با ساختارهای سنتی پدرسالار خاورمیانه چیست؟

پاسخ دکتر منصوران:

اندیشه‌های عبدالله اوجالان تنها جنبش کوردستان را دگرگون نکرده، بلکه نقشه‌ی آگاهی سیاسی سراسر خاورمیانه را نیز به لرزه درآورده است. این لرزش، بیان تاریخیِ گذار از پارادایم‌های کلاسیک انقلابی به درکی نو از جامعه‌ی اتیکی–سیاسیِ پسادولتی است.

اکنون مسئله، دیگر تصرف قدرت نیست، بلکه درهم‌شکستن منطق قدرت است. تجربه‌ی انقلاب‌های سده‌ی بیستم – از شوروی و چین تا کوبا و حتی انقلاب ایران – نشان داد که سرنگونی دولت لزوماً به آزادی نمی‌انجامد؛ زیرا در بیشتر موارد، به بازتولید شکل‌های تازه‌ای از اقتدار انجامید.

در این زمینه، رویکرد اوجالان تحولی هستی‌شناسانه در مفهوم انقلاب پدید آورده است. در نگاه او، انقلاب به معنای گرفتن قدرت نیست، بلکه بازسازی جوهر  اخلاقی و ذهنیتی و سیاسی جامعه است. این دگرگونی فقط نظری نیست، بلکه فرهنگی و عملی نیز هست.

 جلوه‌ی یابی زنان، شوراهای مردمی و کمون‌های محلی نمادهای عینی همین فلسفه‌اند. انقلاب در این معنا دیگر کار یک طبقه نیست، بلکه نام مشترک رهایی زنان، ملت‌ها، طبیعت و کار است.

اوجالان، خطرناک‌ترین صورت ایدئولوژیک مدرنیته را دولت–ملت می‌داند. زیرا دولت–ملت نه‌تنها مرز سیاسی می‌کشد، بلکه آگاهی اجتماعی را نیز به‌صورت استعماری شکل می‌دهد؛ هویت‌ها و شیوه‌های زندگی را یکسان و تن‌سپارمی‌سازد. این «استعمار ذهنی» جوهر اتیکی و سیاسی جامعه را در خود،‌می‌میراند.

مردم از سوژه‌های سیاسی زنده به شهروندانی سرسپرده بدل می‌شوند. به همین دلیل، اوجالان آزادی را بازتعریف می‌کند و می‌گوید:

«آزادی، بازسازی جامعه‌ای است که از سلطه‌ی دولت رها شده باشد.»

این بازسازی نه تنها کنشی سیاسی، بلکه گسستی فرهنگی و شناختمندی است. دانش مدرنِ پوزیتیویستی، طبیعت و زن را به ابژه بدل کرد و انسان را از خویشتن بیگانه ساخت.

مانیفست تمدن دمکراتیکِ اوجالان در برابر این‌گونه شناخت، سامانه‌ای از دانش زیست‌محور پیشنهاد می‌کند. در این نظام فکری، انترناسیونالیسم نه به معنای همبستگی طبقاتی صرف، بلکه به منزله‌ی اتیکی جهانی از همدلی انسانی نیر تعریف می‌شود.

در اینجا، همبستگی فقط سازمان‌دهی سیاسی نیست، بلکه مسئولیتی اتیکی است. چنین فهمی از انترناسیونالیسم، جبر اقتصادی مارکسیسم کلاسیک گذر می‌‌کند و آن را به نوعی هم‌پو و هم‌تپنده‌ی همبستگی و پیوند میان ملت‌ها و فرهنگ‌ها و اتنیک‌ها بدل می‌کند.

از این‌رو، انقلاب روژاوا پژواک اتیکی خود را از آمریکای لاتین تا اروپا، از ایران تا هند گسترانده است. اندیشه‌های اوجالان، در ایران، پایه‌ی نظری شعار «زن، زندگی، آزادی» شد؛ در عراق الهام‌بخش خودگردانی زنان ایزدی در شنگال؛ در ترکیه، موجب پیدایش اشکال نوین از شهرداری اکولوژیک و مشارکت برابر زنان در سیاست.

این تأثیرها گسترش اندیشه‌ی سیاسی به معنای سنتی نیستند، بلکه بازتاب اندیشه در وجدان جمعی ملت‌ها هستند. زیرا کنفدرالیسم دمکراتیک نه یک ایدئولوژی مرکزی، بلکه پارادایمی نگریسته می‌شود که ملت‌ها در زمینه‌ی تاریخی خاص خود به‌طور خلاق، آنرا بازتولید می‌کنند.

اندیشه‌ی عبدالله اوجالان نه مارکسیسم کلاسیک است، نه لیبرالیسم غربی، و نه ملی‌گرایی کوردی. او در برابر سه‌گانه‌ی سلطه‌ی مدرنیته – دولت، مردسالاری و سرمایه – فلسفه‌ای هستی‌شناسانه از آزادی پیشنهاد می‌کند.

از این رو، پارادایم او نه فقط برای مردم کورد، بلکه برای سراسر بشریت در سده‌ی بیست‌ویکم معنایی انترناسیونالیستی دارد. این تفکر، رگ‌های سرکوب‌شده‌ی آزادی در خاورمیانه را بیدار کرده و نوید می‌دهد که بذر تمدنی نو – تمدن دمکراتیک – را در خاک منطقه کاشته است.

پرسش چهارم:

اندیشه‌های عبدالله اوجالان از منظر نظام جهانی و در مقیاس انسانی چه معنایی دارند؟

پاسخ:

پارادایم عبدالله اوجالان، آغازگر عصر تازه‌ای در سفر آزادی انسان است؛ عصری که نه متعلق به دولت–ملت‌هاست، نه به مدرنیته‌ی سرمایه‌داری، و نه به سلطه‌ی مردانه. این عصر، نوید عصر زنان، جوامع، طبیعت و وجدان است.

اندیشه‌ی اوجالان در زندان امرالی، تنها دفاعیه‌های یک زندانی نیست؛ بلکه متونی است درباره‌ی باززایش آگاهی آزادی انسان. نوشته‌های او از سال ۱۹۹۹ به این سو، دعوتی است برای رویارویی انتقادی با بحران مدرنیته‌ی سرمایه‌دارانه که امروز سراسر جهان را دربرگرفته است.

او از انسانی سخن می‌گوید که باید دوباره به خود، به طبیعت و به جامعه بازگردد؛ انسانی که از شیءبودگی در بازار و از خود بیگانگی در نظام سود و رقابت رها شود.

به باور او، بحران کنونی جهان فقط اقتصادی نیست؛ اتیکی و هستی‌شناختی نیز هست. سرمایه‌داری از یک شیوه‌ی تولید به یک شیوه‌ی زیست بدل شده است؛ زیستی بر پایه‌ی مصرف، رقابت، خودشیفتگی و بیگانگی.

اوجالان این وضعیت را «دین بی‌خدای مدرنیته‌ی سرمایه‌دارانه» می‌نامد؛ زیرا این نظام نه به خدا، بلکه به اسطوره‌ی گسترشی بی‌پایان ایمان دارد – گسترشی که با نابودی طبیعت و جامعه ادامه می‌یابد.

از این‌رو، مبارزه برای آزادی، دیگر تنها مسئله‌ای سیاسی نیست؛ بلکه تلاشی برای بازمعنا دادن به هستی است.

در برابر سه‌گانه‌ی سرمایه‌داری مدرن – فرد، جامعه [مدنی]، دولت – اوجالان مثلث تازه‌ای پیشنهاد می‌کند:  انسان، جامعه، طبیعت.

این دگرگونی فقط بازسازی سیاسی نیست، بلکه انقلابی هستی‌شناختی است.

بنابراین، پارادایم اوجالان را می‌توان چنین خلاصه کرد:

«آزادی، باززایی آگاهانه‌ی انسان و طبیعت در پیوند با وجدان جمعی است.»

به همین معناست که می‌گوید:

«پارادایم عبدالله اوجالان آغازگر عصری نوین در سفر آزادی انسان است.
عصری که نه دولت‌–ملت‌ها، نه مدرنیته‌ی سرمایه‌داری، و نه سلطه‌ی مردانه را نمایندگی می‌کند؛
بلکه نوید عصر زنان، جوامع، طبیعت و وجدان است.»

پرسش پنجم:

امروزه ساختارهای خودگردان در سوریه و عراق (به‌ویژه در شمال و شرق سوریه) تا چه اندازه توانسته‌اند اندیشه‌های عبدالله اوجالان را در عمل متجلی سازند؟

پاسخ:

در کانتون‌های شمال و شرق سوریه، برابری اجتماعی واقعی [حقوقی] میان کردها، عرب‌ها، آشوری‌ها، ایزدی‌ها و ترکمن‌ها برقرار شده است.

آموزش سه‌زبانه (کردی، عربی و سریانی) و مشارکت برابر اقلیت‌ها در شوراها و مجالس، در تاریخ سوریه گامی بی‌سابقه بود.

از سال ۲۰۱۲، روژاوا در محاصره‌ای چندوجهی قرار گرفت، اما با وجود این، یگان‌های مدافع خلق (YPG) و یگان‌های مدافع زنان (YPJ) نه‌تنها منطقه را از نابودی نجات دادند، بلکه در شکست داعش در سوریه و فراتر از آن نقشی تعیین‌کننده ایفا کردند.

این پیروزی، مشروعیت بین‌المللی تجربه‌ی کنفدرالیسم دمکراتیک را افزایش داد.

اگر امروز بسیاری از شهرهای اروپایی از خطر مستقیم داعش در امان مانده‌اند، این امنیت تا حد زیادی مدیون هزاران زن و مردی است که در صفوف YPJ، YPG و سپس نیروهای دموکراتیک سوریه (QSD) در دفاع از بشریت جان باختند.

با وجود جنگ، بمباران، محاصره و فشار اقتصادی، این تجربه توانست به دستاوردهایی تاریخی برسد:

  • استقرار واقعی ساختار شورایی از پایین به بالا،

  • نهادینه‌سازی برابری جنسیتی،

  • تضمین حقوق اقلیت‌های ملی، دینی و زبانی،

  • ایجاد فرهنگ سیاسی مشارکتی و ضداقتدارگرا،

  • و اجرای زنده‌ی ایده‌ی حکومتِ بی‌دولت در مقیاس اجتماعی.

با این حال، چالش‌ها و تناقض‌ها نیز واقعی‌اند.

در برهه‌هایی، بقای روژاوا ناگزیر به حمایت نظامی بین‌المللی، به‌ویژه از سوی ائتلاف ضد داعش و ایالات متحده، وابسته شد؛ و این وابستگی تنشی درونی پدید آورد: جنبشی ضد‌امپریالیستی که برای بقا نیازمند پشتیبانی قدرت‌های امپریالیستی است.

در کنار این، تهدید دائمی نیروهای اسلام‌گرای رادیکال و شبه‌نظامیان نیابتی با هدف پاکسازی قومی، بر مناطق کردنشین و شوراهای محلی سایه افکنده است. حملات مکرر به محله‌های اشرفیه و شیخ‌مقصود نمونه‌هایی از این فشارند.

همچنین کمبود زیرساخت پایدار و محاصره‌ی اقتصادی، فشار مضاعفی بر جامعه‌ی روژاوا وارد می‌کند. افزون بر آن، از سوی دولت ترکیه، «دولت موقت سوریه» و حتی برخی بازیگران در اقلیم کردستان عراق نیز فشارهای سیاسی و امنیتی وجود دارد.

با این‌همه، روژاوا تنها یک نظام محلی نیست؛ بلکه نخستین تجربه‌ی تاریخیِ تحقق عملی اندیشه‌ی کنفدرالیسم دمکراتیک و خودگردانی شورایی در دل ویرانی و جنگ به شمارمی‌آید.

در میان خاکستر و محاصره، در گوشه‌ای از بین‌النهرین، طرحی از جامعه و تمدنی نوین سر برآورد؛ جامعه‌ای که در آن، مشارکت مردمی، برابری زن و مرد، اقتصاد اشتراکی و اکولوژی اجتماعی، نه شعار بلکه واقعیت زندگی روزمره‌اند.

پرسش ششم:

فراخوان عبدالله اوجالان در ۲۷ فوریه ۲۰۲۵ برای «صلح و جامعه‌ی دمکراتیک» چه معنایی دارد و چه نقطه‌ی عطفی را نشان می‌دهد؟

پاسخ دکتر منصوران:

فراخوان ۲۷ فوریه‌ی اوجالان، ندایی تاریخی برای صلح، مردمیّت و همزیستی ملت‌ها بود.
این فراخوان خلاصه‌ی اندیشه‌ای است که بر ضرورت پایان دادن به چرخه‌ی جنگ و خشونت و آغاز دوران سیاست اتیکی–اجتماعی تأکید می‌کند.

این پیام در لحظه‌ای منتشر شد که ترکیه در آستانه‌ی بحرانی عمیق در عرصه‌ی اقتصادی، سیاسی و نظامی قرار داشت؛ همان دوره‌ای که اوجالان از آن با عنوان «تداوم جنگ جهانی سوم» یاد می‌کرد. دورانی که در آن بازتوزیع نظم جهانی و تغییر نقش ژئوپلیتیکی خاورمیانه هم‌زمان در جریان بود.

اوجالان در این فراخوان یادآور شد که جنبش کارگران کوردستان (پ.ک.ک)، که نیم سده پیش برای مقاومت در برابر آسیمیلاسیون اجباری ملت کورد شکل گرفت، وظیفه‌ی تاریخی خود را در مرحله‌ای به انجام رسانده است و اکنون باید از منطق گذشته فراتر رود.

او تأکید کرد که پارادایم آزادی دیگر نمی‌تواند صرفاً یک مقاومت منطقه‌ای یا ملیتی باشد؛ بلکه باید در مقیاسی جهانی و مدرن، به صورت ساختاری کنفدرال از جوامع آزاد بازسازمان یابد.

اوجالان در همان فراخوان هشدار داد که تکرار چرخه‌ی جنگ خطری بزرگ است و همه – هم دولت و هم جامعه – را به گفت‌وگو و عقلانیت فراخواند.

او گفت:

«آشتی، پایان جنگ نیست؛ آغاز جامعه‌ای است که خود را از منطق جنگ رها کرده باشد.»

از دید او، آشتی صرفاً پدیده‌ای دیپلماتیک نیست، بلکه فرآیندی رهایی‌بخش و ساختن نوعی خودآگاهی اجتماعی نوین است.

پرسش هفتم:

در حقوق بین‌الملل، اصلی وجود دارد به نام «حق امید» که بر اساس آن، محکومان به حبس ابد پس از مدتی می‌توانند درخواست بازنگری یا آزادی کنند. با توجه به این اصل، عدم اجرای «حق امید» در مورد عبدالله اوجالان چه پیامدی دارد؟

پاسخ:

سیاست حبس مطلق و انزوای تحمیلی بر عبدالله اوجالان، در حقیقت تلاشی است برای کشتن امید.

اما جامعه‌ای که هنوز او را رهبر اخلاقی اتیکی و وجدان تاریخی خود می‌داند، این امید را بار دیگر زنده می‌کند.

از این‌رو، «حق امید» عبدالله اوجالان، به آزمون انسانیت برای نظام بین‌الملل بدل شده است.

اوجالان می‌داند تا زمانی که ساختار دولت–ملت برقرار است، صلح پایدار ممکن نیست؛ زیرا این ساختار بر تبعیض، انحصار و جنگ بنا شده است.

به همین دلیل، او تنها چارچوب ممکن برای آشتی پایدار را در کنفدرالیسم دمکراتیک می‌بیند؛ جایی که شوراها و کمون‌ها، قدرت را فرود می‌آورد و هیچ مرکز واحدی بر دیگران سلطه نمی‌یابد.

پیام او از سوی نیروهای مترقی، زنان و روشنفکران ترکیه به‌‌سان آخرین فرصت برای بازگشت به عقلانیت و صلح تعبیر شد، در حالی که نهادهای امنیتی و دولتی با تداوم سیاست حبس انفرادی و بی‌ارتباطی مطلق به آن پاسخ دادند.

در سطح بین‌المللی، بخشی از چپ اروپا و سازمان‌های حقوق بشری این فراخوان را به عنوان سندی مشروع برای گفت‌وگو درباره‌ی آزادی اوجالان ارزیابی کردند.

عبدالله اوجالان نشان می‌دهد که در عصر فروپاشی دولت‌ها و جنگ‌های بی‌پایان، صلحِ حقیقی خود شکلی از انقلاب است – انقلابی در معنا، در شیوه‌ی زیستن، و در حرمت‌نهادن به مقاومت.

در حقوق بین‌الملل، «حق امید» از جدیدترین دستاوردهای حقوق کیفری و حقوق بشر است.

اما این حق تا امروز از عبدالله اوجالان و یارانش دریغ شده است.

اوجالان بارها گفته است که پافشاری‌ وی بر این حق، مطالبه‌ی شخصی نیست، بلکه حق طبیعی هر انسان برای امید به آزادی است.

در پرونده‌ی اجالان، این حق به میدان تقابل میان «حق» و «اراده‌ی سیاسی» بدل شده است.

دادگاه اروپایی حقوق بشر در آرای سال‌های ۲۰۱۳ (انگلستان) و (۲۰۱۶ (هلند) تصریح کرد که اجرای بی‌چون‌وچرای حکم حبس ابد بدون بازنگری، ناقض کرامت انسانی و «حق امید» است.

حتی در نظام‌های سرمایه‌داری نیز، امید به آزادی بخشی از شأن انسانی به‌شمار می‌آید.

در سال ۲۰۱۴، همان دادگاه اعلام کرد که شرایط بازداشت اوجالان ناقض ماده‌ی سوم کنوانسیون اروپایی حقوق بشر است و دولت ترکیه باید پرونده‌ی او را مورد بازبینی قرار دهد.

اما ترکیه، علی‌رغم عضویت در شورای اروپا، این حکم را عملاً اجرا نکرد و از آن زمان تاکنون هیچ نهاد ملی یا

بین‌المللی نتوانسته است شرایط او را بررسی کند.

این امر، نقض آشکار حق امید است.

از منظر حقوقی، حبس در امرالی نه‌تنها تخلف از مفاد کنوانسیون اروپایی، بلکه توهینی به کرامت انسانی است.

شورای اروپا و کمیته‌ی منع شکنجه (CPT) موظف‌اند هر پنج سال شرایط حبس ابد را بازنگری کنند، اما در مورد اوجالان، دولت ترکیه مانع از دسترسی منظم این نهادها شده است.

وقتی حاکمیت بتواند انسانی را دهه‌ها در انزوای مطلق نگاه دارد، عملاً زمان و امید را از او می‌گیرد.

این انزوا برای کشتن امید طراحی شده است، اما وجدان جهانی و مردمی که هنوز او را رهبر اخلاقی خود می‌دانند، آن امید را از نو می‌سازند.

بنابراین، «حق امیدِ عبدالله اوجالان» اکنون به آزمون اتیکی انسانیت در نظام جهانی بدل شده است.

پرسش پایانی:

به نظر شما، در ده سال آینده اندیشه‌های عبدالله اوجالان چه تأثیری بر خاورمیانه خواهند داشت؟ آیا این افکار چشم‌اندازی برای آینده‌اند یا صرفاً نقدی بر نظم موجود باقی خواهند ماند؟

پاسخ دکتر منصوران:

در آستانه‌ی دهه‌ی جدید، اندیشه‌ی عبدالله اوجالان دیگر محدود به مرزهای کوردستان یا یک جنبش ملی ویژه‌‌ای نیست.
این اندیشه اکنون به سطح پروژه‌ای تمدنی برای بازسازی خاورمیانه فراتر رفته؛ تمدنی که بر سه ستون استوار است: شوراها، اتیک، و آزادی زنان.

زمینه‌ی تاریخی این چشم‌انداز چنین است: فروپاشی دولت‌های اقتدارگرا، بحران مشروعیت مرزهای استعماری، شکاف فزاینده‌ی طبقاتی، تخریب منابع طبیعی، و فروپاشی گفتمان‌های مسلط قرن بیستم – یعنی ناسیونالیسم دولتی، اسلام سیاسی اقتدارگرا، نئولیبرالیسم وابسته به بازار جهانی و نئواستعمار.

در این شرایط و در تقاطع این بحران‌هاست که فلسفه‌ی اوجالان معنا می‌یابد؛ زیرا او مدلی پیشنهاد می‌کند که در مقیاسی محدود اما واقعی در حال تجربه شدن است: جامعه‌ای شورا–محور، زیست‌محور و زن–محور.

نخستین نمونه‌های این مدل را در روژاوا، شنگال و برخی مناطق کردستان می‌بینیم.

در این جوامع، قدرت از مرکز به پیرامون منتقل شده است؛ زنان تابع سیاست نیستند، بلکه خود خالق اندیشه‌ی سیاسی‌اند؛ اقتصاد بر اساس همبستگی و خودکفایی بنا شده، نه بر محور سود و مالکیت فردی.

در جهانی که خشونت دولت‌ها و بن‌بست نظم جهانی روزبه‌روز آشکارتر می‌شود، پارادایم اوجالان می‌تواند به زبان آزادی سده‌ی بیست‌ویکم بدل شود؛ زبانی که از دل مقاومت‌های محلی ریشه می‌گیرد اما افق جهانی دارد.

این پارادایم در بنیاد خود یادآور سه حقیقت است:
۱. آزادی بدون آزادی زن ممکن نیست،
۲. عدالت بدون شورا و مشارکت مستقیم مردم تحقق نمی‌یابد،
۳. صلح بدون اتیک اجتماعی و همزیستی ملت‌ها پایدار نمی‌ماند.

از این منظر، اندیشه‌ی اوجالان فقط نقد نظم حاکم نیست؛ چشم‌انداز تمدن نوینی است که در خاک رنج و مقاومت خاورمیانه جوانه زده است.

چنان‌که خود او در مانیفست تمدن دمکراتیک می‌گوید:

«تمدن نو، از ویرانه‌های جنگ، از رنج زنان و از وجدان زنده‌ی جامعه برمی‌خیزد.»

بنابراین، ده سال آینده را می‌توان دهه‌ای دانست که در آن، این پارادایم نه به‌‌سان رؤیای یک ملت، بلکه به‌‌سان وجدان جمعی ملت‌های منطقه و بشریت گسترش می‌یابد.

منبع: گفت‌وگو با دکتر عباس منصوران
خبرگزاری مزوپوتامیا (MA) / خبرنگار: زینب دورگوت
۲۸ اکتبر ۲۰۲۵ – وان

İranlı Prof. Dr. Mansuran: Öcalan’ın paradigması yeni bir çağın başlangıcıdır – Mezopotamya Ajansı

About admin

Check Also

حذف بیمه ی تکمیلی آسیب زا نیست، خود بیمه ی تکمیلی یا تحمیلی آسیب زا است! ـ امیر جواهری لنگرودی

Maghale_Karghari_Azar1404_Amir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *