حکومت اسلامی در ایران، پی آمد طبیعی حکومت سلطنتی است نه پنجاه هفتی ها ـ عباس منصوران

جابجایی حاکمیت سیاسی در ایران در سال ۱۳۵۷ از آسمان نبارید. حکومت اسلامی در جغرافیای خاورمیانه، برآیند فرهنگ و اندیشه،‌ جهالت اسلامی، دینخویی، واپس‌ماندگی و ناآگاهی و رواج مناسبات اقتصادی حاکم در ایران صفوی- قجری-پهلوی بود. از این روی، حکومت کودتا‌ها مسبب جنایات حکومت اسلامی هستند، نه پنجاه و هفتی‌‌ها. سران و گردانندگان حکومت سلطنتی و تمامی دست‌اندرکاران سلطنت، بانیان و شریک جنایات نیم سده‌ی حاکمیت اسلامی بوده و هستند و در جنایت علیه بشریت و نسل کشی، نقش پایه‌گذار داشته و جرم جنایت‌ها و شرایط امروز ایران و منطقه خاورمیانه را نیز در پرونده دارند.
عباس منصوران-سوم اسفند ۱۴۰۳

پیش‌زمینه‌ها
اقتصاد تک پایه‌ای دلارهای نفتی و رانتی، نه تنها بازدارنده‌ی رشد و شکوفایی همان مناسبات سرمایه‌داری و صنعتی و تولیدی است، بلکه، فساد و نابودی تولیدات کشاورزی و بومی را همراه ‌آورده بود. اهرم و پتک ‌اسلام و ایدئولوژی و استبداد مضاعف، بازدارندگی رشد و شکوفایی را تضمین می‌کرد. حکومت سلطنتی محمدرضا شاهی، ‌ژاندارمری سرمایه‌ی جهانی وظیفه داشت تا همه‌ی این بازدارندگی‌های بیشینه (حداکثری) را ژاندارم باشد.
ایرانِ فروپاشیده نیزهمانند دولت عثمانی و سپس بقیه خاورمیانه شامل دگرگونی‌های اقتصادی و سیاسی دلخواه امپراتوری‌های سرمایه که به جای امپراتوری‌های فئودالیسم در قاره اروپا و آمریکا سلطه یافته بود، می‌گردید. در ایران نیز، قزاقی به حکومت رسید تا چنین روندی را مامور شود. کودتای رضاخان میرپنج، فرمانده قزاق آتریاد همدان و سید ضیاءالدین طباطبایی و با برنامه ریزی نظامیان بریتانیایی به رهبری ژنرال ادموند آیرونساید، فرمانده نیروی شمال ایران و کمیته زرگنده در تهران در سوم اسفند ۱۲۹۹ در تهران انجام گرفت.

ضرورت کودتاهای امپریالیستی

کودتای سوم اسفند به پشتوانه‌ی روحانیت قم به سلطه‌ی سلطنت رضاخانی انجامید. این کودتای نواستعماریِ (که بر خلاف هندوستان چندان عمرانی به بارنیاورد) بورژوازی دلال- کمپرادور و وابسته‌ی ایران، همان نیازی را پاسخ می‌گفت که در ترکیه به وسیله‌ی کمال مصطفی )آتاتورک) یعنی افسر ارتش عبدالحمید پاشا، آخرین خلیفه‌ی عثمانی با فروپاشی فئودالیسم عثمانی باید به سود سرمایه‌داری پیرامونی انجام ‌می‌گرفت. پی‌آمد چنین کودتاها و مناسبات اقتصادی در ایران، نمی‌توانست چیزی جز حاکمیت طبقاتی-سیاسی- جهادیستی خمینی-خامنه‌ای و در ترکیه، حکومت اسلامی اردوغانی-فیدانی- داعشی و نئوعثمانیسم و حکومت اسلامی افعانستان و عراق و احمدالشراعی سوریه و… باشد. محمدرضا پهلوی، فرزند قزاق لیاخوفی که با میانجی‌گری امپریالیسم در سال ۱۳۲۰ به‌جای پدر نشانیده شد، در کودتای سال ۱۳۳۲ علیه مجلس و دولت لیبرال محمد مصدق به کمک اوباشان به سرکردگی شعبان بی مخ‌ها، رمضان یخی‌ها و طیب‌ حاج رضایی‌ها و گردانندگان روسپی‌خانه تهران به رهبری ملکه‌عضدی‌ها، با برنامه ریزی سیا به پیش‌برده شد.
کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲با عملیات «آژاکس» و بریتانیا زیرنام «عملیات چکمه» و به گماشتگی رهبران روحانیت مانند آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و آیت‌الله سید محمد بهبهانی ، و طباطبایی نه تنها حکومت استبدادی سلطنتی را به سلطه نشانید، بلکه زمینه را برای رشد اسلام عوام فریب و قدرت یابی اسلام سیاسی به رهبری روح الله خمینی را فراهم آورد. آیت الله بروجردی در تلگرافی در پاسخ به شاه هنگام بازگردانده شدن از فرار به رُم به ایران را «موجب عظمت کشور و آسایش مسلمین» نامید. بنا به اسناد سرّی پیشین و آشکار شده‌ی (دکلاسیفید) سیا، دولت روزولت، دهها هزار دلار را چند روز پیش از کودتای نافرجام ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ سفارت آمریکا در تهران به عوامل بانفوذ خود از جمله سید محمد بهبهانی پرداخت کرده بود. تمامی هزینه‌ها‌ی کودتا بنا به اسناد علنی شده، یک یا دو میلیون دلار گزارش شده که بخشی از آن به «دلارهای بهبهانی» معروف شد.

