بالاخره سر مار را بزنیم!!!؟، یا اینکه به مردم مراجعه کنیم؟ ـ علی صدارت
بعد از شکست ارتش اسرائیل و امریکا در تجاوز به مام وطن، آن کسی که زمینهساز اصلی جنگ روانی برای تجاوز اجنبی به ایران است، یعنی آن وطنفروشی که میگفت: « سَرِ مار را…، سَرِ اختاپوس را… باید در تهران بزنند!»، باز هم از اربابان خود، یعنی «ابرقدرت» در دنیا و «ابرقدرت» در آسیای باختری (خاور میانه)، ناامید و سرخورده شد! وی حتی نمیداند که سَرِ مارِ واقعی چیست!
متاسفانه بودند برخی ایرانیانی که راه حل را حمله قشون خارجی تصور کرده بودند. بسیاری از این افراد، با مشاهده اثرات تخریبی این تصورِ غلطِ خود، در همان روز اول تغییر موضع دادند و در کنار مردم قرار گرفتند. اکنون هر چه میگذرد به وضوح بیشتری میبینیم، تعداد افرادی که از پهلوی و شرکا روی برگرداندهاند و با پشت کردن به قدرت، به مردم روی آوردهاند، بیشتر و بیشتر میشود.
ولی در جامعه سیاسی هم، اکنون هر چه میگذرد به وضوح بیشتری میبینیم که افرادی هم که با ناامیدی و سرخوردگی در کنار پهلوی و شرکا، روی به قدرتها آوردند و آنها را دعوت به حمله به ایران کردند، و یا از حمله خوشحال شدند، توسط مردم، بیش از پیش طرد و منزوی میشوند.
در این میان، آبروی نداشتهی پهلوی و شرکا باز هم از بین رفت!
کسانی که در بازار کساد پهلوی، و مشروطه، و سلطنت میگردند، دو گروه هستند:
گروه اول کسانی هستند که هیچ باور و علاقهای به پهلوی، و مشروطه، و سلطنت ندارند. بسیاری از این گروه جمهوریخواه هستند ولی فعلا پهلوی را تنها راه حل موقت و انتقالی برای برانداختن رژیم ولایت فقیه تصور میکنند. اینها میگویند …ما که خودمان نمیتوانیم رژیم را براندازیم، پس فعلا روی به پهلوی میکنیم و بعد هم یک طوری میشود!!! این یعنی عدم اعتماد به نفس فردی! یعنی عدم اعتماد به نفس ملی! یعنی مشابه خیالِ خامی که اصلاحطلبان هم در سر داشتند! آن روز دیدیم کار اصلاحطلبی و اصلاحطلبان به کجا انجامید، همان سرنوشتی که قبل از آن حزب توده و چریکهای فدایی و فرقه رجوی داشتند، امروز طرفداران پهلوی و مشروطه و سلطنت، و همچنین حزب دموکرات کردستان و کومهله و شرکا، پیدا کردهاند!
گروه دوم کسانی هستند که به پهلوی و وابستگی و مشروطه و سلطنت واقعا باور دارند.
اکنون بعد از تجاوز تروریستی اسرائیل و امریکا به مام وطن، از این هر دو گروه، باز هم شاهد ریزشهای فراوانی بودهایم.
بدین ترتیب، حالا باز پهلوی باری دیگر خود را مجبور دیده حرف کسانی که دههها است که پشت به قدرت داشتهاند را، عینا تکرار کند و بگوید:
«قدرت آزادسازی ایران در دست ارتشهای خارجی نیست»
و
«تغییر واقعی باید از درون و توسط خود مردم ایران رقم بخورد»
پهلوی خود خوب میداند که بدون پشتیبانی اجنبی، ماندنی نیست! پوچ است! حتی هیچ هم نیست! وی در نتیجه، برای اینکه بماند، باری دیگر خود را ناچار دیده حرف آنها که علیرغم سانسورهای گسترده و خودسانسوریهای عظیم، دههها است که استوار ماندهاند را اینگونه طوطیوار تکرار، و میمونوار تقلید کند!
ما به وضوح و کاملا شفاف اعلام کردیم:
«تجاوز تروریستی اسرائیل و امریکا به مام وطن، و نیز حمایت از آنرا محکوم میکنیم!»
در واکنش، بودند کسانی که برای تخریب ایستادگان بر خط استقلال و آزادی، چماق حمایت از رژیم را برافراشتند! و از این گونه برچسبهای ناچسب را الصاق کردند!
دفاع از وطن به معنای دفاع از رژیم حاکم بر ایران و همصدایی با خامنهای و شرکا نیست! همچنانکه اگر بگویی «قدرت آزادسازی ایران در دست ارتشهای خارجی نیست» و «تغییر واقعی باید از درون و توسط خود مردم ایران رقم بخورد» به معنای همصدایی با پهلوی و شرکا و سایر وابستگان به قدرتها و طرفداران آنها نیست!
مخرج مشترک کسانی که راه حل معضلات را از طریق قدرتها میبینند، عدم اعتماد به نفس فردی، و عدم اعتماد به نفس ملی است. انفعال و بیرمقی و ناتوانی و عقده حقارت، به درجات مختلف، در بسیاری از این افراد، به وضوح قابل مشاهده است! در طول زمان، نگاهی به گفتار و کردار و نوشتار افرادی که در طیف وابستگان به قدرت بودهاند، بسیار تامل برانگیز است. نقش آنها در سرنوشتی که امروز داریم، و حتی سرنوشتی که خود آنها برای خویش رقم زدند، عبرتآموز است:
حزب توده و چریکهای فدایی: (نقش این گروهها و طرفدارانشان در کودتای مرداد ۱۳۳۲ –راه حل از طریق قدرت خارجی: شوروی؛ و نیز نقش همهی آنها در کودتای خرداد ۱۳۶۰ –راه حل هم از طریق قدرت خارجی: شوروی، هم از طریق قدرت داخلی: حزب «جمهوری اسلامی» و خمینی و شرکا)
اصلاحطلبان: (نقش اینها و طرفدارانشان در کودتای خرداد ۱۳۶۰؛ و انتخاب خاتمی ۱۳۷۶ که خود خویش را «تدارکاتچی» توصیف کرد؛ و سرکوب جنبش کوی دانشگاه ۱۳۷۸؛ و سرنوشت جنبش سبز ۱۳۸۸، و اصرار و تلاش آنها در شکست دادن مردم در جنگ روانی «انتخاب بین بد و بدتر» و کشیدن آنها به حوزههای رایگیری و مشروعیت دادن به رژیم و نگهداشتن خمینی و خامنهای بر اریکه قدرت و طولانی کردن عمر رژیم؛ و… راه حل از طریق قدرت داخلی. تا وقتی که مردم با صدای بلند گفتند: «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!»)
رجوی و فرقهاش: (رفتن به عراق در زمان جنگ صدام علیه ایران و همکاری با وی؛ همکاری با قدرتهای غربی و اسرائیل)
پهلوی و شرکا: به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن از طریق قدرت خارجی: (رضا پهلوی: بریتانیا؛ محمدرضا پهلوی: بریتانیا و امریکا ۱۳۳۲؛ رضا پهلوی: بریتانیا و امریکا و اسرائیل و… از انقلاب ۱۳۵۷ تا به امروز!)
–
تجاوز تروریستی اسرائیل و امریکا، موقعیتی برای ما ایرانیان فراهم نمود که باز هم به شکلی دیگر، تبعات شوم روی کردن به قدرت و پشت کردن به ملت را با چشم خود ببینیم. در این جمله، منظور من از «ما ایرانیان» یک شخص ثالث، و یا یک افراد دیگری نیست. منظور من فقط فعالان در جامعه سیاسی نیست. منظور من هر کدام از تک تک ما است، یعنی من (خود من) و تو! و بعد ما و سپس شما! ولی همهٌٌ اینها از توِ خوانندهی این پیام شروع میشود!
افزایش و گسترش جنگ خشونت در دنیا، نشانهٌ ضعفِ سلطهسالاران است و نه قدرت آنها! برای بقای حیات ملی ایران و ایرانیان، وظیفه حکم میکند که با عدم اعتماد به نفس فردی و با عدم اعتماد به نفس ملی، ضعفِ سلطهسالاران را به قوت تبدیل نکنیم!
با پشت کردن به قدرتها و قدرتپرستان و سرسپردگان قدرت، و با روی کردن به مردم و حقوقمداران، و با درآمیختن مردم با افکار عمومی، سلاحهایی که در دست قدرتمداران داخلی و خارجی وجود دارند، بیاثر میشوند. بدین ترتیب:
هر کدام از ما به سهم خود و به نوبهٌ خود، در افزایش و یا در کاهش خطر حملههای بعدی قشون اجنبی به میهن خود نقش داریم! چه بدانیم و بخواهیم، و چه ندانیم و نخواهیم!
از خود بپرسم، از خود بپرس، نقش من در تجاوز اجنبی به میهن چه بوده!؟
❊❊❊
مطالب مرتبط:
«سَرِ مار» در واقع ساختار استبداد است(پهلوی و فقیه هر دو)و در واقع فقط باید توسط خود مردم زده شود
علی صدارت