به زودی سومین سالروزِ برآمد انقلابی مردمِ کارگر و تحت ستم ایران فرا میرسد. در اواخر شهریور ماهِ ۱۴۰۱ شمسی، به دنبال جان باختنِ زنده یاد مهسا امینی که به دست مأموران گشت ارشادِ رژیم بورژوا – اسلامی کشته شد، جامعه علیه آن جنایت و بیداد خروشید، و برای ماههای متوالی، مردم معترض با دستان خالی، یکپارچه و متحدانه به مصافِ نیروهای سرکوبگرِ تا دندان مسلحِ حکومت رفتند. در آن تظاهراتهای پیدرپی و هر روزه در شهرهای کوچک و بزرگ ایران، تظاهرکنندگان صحنههای مهیج و پرشوری از آرزم با یکی از سفاکترین و درندهترین حکومتهای بورژوایی جهان آفریدند. زنان و جوانان در قامت طلایهداران آن طغیان عظیم اجتماعی که در واقع تداوم برآمدهای انقلابی دی ماهِ نود و شش، و آبان ماهِ نود و هشت بود، جهانیان را به تحسین و تکریم واداشتند.
با سپری شدن سه سال از آن عصیان کمنظیر، رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی گذشته از کشمکش با امپریالیسم غرب و رژیم صهیونیست و فاشیست اسرائیل بر سر موضوع هستهای، و گرفتار شدن ایران در چرخه ی جنگ و تحریم و مذاکره، همچنان در کابوس بازگشتِ مجدد تودههای ستمدیده به کف خیابانها به سر میبرد. دلیل اصلی این مسأله بهواقع مداومتِ مبارزه در اشکال دیگری است که به حق باعث شده تا سردمداران رژیم با سختترین دوران حیاتِ مملو از جرم و آدمکشی خود مواجه گردند. روشن ماندنِ کورهی این نبردهای برانگیزاننده، و کابوسِ آغازِ دوبارهی اعتراضاتِ تودههای پیکارگر در خیابانها، و اینبار در مقیاسی وسیعتر از قبل، سران ریز و درشت حاکمیت را به شدت برآشفته کردهاند.
آنان دریافتهاند که با بلند شدنِ امواج شورشِ سراسری بعدیِ مردم به جان آمده از فقر و فاقه، تورم و گرانی، بیکاری، خفقان و سرکوب، جنگ و تحریم، و تمامی مصائبِ جانکاه در این چهل و اندی سال، کشتیِ شان غرق، و یا در گِل فرو خواهد رفت. آنان دریافتهاند که کارگرانِ محروم از زندگیای انسانی، در خیزش سراسری بعدی کاخهایی را که از قِبَل استثمار و بهرهکشی ساختهاند، بر سرشان آوار خواهند کرد. آنان دریافتهاند که زنانِ خشمگین از استخفاف و ذلت و تبعیض سیستماتیک، در قیامِ سراسری بعدی، بساطِ بیش از چهار دهه تاریکاندیشی و واپسگرایی را برای همیشه به آتش خواهند کشید. آنان دریافتهاند که جوانان مستأصل از داشتن آتیهای روشن دودمانشان را به باد خواهند داد.
حاکمین ستم پیشهی این سرزمین نیک میدانند که چه فرجام دهشتناکی در انتظار تکتک ایشان نشسته است. از همین روست که آنان خود را به آب و آتش میزنند تا از این پایان تلخ بگریزند. لیکن هر چه کنند، راه فراری ندارند و ره به جایی نمیبرند. آنها عاقبتالامر، دیر یا زود، از آنچه در هراساند بر سرشان میآید، چراکه اکثریت نفوسِ جامعه عزم خود را برای به گور سپاردن این ستم پیشگان، این بیدادگران، و این جانیان تاریخِ معاصرایران جزم کردهاند.
و اما، در این ایام آکادمیسینها، تحلیلگران، و صاحبنظران و کارشناسانِ حوزههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و غیره، به خوانش و کاویدنِ زمینههای برآمد غرورآفرین خیزش شهریور ماه ۱۴۰۱ شمسی، و مضاف بر آن به تشریح روندهای جاری و ساری مبادرت کرده و میکنند. هر یک از ایشان، از زاویهی نگرشِ فکری –سیاسی و یا منافع حزبی و طبقاتی خود، سیمایی از آیندهی کشور را ارائه میدهند.
طی این سه سال، گاهاً دیالوگها و بحثهای گرم و پرحرارتی حول اینکه جامعه به کدام سمت و سو میرود، رژیم چه نقشهها و یا پلانهایی را به قصد متوقف کردن و به شکست کشاندنِ پیکارهای تودههای معترض به کار میبندد، و چه باید کرد تا جنبشهای رادیکال اجتماعی به ویژه جنبش کارگری با قدرت بیشتری وارد آوردگاه شوند و موجبِ انهدام قطعیِ حاکمیت گردند، در مدیا و رسانههای جمعی و نشریات گوناگون نمود و انعکاس یافتهاند. در دل این مباحث مهم، تاکتیکهای مبارزاتی متمایز، و تبلیغ و پروپاگاندای همساز و منطبق با اهداف و آرمانهای مُعینِ طبقاتی بیرون آمدهاند.
در این دوره شاهد بودهایم که طیفهای مُلونِ اپوزیسیون بورژواییِ لیبرال و پرو غرب و پرو اسرائیل (ملیگراهای تند و معتدل از جمله سلطنت طلبان، مشروطه خواهان، جمهوری خواهان، و …) که دسته ای از آنان پیوسته روی دخالت مستقیم دول “معظمِ” امپریالیستی مخصوصاً بعد از جنگ ۱۲ روزه، روی تغییر رژیم حساب باز کردهاند، تبلیغات گسترده ای را بر ضد همپالکیهایِ شان در قدرت (سران جمهوری اسلامی) به نیت جذب و جلب تودههای مبارز به راه انداختهاند. اکثر این جریانات که تا دیروز انقلاب را “خشونت” معنا میکردند و دائماً از گفت و گو یا مذاکره برای اصلاح امور دَم میزدند، و یا مُبلغِ تبدل و تحول سیاسی از طریق برگزاری رفراندوم و غیره و ذلک بودند، جملگی سرنگونیطلب و طرفدار “انقلاب” و تغییر از پائین شدهاند!
همچنین، شاخههایی از اپوزیسیون چپ، ضمن افتادن در دام شعارها و ترمهای غیر طبقاتی، انقلابِ “همه با همیِ” تودهها را سفت و سخت در آغوش گرفتهاند.(*) در بین اینان، چپهای رفرمیستِ هم مسلک با جناح های چپ و راستِ “سوسیال دموکراسی” اروپا که خیزشی مانند برآمد انقلابی ۱۴۰۱ شمسی را فرصتی مساعد جهت کسب و اخذ رفرم در چارچوب وضع موجود میپندارند، فعالانه در حال نقش آفرینی هستند. این پراتیک یا “نقشآفرینی” که صرفاً در خدمتِ اصلاح شیوه و مناسباتِ تولیدِ سرمایهداری و استمرار سلطهی آن بر جوامع بشری قرار دارد، سابقهای طولانی داشته و مختص به ایران نیست. دهههای متمادی است که در سراسر جهان، رفرمیستهای چپِ اسیر در افکار بورژوایی بر پایهی نیازها و ملزوماتِ بورژوازی ملی و بینالمللی فعالیتهایی را برای بزک کردن چهرهی کریه سرمایهداری و به انحراف کشاندن مبارزهى طبقاتی در پیش گرفتهاند.
تاریخِ لااقل یک قرن گذشته نشان داده که رفرمیسم چپ در قیاس با “لیبرالیسمِ” سیاسی و اقتصادی به مراتب کارکرد بهتری برای طبقهی بورژوا داشته است. این گرایشِ مدافعِ اصلاح کاپیتالیسم، توانسته مانع از نضج و گسترش مبارزاتِ ضد سرمایهداری کارگران و مادیت یافتن انقلابات سوسیالیستی در ممالک مختلف جهان شود. لنین در این رابطه گفت: «فرمول کار برای بورژوازی مدرن، “پیشرفته” و تحصیل کرده، نه لیبرالیسم در مقابل سوسیالیسم بلکه رفرمیسم در مقابل انقلاب سوسیالیستی است.» (*)
الحاصل، اپوزیسیون راست و پرو غرب از سویی، و چپهای رفرمیست، لیبرال و پوپولیست از سویی دیگر می کوشند تا برنامه ها، پلاتفرمها، و سیاستها و مواضع شان در فرآیند مبارزهی تودههای کارگر و مردم زجردیدهی ایران علیه رژیم سرمایهداری –استبدای جمهوری اسلامی، مقبولِ کل طبقات اجتماعی معترض واقع گردد، و بدین سان دست بالا را بیابند. مخلص کلام اینکه، در این تکاپو و کشمکش میان “آلترناتیوها” هر کدام از طرفهای مذکور، خیز بلندی برای روشن کردنِ تکلیفِ پروندهی “قدرت سیاسی” که مدتهاست گشوده شده، برداشتهاند.
در اوضاع و احوال حاضر، طبقهی کارگر به عنوان تنها طبقهی انقلابی، عهدهدار تکلیف بس خطیری است. بی هیچ شبههای، پرولتاریای انقلابی ایران ظرفیت این را دارد تا مبارزات تودههای ناراضی که برای سرنگونی فرماسیونِ اقتصادی – سیاسی حاکم و دستیابی به خواستهای دموکراتیک و انسانیاشان برخاستهاند، تمشیت و رهبری کند. بی شک، این طبقهی انقلابی که با مسائل عدیده و دشواریهای متعددِ جامعه آشناست، با راه اندازی اعتراضات و اعتصابات سراسری خود قادر میگردد تا جنبش سرنگونی انقلابی جاری را به منزلگاهِ فعلیت یافتن انقلاب اجتماعی زیر و رو کننده ببرد. از این رو بایسته است پرولتاریای انقلابی ایران همپای مبارزه بر ضدِ رژیم بورژوا – اسلامی، به صورت جدی به ستیز با اپوزیسیون راست آن، و ایضاً به رویاروییِ سفت و سخت با جریانات چپِ خرده بورژوا بپردازد.
حکماً، پیکار همزمان در این «سه جبهه» چندان آسان نیست، معهذا راه دیگری را نمی توان تصور کرد. اگر نمیخواهیم تا سیاستهای اپوزیسیون راستگرا، و نیز سیاستهای چپ رفرمیست و لیبرال و پوپولیست بر مبارزات کارگران و تهیدستان جامعه سایه بیندازد؛ و اگر بر آنیم تا جنبش شهریور ماه ۱۴۰۱ شمسی در ادامهی مسیرش به انحراف کشیده نشود؛ بایستی بسیار مقتدرانه در این جبهههای گوناگون نبرد ظاهر شد.
تأکید میشود، جنگ ما با رژیم سرمایه داری و قرون وسطایی جمهوری اسلامی، بدونِ معارضهی همه جانبه با اپوزیسیون بورژواییاش، و بدونِ نقد جدی گرایشات رفرمیستی و لیبرالی و پوپولیستی و سایر گرایشات زیانمند در درون جنبش کارگری – کمونیستی جامعه و مرزبندی شفاف با آنان به غایت مطلوب نخواهد رسید. انقلاب اجتماعی متحول کننده توسط پرولتاریا با تکیه بر پیشبردِ چنین جدلِ فکری، سیاسی و ایدئولوژیکی است که در چشم انداز قرار میگیرد و به ثمر مینشیند.
یقیناً، آمادهسازی پرولتاریا به منظور حمله به هر یک از اضلاع این مثلث، و فتح خاکریزهایِ آنان، کار کارگران کمونیست و انقلابی است. پیشروان و لیدرهای کمونیست و ریشه بینِ طبقهی کارگر به نحو احسن و شایستهای از عهدهی این امر بر میآیند.
فرشید شکری
سپتامبر ۲۰۲۵ میلادی برابر با شهریور ۱۴۰۴ شمسی
-
رفرمیسم در جنبش سوسیال دموکراتیک روسیه (سپتامبر ۱۹۱۱ میلادی، سوسیال دموکرات، شمارهی بیست و سه، مجموعهی آثار لنین، جلد هفدهم)
-
برای نمونه شعار فمینیستی “زن، زندگی، آزادی” و ترمها و گزارههایی مثل “انقلاب ژینا” (مهسا).