نقش روحانیتِ سلطه به سلطه‌ی سلطنت
ریچارد کاتم استاد دانشگاه پیتسبورگ در رشته علوم سیاسی و مأمور سیا در ایران در جریان کودتای ۲۸ مرداد۳۲یکی از پل‌‌های ارتباطی این کودتا بود. وی نویسنده‌ی کتاب ناسیونالیسم در ایران در ۱۹۶۴ که در جریان قیام سال ۱۳۵۷ به حلقه پیوندی آمریکا و عوامل روح‌الله خمینی تبدیل شد و در نوفل لوشاتو(پاریس) به دیدار خمینی رفت، این اسناد را بررسی و تایید کرد.
بنا به اسناد آشکار شده، آیت‌الله بهبهانی از جمله چند فرد مورد اعتماد سیا بود که در فاجعه‌ی کودتای ۲۸ مرداد و پی‌آمدهای آن نقش داشته است. ریچارد کاتم در زمان کودتای ۲۸ مرداد تازه به استخدام سیا در آمده بود و از واشنگتن نقش فعالی در پیشبرد کودتا داشت. وی پس از پیوستن به دانشگاه در کتاب خود به «دلارهای بهبهانی» که بین روحانیون، نیروهای آنها یعنی دسته‌های اوباش جنوب شهر تهران و گردانندگان «شهرنو» تقسیم می‌شد پرده برداشت. وی در بخشی از این سند نشان می‌دهد که: «بنا بر گزارش‌های موثق که در روز ۱۰ اوت (۱۹ مرداد) دریافت شد، سفارت آمریکا به طور پنهانی به اشخاص بانفوذ خاصی از جمله آیت الله بهبهانی، روحانی معروف، مبالغ کلانی پول پرداخت کرده بود».
آیت‌الله ابولقاسم کاشانی در نقش یکی از پرنفوذترین رهبران اسلام سیاسی شریک شاه در دهه‌ی سی،‌ نزدیک به سه هفته پس از کودتا در مصاحبه با روزنامه‌نگار مصری اخبار الیوم، مصدق را خیانت کار دانست و افزود «طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است» زمانی که کاشانی در بستر بیماری به‌سر می‌برد شاه در سال ۱۳۴۰ برای دیداربه خانه‌ منجی خویش در کودتای ضد مردمی رفت. فرزندان و همراهان کاشانی پس از جابجایی شاه، به همقطاران خمینی پیوستند. شعبان بی‌مخ نیز به همراه لمپن‌های همیشه در رکاب روحانیت و شاه، هنگام بازگرداندن کاشانی از بیروت خودرو کاشانی را تا خانه روی دست برده بودند.

کوچاندن نیروی کار به‌سوی بازار تولید برای مصرف
در پی کودتا و ورود امپریالیسم آمریکا،‌ به جای حضور انگلستان،‌ بورژوازی کمپرادور به کمک دلارهای نفتی رشد انگلی یافت و بازار و روحانیت و لمپن‌ها نیز از سهم بیشتری برخوردار شدند. برای چنین بازار و مناسبات واپس مانده‌ سرمایه‌داری پیرامونی کلان سرمایه‌های متروپل،‌ بخشی از زنان و فرودستان در سراسر ایران باید به بازار کار و نیروی کار وارد شوند. این کوچ اجباری به سوی شهرها، برای نیاز و به هدف تولید برای مصرف بود و نه تولید برای تولید. آلونک‌نشینان پیرامون کارخانه‌های و کارگاه‌ها از روستا و زمین که پس از رفرم ارضی و فروپاشی کشاورزی و دامداری به سوی تولیدات کالاهای مصرفی و خدماتی کوچانده می‌شدند،‌ لشگریان چنین رویکرد و پیش زمینه‌‌های قیام سال ۱۳۵۷ بودند. رفرم ارضی شاه، ضرورت چنین روند رفرم از بالا برای جلوگیری از انقلاب بود که دولت جان اف کندی در آمریکا مشوق آن و در برخی کشورهای آسیایی نیز برای گردش سرمایه جهانی، پی‌آمدهای دلخواهی فراهم آورده بود، کاتالیزور و شتابگر ویرانی روستا و اکولوژی و گشایش رویکرد به پیرامون کلان روستاهایی مانند تهران را به وجود آورد.‌ گسترش قارچ وار تولیدات مصرفی و بازار دلالی و کمپرادوری که فیلم‌های فارسی و سینه زنی، و سقاخانه، فرهنگ آنرا به تصویر می‌کشانیدند، و ژرفایابی شکاف طبقاتی، سوخت و ساز این رویکرد سرمایه دارانه در یک کشور آسیایی- اسلامی در فضای جنگ سرد بود. دین دراین رویکرد، حلقه‌های زنجیر اسارت آور این پیشبرد این مناسبات به شمار می‌آمد.
گسترش قارچ وار مسجدها و کارکردهای دینی و حوزه‌های دینی، ‌ممنوعیت هرنوع سازمانیابی کارگری، سیاسی و چپ و حتا بقایای ملی گرایی لیبرال، شاه و روحانیت و بازار را در کنار یکدیگر قرار داد. این پیوند دیوار به دیوار حسینیه و قم و دربار، نخست وزیرانی همانند رزم‌آرا و مصدق را بر نمی‌تابید. رزم آ‌‌را که با روحانیت همراهی نداشت و از ملی شدن نفت می گفت به دست فداییان اسلام ترور و مصدق به دست اوباشان شاه دراحمدآباد تا پایان عمر زندانی شد.
با جدا شدن نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان و یدالله سحابی، ابوالقاسم طالقانی‌ و… از گرایش سکولار بقایای روبنایی بورژوازی ملی (که هیچگاه در ایران پدیدار نشد)، به سوی خمینیسم، آیت‌الله‌ها فرصت یافتند تا فضای جامعه و آموزش و فرهنگ را بیشتر اسلامیزه کنند و قوانین اسلامی را به اجرا درآورند. کاشانی و آیت‌الله محمد بهبهانی و آیت‌الله بروجردی نقش رهبری این فرایند را به عهده داشتند.
با سلطه‌ی دوباره‌ی سلطنت پس از کودتای ۱۳۳۲، در دیدارها و رهنمودها از سوی شماری از روحانیون از جمله روح‌الله خمینی از وی در پیشبرد اسلامیزه کردن و فشار بر بابیان و بهاییان از ماه رمضان سال ۱۳۳۴ از جمله با کلنگ‌های آیت الله فلسفی وتمیوربختیار و دیگر تیمساران شاه و بستن مراکز آموزشی و آیین‌هایشان و اخراج آنها از اداره‌‌ها در پیش گرفته شد.
در این فرایند همکاری بین دربار و مسجد و حوزه و بازار، با تثبیت حکومت نظامی-درباری به ویژه پس از کودتای ۱۳۳۲ روند اسلامیزاسیون به جای سکلولاریزم مناسبات کاپیتالیستی مدرن و جامعه‌ی مدنی کلاسیک شدت گرفت:

سلطه‌ی دینخویی در روند پیشبرد سرمایه‌داری رانتی‌ ‌
مجمعی از روحانیت همانند شورای نگهبان، همچنان ناظر بر قوانین مجلس شاه بود. این نظارت از همان زمان تصویب قانون مشروطه و سپس دستکاری‌های دوران رضاشاه و ضمیمه‌ی مشروطه، تحمیل شده بود.
آموزش‌های دینی دردوره ابتدایی، اجباری ‌و به ویژه زیر نظارت و دخالتگری روحانیت و حوزه از جمله آیت‌الله مطهری و محمدرضا باهنر و رجایی‌ها و مراکزی آموزشی مانند مدرسه رفاه درپیش گرفته شد.
جامعه تعلیمات اسلامی در سال ۱۳۲۲ توسط شیخ عباسعلی اسلامی یکی از مهمترین مرکزهای سلطه‌ی دینی‌خویی شد. هدف، ایجاد مدارس پسرانه و دخترانه‌ی اسلامی آن بود تا در برابر درس‌های رسمی، گمراهی‌های مذهبی شیعه آموزش داده شود. این مرکزها با عناصری مانند آیت‌الله مطهری‌ها، سید حسبن بهشتی‌ها و… نقش مهمی در تربیت نسل دین‌‌خو و مسموم در زمان محمدرضا شاه داشتند و توانستند با گسترش مدارس دینی، خانواده‌های زیادی را به‌سوی گسیل فرزندانشان به این مدارس ترغیب کنند.
در سال ۱۳۲۹، جامعه تعلیمات اسلامی ۱۳۲ مدرسه ابتدایی و متوسطه در تهران و شهرستان‌ها برپا کرده بود و در سال ۱۳۵۶، به ۱۸۳ مدرسه رسید. در حالیکه در کردستان و بلوچستان و مناطق محروم، نشانی از هیچ دبستان و آموزش رسمی نبود. مدارس دینی با مدیریت آموزش و پرورش و مراجع و روحانیون، سبب شدند تا خانواده‌های زیادی فرزندانشان را از مدرسه‌های رسمی خارج کرده و در مدارس جامعه تعلیمات اسلامی گسیل دارند.
در مجموع، جامعه تعلیمات اسلامی را می‌توان به‌سان یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین سازمان‌های آموزشی-پرورشی در زمان پهلوی دوم دانست که نقش به‌سزایی در تربیت نسل دین‌‌خو و به کج‌راهه کشانیدن و نیز تربیت سیاسی -مذهبی دانش‌آموزان ایفا کرد. سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروه‌ها و سکت‌های مذهبی نتیجه‌ی چنین مراکزی بودند.
مدرسه رفاه که به دست سید روح‌الله موسوی خمینی در دهه ۱۳۴۰برپا شد، یکی از مهم‌ترین مراکز دینی-سیاسی برای پرورش کادر و طلبه‌ها و فعالان سیاسی مذهبی زمان شاه بود. برخی از شخصیت‌های شناخته شده‌ی پرورانیده شده در مدرسه رفاه، سعید حجاریان، یکی از بنیانگزاران سیستم اطلاعاتی- امنیتی و تئوریسین حکومت اسلامی، ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رئیس‌جمهور حکومت اسلامی و از بنیانگزار انجمن‌های اسلامی، محسن رفیق‌دوست، وزیر سابق سپاه، محمدجواد ظریف، وزیر سابق امور خارجه حکومت اسلامی و مشاور کنونی، علی اکبر ناطق نوری، رئیس مجلس شورای اسلامی در دوره‌های مختلف، محمدعلی رجایی دومین رئیس جمهوری حکومت اسلامی و.. از میان صدها دست‌پروردگان مدرسه رفاه زمان شاه از دهه‌ی ۴۰ تا قدرت یابی حکومت اسلامی بودند.
ایجاد نمازخانه و مساجد در دانشگاه ها در دستور کار گرفت و در خرداد ۱۳۳۴، در دانشگاه تهران مسجد ساخته شد.
در سال ۱۳۳۴ برپایی دبیرستان دینی آغاز شد تا مذهبیون به دانشکده الهیات راه یابند. نمایندگان مجلس، به ويژه نمایندگان قم، و برخی شهرهای لرستان با نظر آیت‌الله بروجردی و مقلدان و طلبه‌ها‌ی وی تایید می‌شدند.
آیت الله بروجردی در نقش مرجع شیعیان جهان، و مکتب اسلام به مدیریت مکارم شیرازی با برخورداری از یارانه و هماهنگی با دربار و ساواک شاه، درشهرهایی مانند قم و مشهد و برخی شهرهای سنتی، شرایط مذهبی حاکم کردند. برای گسترش دینخویی و مسمومیت جامعه،‌ از سال ۱۳۴۱، طلاب دینی را زیر نام سپاه دین به روستاها گسیل داشتند تا روند اسلامیزاسیون و مسمومیت جامعه را به پیش برند.
