بیهود تمنا می کنید... «او مُرده» در ایام نوجوانی من دفن خدا را در خواب و بیداری دیدم زمانی که! خمینی را بر مدار آسمان – رقصانیدن و سایهی، نگاهها را بسوی ماه چرخانید «عکس امام در ماه ست» در آن شب، آسمان سیاه و شهر تاریک بود و من! «فقط جسد متعفن خدا را می دیدم که در دور دستها دفن می کنند ...» “شمی صلواتی“