آثار مخرب “محفلیسم” ـ فرشید شکری
واژهی “محفل” در زبان و ادبیات فارسی مترادفِ مجمع، مجلس، انجمن، و… است. محفل در اصل ریشهی عربی دارد و در متونِ کلاسیک فارسی و همچنین متون سیاسی معاصر کاربرد زیادی داشته است. مفهوم “محفلیسم” از این واژه مشتق شده و به روشها و رفتارهای خاص حاکم بر اقسام “محافل” اشاره دارد. محفلیسم در جایگاه یک مفهوم اجتماعی – فرهنگی مُبینِ نوعی تعامل یا مراوده است که به شکلگیری گروههایی (رسمی و غیررسمی) در جامعه میانجامد.
در این مجال، موضوع محفلیسم درونِ «تشکیلات سیاسی» به اجمال مورد مداقه و ملاحظه قرار میگیرد. پیشاپیش لازم به ذکر است که محفلیسم در سازمانها و احزاب با فعالیت در داخل محافل و جمعهای کارگری موجود در محل زیست و کار کارگران، محافل فرهنگی و ادبی همچون انجمنهای شاعران و ادیبان، محافل علمی و امثالهم تفاوت دارد.
با این مقدمه، به صورت گذرا به نکاتی در خصوص تبعات محفلیسم به مثابه پدیدهای به شدت مذموم و ویرانگر در برخی از سازمانها و احزاب چپ و کمونیست پرداخته میشود.
اولین و برجستهترین پیامد ظهور محفلیسم در این سازمانها و احزاب، تضعیف و تخریب «سبک کار کمونیستی» و تقویت «سبک کار خرده بورژوایی و بورژوایی» است. با نمود یافتگی محفلیسم و تبدیل شدن آن به یک سنت پوچ و منفی، آن سبک کاری که بی هیچ اما و اگری امری حیاتی برای جریانات مارکسیستی در ارتباط با طبقهی کارگر است، زایل میگردد. به سخن دیگر، سبک کاری که کُنشگری حزب را با مبارزات کارگری پیوند میدهد، مطالبات صنفی و خواستهای سیاسی کارگران را ادغام میکند، امر سازماندهیِ (انسانی و مادی) طبقهی کارگر را قوت میبخشد، و نهایتاً به پیشروی جنبش کارگری – کمونیستی یاری میرساند، آرام آرام رنگ میبازد. قابل توجه اینکه، همزمان با زدودن سبک کار کمونیستی و دور شدن از اهداف مورد تعقیب، آنگاه “سبک کار جانشین” ضوابط تدوین شده و دیسیپلین حزبی را نیز بطور کامل بههم میریزد.
در ریشهیابی پدیدهی محفلیسم میتوان گفت که، یکی از عوامل اصلی و واقعی شکلگیری این معضل، ترجیح دادن منافعِ فرومایهی شخصی در حزب بر منافع طبقهی کارگر، و جنبش کارگری – کمونیستی است. بیتردید، اهمیت دادن به مصالح بیمایهی شخصی، که نشانهی اسارت ذهن در چنگال آگاهی کذب و وارونه، و بیان دارندهی کشش فرد خرده بورژوا و بورژوای “فرورفته” در فرم و قالب سوسیالیست و کمونیست به سمتِ آمال و آرزوهای همیشگیاش است، او (فرد درگیر با ازخودبیگانگی) را وادار میسازد تا برای ترقی و دستیافتن به “مناصب ویژه”، “قدرت حزبی” و سپس “حفظ موقعیت تشکیلاتیاش”، همهی پرنسیپهای انسانی را زیر پا له و لورده کند.
این قبیل آدمیان که اساساً حاملین “فرهنگ” و خُلق و خوی پذیرفته شده در جامعهی بورژوایی هستند و دارای خصائل متناقض با اخلاقیات کمونیستیاند، با “عوامفریبی و منش پوپولیستی” نظر و رأی جمعهایی از بدنهی احزاب را به سوی خویش میکشانند تا از این طریق مسیر تصاحب و بودنِ همیشگی در ارگانهای رهبری و اجرایی برایشان هموار گردد.
از دیگر نتایج زیانبار محفلیسم، شکلگیری شبکههای “قدرت غیررسمی” است. محافل نمودیافته قادرند مانع توزیع عادلانهی امکانات و منابع در احزاب شوند. مضافبر این، همین شبکههای قدرت غیررسمی که نهادهای رسمی احزاب را تضعیف و یا در کارکردشان اخلال ایجاد میکنند، بانی به حاشیه رانده شدنِ افراد خارج از محافل، و ممانعت از حضورشان در ارگانها و فونکسیونهای مهم تشکیلاتی میشوند. در عوض وظایف و امورات روتین حزبی را به آنهایی میسپارند که مطیعاند، و اتفاقاً اندک انگیزه و تواناییای در رتقوفتق امور در ایشان قابل مشاهده نیست. این وضعیت نامطلوب موجب گسترش یأس و نومیدی، توقف رشد و پویایی استعدادها، و هرز رفتن نیرو و پتانسیل بخشهایی از بدنه میشود. بی شک، این خود ناکارآمدیِ فعالیتهای سازمانها و احزاب چپ و کمونیستِ مبتلا به این پدیده را در پی دارد و قادر نخواهند بود کاملاً به وظایف مبارزاتی مهمی که برعهده دارند، بپردازند.
سوای تحمیل تبعیض و محرومیت به انتقادکنندگان، مخالفینِ محفلگرایی و آنانی که در آن محافل نیستند، رفتارها و نگرشهای ضرربخش از دیگر تجلیات محفلیسم است. این محافل بذر رفتارها و نگرشهای آسیبرسان در احزاب را میکارند. واکنشهای هیستریک به هر نقد و انتقادی، زیر پا خالیکردن منتقدین، تهمتزدن، توهین و تحقیر، و غیره، در زمرهی عواقب مُخرب محفلیسم به شمار میآیند. مرتباً و بهکرات مشاهده شده که لیدرهای اصلی این محافل _ همانند رهبران احزاب راستگرای محلی و سراسری _ از فرط “خودمحوربینی و خودشیفتگی”، با شنیدن کوچکترین انتقاد سیاسی و تشکیلاتی، به شدت منقلب و برافروخته میشوند و فیالفور عکسالعملهایی به دور از شأن یک انسان و ارزشهای پیشرو و کمونیستی نشان میدهند. افراد متعلق به آن محافل هم در ازای تأمل در بحثهای منتقد، و رفتار سیاسی درست و سنجیده، به یاری سرکرده و زعیم خود میآیند و بدینسان خوشخدمتی را به اوج میرسانند. نیروی به صف شده توسط آن “محافل قدرتمند” وارد عمل میشوند و طبق فرامین صادره از بالا به جان منتقدِ “فلک زده” میافتند. به عبارت بهتر، کسانی که با “دانه درشتهای” آن محافل سر این یا آن موضوع اختلاف دارند، و یا اشخاصی که مخالف روابط ناسالم محفلیاند، به جد زیر ضرب میروند، منزوی میگردند و حتی در مواردی اخراج میشوند. تداوم این “شیوه کار خردهبورژوایی و بورژوایی”، مقاومت در برابر نقدهای سازنده را نهادینه میکند. بطور کلی، محافل دارای قدرت با این افعال وضعیتی را فراهم میآورند تا مبارزهی درون حزبی از مسیر اصلی خود و پروسهی تکویناش بازبماند.
شوربختانه، بارها دیده شده که این محافل پُرزور کاری کردهاند تا تقابل با انحرافاتِ فکری – نظری به بار ننشیند. تحقیقاً، تعبیهی موانع گوناگون در برابر مبارزه با انحراف از «سوسیالیسم و کمونیسم علمی» در داخل سازمانها و احزاب چپ و کمونیست به گرایشاتی از قبیل ناسیونالیسم، لیبرالیسم، فمینیسم، اکونومیسم، تجدیدنظرطلبی در مارکسیسم (رویزیونیسم)، و قسعلیهذا میدان خواهد داد.
در سازمانها و احزاب چپ و کمونیست آلوده به سمِ محفلیسم، آموزش و بالا بردن سطح دانش سیاسی – تئوریک اعضاء و کادرها، امری فرمالیته است و یا محلی از اعراب ندارد، زیرا رهبران محافل صاحب نفوذ، به هیچ روی، دانستن و زیاد فهمیدن بدنهی تشکیلات را برنمیتابند. هدایتکنندگان محافل مسلط میکوشند تا بدنهی حزب هیچگونه استقلال فکریای نداشته باشند چرا که مطالعه، اندیشیدن و استقلال فکریِ بدنه را به زیان پیشبرد سیاستها، و موقعیت حزبی خود میدانند. قطعاً نیروی آگاه که «استقلال نظرِ سیاسی» خود را تحت هر شرایطی حفظ میکند، محفلیسم را تاب نمیآورد و آب به لانهی این کوتهفکران خرده بورژوا و بورژوا میریزد.
کیست نداند که، فلسفهی وجودی حزب در اصل «کار سیاسی و پیکار مشترک» انسانها برای نیل به اهداف مشخص است، از این رو هرگونه نظر و بحث سیاسیای میباید در سطح حزب مطرح شود و مشارکت و دخالت همهی اعضاء و کادرها را در آن مباحث تأمین نماید. تقلا برای دیکتهکردنِ دیدگاهها و تاکتیکهای سیاسیِ «مورد توافق یک محفلِ مُعین» به کل حزب، گذشته از اهداف مستور و پنهان شده در ورای آن، به معنای نفی کامل «مشارکت فکری و کار جمعی» است. محفلسازی و محفلگرایی عدول از اصل «شفافیت و همکاریِ همگانی» بوده و جز ایجاد فضای بدبینی و عدم اعتماد هیچ نتیجهای دربرندارد. محفلسازی کُنشی زیانبار درون یک تشکیلات سیاسی است که تیشه به ریشهی فعالیت سالم سیاسی میزند، روی فلسفهی وجودی حزب خط بطلان میکشد، شکاف و تفرقه را تسریع میکند، و نهایتاً باعث انشعاب و جدایی میشود.
آنهایی که در سازمانها و احزاب چپ و کمونیست به جای مدد رسانیدن به امر مبارزه علیه وضع موجود به محفلسازی روی میآورند، همانگونه که در سطور پیشین آمد، جدای تکاپو جهت تحمیل یک “خط مشی سیاسی مقرر”، مسلماً دنبال مقاصد برگزیدهی خود میباشند و بدین ترتیب تعهد به مبارزهی طبقاتی و جنبش کارگری – کمونیستی را فدای تحقق منافعی بس حقیرانه میکنند.
تجربه بارها نشان داده، محفلیسم علیالعموم تا بهاینک بخش بزرگی از سازمانها و احزابِ چپ و راست را با مشکلات عدیدهی لاینحلی مواجه کرده است. بار دیگر تأکید می شود، به همان نحو که “سکتاریسم” جنبش کارگری – کمونیستی را به ناتوانی، و ترکخوردگی و انشقاق میکشاند، محفلیسم ایضاً سازمانها و احزابِ چپ و کمونیست را از تمرکز و تأثیرگذاری روی این جنبش، و پیکار علیه رژیم سرمایهداری – استبدادی حاکم تماماً باز میدارد. قطع به یقین، راه از میانبردن پدیدهی محفلیسم در سازمانها و احزاب چپ و کمونیستِ درگیر با این بیماری که استبداد حزبی نیز از دل آن بیرون میزند، تقابل سیاسی شجاعانه، جدی و متمدنانهی کادرها و اعضاء با بانیان محافل است.
فرشید شکری
مهرماه ۱۴۰۴ شمسی، سپتامبر ۲۰۲۵ میلادی