شمار مسجدها در دوران محمدرضا شاه نسبت به پیش‌ از آن افزایش بی‌سابقه‌ای یافت؛ به گونه‌ای که در پایان سلطنت او به بیش از۸۰ هزار مسجد درایران افزایش یافته بودند. امامزاده‌ها، تکایا و حسینیه‌ها نیز در دوران محمدرضا شاه رشد بسیاری یافتند و بسیاری از آنها بازسازی و نوسازی شدند. شاه، خویش را اسلام پناه ‌و کمر بسته حضرت عباس و علی نامید که در راه زیارت امامزاده داود، دچار اسب افتادگی، دستی از غیب او را بین زمین و آسمان حمایل شد. حسیینه ارشاد به مدیریت سید حسین نصر و علی شریعتی و آیت الله مطهری به پشتوانه ساواک نقش مهمی در گسترش روند مذهبی مورد دلخواه ساواک و شاه بود. پرویز ثابتی، رئیس ادراه سوم ساواک، که نقش مهمی در سرکوب و کشتار مخالفان رژیم پهلوی، به ویژه گروه‌های چپ داشت، در گفتگو با عرفان قانعی‌فر به جزئیات همکاری ساواک پرداخته است. بنا به گفته‌های پرویز ثابتی در کتاب «ساواک و من» ساواک نه تنها به طور غیرمستقیم از برخی از شخصیت‌های دینی، مانند آیت‌الله مطهری و آیت‌الله شریعتمداری پشتیبانی می‌کرد، بلکه در برخی موارد، حسینیه ارشاد نیز مورد حمایت یا نظارت ساواک قرار داشت. این همکاری‌ها به‌ویژه در راستای کنترل و جلوگیری از رشد گروه‌های انقلابی و رادیکال دوران شاه صورت می‌گرفت. گسترش مراکز و مسجد نه تنها در ایران بلکه در اروپا، نمونه مسجد هامبورگ در دهه‌ی ۱۳۵۰ و دیگر مساجد و مراکز مذهبی در سوئیس و پاریس و لندن و… با پرداخت هزینه‌ها و امکانات کلان به آیت‌الله بهشتی و سید محمد خاتمی از سوی حکومت سلطنتی ازجمله سیاست‌های اسلامیستی شاه بودند.
هدف اصلی ساواک در آن دوران، حفظ وضعیت موجود و جلوگیری از تاثیرگذاری افکار انقلابی در میان جوانان و دانشجویان بود. از این روی، ساواک با پشتیبانی از مراکز مذهبی مانند حسینیه ارشاد، تلاش می‌ورزید پلی ارتباطی بین حوزویان،‌ دانشگاه و مدارس دینی و شهری به وجود آورد تا با استفاده از فضای دینی و تزریق سموم دینی، همزمان از نفوذ گروه‌های چپ و رادیکال و رشد آگاهی سیاسی و طبقاتی جلوگیری شود. برخلاف بیان میشل فوکو: «مساجد و روحانیان سرچشمه‌ یک تسلای دائمی» نبودند. مذهب در جوامع طبقاتی، به‌سان آرام بخش ذهنی کارکرد دارند. انسان‌ها به مذهب روی می‌آورند تا رنج‌های روزمره زندگی، به‌ویژه تنگدستی، نابرابری، و استثمار را فراموش کنند یا کاهش دهند. دین، بسان اپیوم و همانند یک داروی آرام بخش زودگذر، بیماری‌ها و دردهای شبانه روزی مناسبات طبقاتی را درمان نمی‌کند.
انقلاب اسلامی «قانون» تاریخ و مناسباتی منطبق با هم است و هرگونه چشمداشت به بازگشت سلطنت به جای روحانیت و یا پندارگرایی ناجی نرینه‌ای از ژن شاه، پندارگرایی اسپرماتوئیسم مادون تاریخی و تکرار تاریخی است. چنین تبلیغاتی، ‌ژرفای واپس گرایی،‌ واپس ماندگی و درماندگی جارچیانی است که پاسداری دربار را در کنار پاسداران افتخار خویش می‌دانند و با عربده‌ی هر بار نام «شاهزاده» از کنج لبهایشان کف به پیرامون پراکنده می‌کنند.
نادیده پنداری و پندارپراکنی شیفته‌گان «شاهزاده» توهم بازگشت تاریخ و پرده‌افکندن برنزدیک به نیم سده تبه کاری تاریخی، تلاش برای حاکمیت «قانون» سلطنت به حکومت اسلامی و حکومت اسلامی به سلطنت است.

About admin

Check Also

شما قضاوت کنید! ـ مختار محمدی

محمد آسنگران نوشته است. “رحمان حسین زاده میگوید توافق جولانی و عبدی مثبت است. مخصوصا …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *