بعد از اعلام ناگهانی آتشبس میان ایران و اسرائیل از سوی ترامپ و تکذیبهای اولیه و تصدیقهای ثانویه، رفتهرفته این تصویر در حال شکلگیری است که جنگ مستقیم اسرائیل در ایران پایان یافته. رسانههای حکومت روایت پیروزی به هوادارانشان میفروشند و ترامپ هم دستاورد آتشبس را در حد و اندازه دریافت مدال صلح نوبل وزنکشی میکند. اما به دلایل زیر بر این باوریم که این آتشبس در بهترین حالت وقفهای شکننده و کوتاهمدت در جنگی بزرگتر و بلندمدت است.
چرا آتشبس پایدار نخواهد بود؟
-
اصولاً «آتشبس» -به معنی درست کلمه- برآمده از یک وضعیت خاص جنگی است که در آن دو طرف توانسته باشند قدرتی همسنگ و برابر با یکدیگر را به نمایش بگذارند (توازن قوای برابر)؛ بهطوریکه در ارزیابیهایشان ادامه جنگ تنها منجر به تخریب و تضعیف متقابل هر دو شود، بیآنکه چشمانداز بُرد برای هیچکدام متصور باشد. در جنگ ۱۲ روزه کنونی چنین وضعیتی حاکم نبود؛ اسرائیل واضحاً دست بالا را داشت و در عوض ضعف آشکار جمهوری اسلامی در توان دفاعی، رخنهپذیری اطلاعاتی و پاسخدهی نامتوازن نشان میداد که نه تنها آتش بس، بلکه حتی احتمال دستیابی به یک توافق متعارف در مذاکراتش با آمریکا نیز بیش از پیش کاهش یافته و توقف جنگ ممکن نخواهد بود مگر با اعطای امتیازات وسیع هستهای و موشکی و منطقهای و فراتر از آن تضمینهای حقوقی و سیاسی برای عدم بازپسگیری امتیازات دادهشده یا به عبارتی تسلیم رسمی حکومت.
-
از طرفی توقف جنگ در این مرحله، از منظر اسرائیل هم (به عنوان طرف مهاجم) منطق راهبردی ندارد؛ چرا که تا اینجا حتی بر سر تحقق اهدف حداقلی و اولیه جنگ -یعنی نابودی توان هستهای جمهوری اسلامی- هم همچنان شبهه وجود دارد[۱]، چه برسد به تعبیه یک تضمین سیاسی یا نظامی بازدارنده در مقابل بازسازی آتی این توان.
-
مضاف بر اینها فقدان هرگونه سند مکتوب، شروط صریح یا تعهدات الزامآور حقوقی دو طرف که با نظارت و داوری طرفهای ثالث رسمیت یافته باشد خود دلیلی است بر شکننده و موقتی بودن این بهاصلاح آتشبس. بماند که سوابق عدیده اسرائیل در نقض تعهدات و توافقات مکتوبش از بدو تأسیس تاکنون (از نقض توافق اسلو تا آتشبس مکتوب نوامبر گذشته با لبنان) نشان داده که هیچ سند حقوقی برایش الزامآور نخواهد بود.
-
هرچند تناقضگویی و اغتشاش در تصمیمگیری و راهبردها وجه ممیزه پوپولیسم ترامپ است و او این خصایص را در اغلب سیاستگذاریهایش به حد اعلا رسانده (از تعرفهبندیهای تجاری گرفته تا جنگ نظامی اخیر)، اما هزینه تبلیغاتی و سیاسی که در جنگ اخیر به او تحمیل شد و چالشهایی که تا همینجای کار در دستاوردسازی از جنگ اخیر داشته، چنانکه ادعا کرده او را واداشته که خروجی حاصل از این جنگ ۱۲ روزه را طی مذاکرات آتیاش با جمهوری اسلامی در قالب یک توافقنامه جدید (برجام ۲) روی میز بگذارد و احتمالاً اگر موفق نشود، چراغ سبز آغاز مرحله دوم جنگ را به اسرائیل نشان دهد.
-
به علاوه چنانکه گفتیم منافعی اقتصادی در کارند که ازسرگیری این جنگ در ایران را برای آمریکا نامطلوب نمیکند: افزایش نسبی بهای نفت در همین برهه جنگی کوتاه، باعث از سرگیری استخراج شرکتهای نفت شیل در آمریکا شده و بسیاری از بانکهای نفتی را بر آن داشته تا خرید قراردادهای آتیشان را به جای نفت اوپک -که زیر سایه ریسکهای ژئوپلتیکی رفته- به سمت خرید از شیل هدایت کنند. چنانکه دیدیم به مجرد تهدید جمهوری اسلامی به بستن تنگه هرمز، ترامپ با شعار معروف انتخاباتیاش “drill, baby, drill” به صحنه برگشت و نوید رونقی دوباره را به مهمترین پشتیبانان انتخاباتیاش یعنی شرکتهای نفتی آمریکایی داد. این موضوع به ویژه از این حیث اهمیت دارد که تنها چند هفته قبل از این جنگ بخشی از همین شرکتها تحت تأثیر افول قیمت نفت تا آستانه تعطیلی کشیده شده بودند و افزایش حتی ۱۰ تا ۲۰ دلاری قیمت نفت هم میتوانست آنان را از تعطیلی در آورده و به مرحله سودآوری بازگرداند. در واقع به دلیل هزینه گرانتر حفاری و استخراج نفت سبُکِ شیل در قیاس با نفت سنگین تخمین زده میشود که با افول قیمت نفت به آستانه ۵۰ دلار این شرکتها با بحران مواجه شوند و صرفه اقتصادی تولید برایشان از بین برود، نفت ۵۵ دلاری به سختی درب شرکتها را باز نگه دارد، نفت ۶۰ دلاری تولید را در خط ثابتی قرار دهد و قیمت نفت در ۶۵ دلار و بالاتر بتواند روند رو به رشد و توسعه استخراج شیل را در آمریکا ممکن کند[۲].
کارکرد نظامی و سیاسی آتشبس؟
-
درحالیکه روایت رسمی جمهوری اسلامی آتشبس را نتیجه قوه فائقهاش در جنگ و به ویژه حمله هماهنگشده و صوری به پایگاه آمریکایی العدید قطر عنوان میکند و روایت رسمی آمریکا هم آتشبس را ناشی از مداخله این دولت در «تخریب کامل» توان هستهای جمهوری اسلامی میداند، روایت رسمی اسرائیل اما متفاوت است. اسرائیل این آتشبس را اقدامی تاکتیکی و مرحلهای[۳] عنوان کرده که تسلط کامل به حریم هوایی ایران و تداوم حملات در صورت هرگونه تلاش برای بازسازی نظامی و هستهای، جزو شروط تلویحی الصاق شده به آن است!
-
فراتر از تعبیر ناپایدار اسرائیل از آتشبس، به زعم ما دور از انتظار نیست که خود این «آتشبس» هم یک تاکتیک جنگی و تمهیدی برای شُل کردن پروتکلهای حفاظتی مقامات و ردیابی اطلاعاتی و اجرای ترورهای ردهبالایی در سطح خامنهای یا دیگر مقامات بلندپایه نظامی باشد که به هر دلیل در این جنگ اسرائیل موفق به عملیاتی شدنش نشده. تصریح مقامات رسمی اسرائیل به گزینه ترور خامنهای و اذعان یکی از مقامات جمهوری اسلامی به تلاش ناکام اسرائیل برای ترور سران قوا[۴] و همچنین برقرار نگه داشتن پروتکلهای شرایط جنگی از سوی حکومت تا چهار پنج روز پس از شروع آتشبس هم میتواند مؤید چنین فرضی از سوی نهادهای امنیتی ج.ا باشد (از به تعویق اندازی مراسم تشییع فرماندهان سپاه تا امتناع از حضور خامنهای در انظار عمومی، تمدید لغو پروازهای داخلی و خارجی و دورکاری ادارات دولتی).
-
چنانکه در مطلب پیش هم اشاره کردیم، جنگ مستقیم کنونی در تداوم جنگ غیرمستقیمِ پیشینی بوده که با شدت یافتن در یک سال گذشته نه فقط وقوع ترور و حمله سایبری و سابوتاژ و آتشسوزی و عملیاتهای ایذایی و نیابتی طرفین را بدل به امری روزمره کرده بود بلکه برآیندش در چندماه گذشته به مرحله قطع و فلجسازی بازوهای منطقهای جمهوری اسلامی انجامید. به این اعتبار وضعیت آتشبس کنونی نیز نه وقفه در خودِ جنگ، بلکه صرفاً تغییر در شکل و ابزار جنگ است (تغییر از مرحله آتشبار علنی به آتشبارهای پنهان، ایذایی و نیابتی قبلی). منتها باید در نظر داشت که دیگر معادله جنگ نیابتی در قبل و بعد از تجربه جنگ مستقیم اخیر یکسان نخواهد بود. اکنون که کفه ترازوی قدرت به نفع اسرائیل سنگینتر شده، فاز جدید جنگ نیابتی هم میتواند همراه شود با نقض مکرر حریم هوایی ایران، ترورهای سیاسی و نظامی و همزمان تکرر مالهکشی و انکار حکومت بر دریافت این ضربات و نسبت دادنشان به سوانح و حوادث طبیعی.
-
برای جمهوری اسلامی این وقفه، به مثابه فرصت طلایی سرکوب و زندان و اعدام وسیع و تسویه حساب با مخالفانی است که تا پیش از این بخاطر هراس از جرقه شکلگیری خیزشهای خیابانی موانعی بر سر آن میدید. شرایط جنگی بهترین فرصت برای تحمیل خفقان داخلی است. انگ حاضر و آماده جاسوسی و همکاری با دولت متخاصم هم روند دستگیری و شکنجه و صدور سریع احکام طویلالمدت یا اعدام را تسریع و توجیه خواهد کرد و هم کمیت و کیفیت سرکوب مهاجران و اقلیتهای ملی را. به علاوه به اسم شرایط جنگی و تقویت بودجه نظامی، دست اندازی به حقوق طبقه کارگر و کوچکتر کردن وظایف دولت در قبال تأمین کالاهای اساسی و خدمات عمومی شدت خواهد گرفت.