«حقیقت این است که کمونیست ها به محض آن که بتوانند، در سرنگون کردن سلطۀ بورژواها تردیدی به خود راه نخواهند داد.» ایدئولوژی آلمانی- مارکس، انگلس-۱۸۴۵.
کمونیست ها تنها با سازمان یافتن انقلابی و مستقل طبقاتی طبقه کارگر قوی می گردند!
وظیفه ی اساسی کمونیست ها – کارگران آگاه – جز آماده کردن طبقه کارگر برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی نیست! هر عمل دیگری باید در این راستا انجام گیرد!
« بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.به نقل از “چپ” در ایران و طبقه کارگر در مصاحبه با حمید قربانی – انسان بیوطن، قسمت اول ، لینک زیر :
انترناسیونال کمونیستی اساسا حزب جهانی طبقه کارگر است که آگاه ترین، پراتیسین ترین، فداکارترین، ورزیده ترین کارگران را برای انجام انقلاب قهری کمونیستی جهانی در خود متمرکز می کند و نه سازمان و حزب اقشار دیگر! هر چند مدعی فداکاری، آنها نمی توانند، واژگون کننده نظم اجتماعی موجود – جامعه سرمایه داری امپریالیستی جهانی – باشند.
« جنبش سوسیالیستی در بوجود آوردن بخش های مهمی از طبقۀ حاکمه نقش داشته است. تفاوت این پدیده فی مابین ایتالیا و سایر کشورها به طور واقعی در این امر نهفته است که: در کشورهای دیگر جنبش کارگری سوسیالیستی شخصیت های منفرد سیاسی، و در ایتالیا بر عکس مجموعه ای از گروه های روشنفکری بوجود آورده که بطور گروهی به طبقه دیگر پیوسته اند. به نظر من علت آن را باید در کمبود وابستگی طبقات بالا به مردم جستجو نمود. در مبارزه نسل ها، جوانان به مردم نزدیک گشته ولی در بحران های قطعی این جوانان به سوی طبقات خویش باز می گردند. (امری که در مورد سندیکالیست- ناسیونالیست ها و فاشیست ها رُخ داد)۱.
در واقع صحبت از همان پدیده ی ترانسفورمیسم (دگرگونی- ر.ه.) است منتهی در شرایط متفاوت ترانسفورمیسم در قالب «کلاسیک» همان پدیده ای که به خاطر آن احزاب دوران رستاخیز۲ متحد شدند. این ترانسفورمیسم به نحو بارزی تضاد بین تمدن، ایدئولوژی و غیره و نیروی طبقاتی را نشان می دهد. بورژوازی قادر به تربیت جوانان خود نمی گردد(مبارزه نسل ها): جوانان از نظر فرهنگی به طرف کارگران جلب می شوند حتی تا بدانجا که رهبرگشته و یا سعی در رهبر شدن می نمایند («ضمیرناخودآگاه» اشتیاق به تحقق بخشیدن هژمونی طبقه خودشان بر مردم)، اما در بحران های تاریخی به سوی طویله ی خویش باز می گردند.
این پدیده «گروه ها» مسلما فقط مختص ایتالیا نیست : در کشورهایی که وضعیت مشابه داشته اند پدیده های همانند صورت گرفته است: سوسیالیسم ملی کشورهای «اسلاو» (یا سوسیال رولوسیونرهای یا نارودنیک ها و غیره). گرامشی برگزیده ای از آثار- جیبی- ص ۱۲۴.
بنا براین؛
ما مدعیان کمونیست بودن می بایست بر این وقوف کامل یابیم : کمونیسم حرکت طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است.
بنا براین، اساس توجه کمونیستها – کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست در اساس و نه روشنفکران مارکس و لنین خوانده از طبقات دیگر، کار اصلی و اساسی مان را با هیچ کار دیگر جانشین نکنیم و آن کار برای آگاه طبقه کارگر به وظیفه اش یعنی واژگون ساختن نظام اجتماعی موجود از طریق جبر و قهر است و بنا براین طبقه کارگر را متحد، متحزب و مسلح به دانش طبقاتی – اندیشه ی و تئوری ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی، تئوری مبارزه طبقاتی و ادامه آن تا دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح که در اساس مارکس ، انگلس، لنین و… ارائه داده اند و به سلاح واقعی، برای پیروزی جنگ طبقاتی ، به پیروزی انقلاب قهری کمونیستی، درهم کوبیدن دولت سرمایه داری تا بن دندان مسلح و با دستگاه های خفقانی امنیتی اطلاعاتی ، زندان و شکنجه، اعدام و تیرباران های خیابانی و در زندانها، مسلط بر فرهنگ جامعه « فرهنگ غالب در هر جامعه فرهنگ طبقه حاکم است» کارل مارکس، و دستگاه های اطلاع رسانی و تأثیر گذار مثل رادیو و تلویزیون، دستگاه های مجازی اینترنتی و حتی هوش مصنوعی و…، ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح، آماده کنیم.
هیچ چیز دیگر، هیچ فعالیت دیگری، آماده کردن هیچ جنبش دیگری نمی تواند، جانشین فعالیت برای آماده کردن طبقه کارگر گردد:
«رهائی طبقه تنها بدست طبقه کارگر ممکن است.» مارکس و انگلس مانیفست حزب کمونیست ۱۸۴۸، رهائی طبقه و فقط رهائی طبقه کارگر می تواند منشاء رهائی بشر بر روی کره زمین از نابودی و نیستی بوسیله ی خودنابودگری سرمایه شود.
کمونیسم کارگران رهائی کارگران را تضمین می کند و نه هیچ چیز دیگری! کمونیسم جز بوسیله کارگران آفریدنی، ساختنی نیست:
” انقلاب عملی است که در آن بخشی از اهالی اراده ی خود را بوسیله استعمال تفنگ، سر نیزه و توپ، یعنی با وسائل فوق العاده با اتوریته به بخشی دیگر تحمیل می کند و حزب پیروزمند بالضروره ناچاره است سیاست خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند حفاظت نماید. ” ( به نقل از آ. م . ل. ج 2 قسمت 2 ص 44)
” هم برای ایجاد این آگاهی کمونیستی در مقیاسی وسیع، و هم برای موفقیت خود این امر، تغییر و دگر گونی انسانها در مقیاسی عظیم ضروری است، تغییری که تنها می تواند در جنبش عملی، انقلاب، صورت پذیرد؛ بنابراین، انقلاب نه تنها بدین خاطر ضروری است که طبقه فرمانروا نمی تواند به هیچ طریق دیگری سرنگون شود، بلکه ایضاٌ بدین خاطر ضروری است که طبقه ای که آن را ساقط می سازد، تنها با انقلاب می تواند خود را از شر کثافات قرون رهائی بخشد و برای ایجاد جامعه ای با طرحی نو، شایسته و مناسب گردد.ص ۶۵– ترجمه تیرداد نیکی- کارل مارکس فردریک انگلس- ایدئولوژی آلمانی .
این را رُزا لوکزامبورگ هم در سال ۱۹۰۶ در اثر خویش به نام اعتصاب توده ای، حزب سیاسی اتحادیه های کارگری می نویسد : ” …انقلاب روسیه دقیقا به ما تصویر مخالفی ارائه می دهد، از درون گرد باد و طوفان، از آتش و التهاب اعتصاب توده ای و جنگهای خیابانی، آن چنانکه ونوس از کف دریا زاده می شود، اتحادیه های کارگری جوان، تازه و قدرتمند دو باره بر می خیزند. “، ” برعکس، تنها در دوره انقلاب” هنگامی که سخن گفتن ممنوع گشت و غیر ممکن شد، وقتی که بنیانهای اجتماعی و دیوار های جامعه طبقاتی می لرزند و در عرض یک پروسۀ مداوم درهم ریختگی قرار دارند. هر عمل سیاسی طبقاتی پرولتاریا می تواندطی چند ساعت تمامی قسمتهای طبقه کارگر را که قبل بی تأثیر مانده بودند، بپا خیزاند و این فورا و طبیعتا در یک مبارزه طوفانی اقتصادی بیان می شود. کارگر که بطور ناگهانی بوسیله شوک الکتریکی اقدام سیاسی به فعالیت برخاسته است فورا آن سلاحی را برای مبارزه بر علیه شرایط اقتصادی بردگی بر می گزیند که نزدیکتر به دست اوست. و سرانجام اینکه : ” پس انقلاب در وحله اول آن چنان شرایط اجتماعی را خلق می کند که در آن تغییر ناگهانی ( همه چیز و از آن جمله درجه آگاهی انسان های کارگر از خود و جهان اطرافش، از خود و دشمن خویش، از قدرت نهفته خویش و قدرت بیرونی دشمن خویش – من) مبارزۀ اقتصادی به سیاسی و مبارزۀ سیاسی به اقتصادی ممکن می گردد. تغییری که خود را در اعتصاب توده ای ظاهر می کند. و اگر، طرح ساده گرایانه، ارتباط توده ای و انقلاب را تنها در برخوردهای خونین خیابانی می بینند که اعتصاب توده ای به آن می انجامد، گاهی دقت عمیق تر در حوادث روسیه ارتباط کاملا مخالفی را نشان می هند : در واقع اعتصاب توده ای نیست که انقلاب را بوجود می آورد، بلکه انقلاب، اعتصاب توده ای را بوجود می آورد.«،
باید محیطی آفرید که در آن توده های کارگر و زحمتکش قد علم کنند، نیاز احساس کنند و امکان برای خودسازی، خود تغییری بیابند و اگر نه، به غرغر زدگان تبدیل خواهیم شد، سال ها می گذرد، چیزی تغییر لازم و ضرور را نمی یابد و خود زندگی را سرمایه نابود می کند!
سرمایه دار سرمایه شخصیت یافته است – کاپیتال جلد اول، ترجمه ی ایرج اسکندری.
» دیكتاتوری پرولتاریا بیدریغترین و بیامانترین جنگ طبقه جدید علیه دشمن مقتدرتر یعنی بورژوازی است كه مقاومتش پس از سرنگونی (ولو در یك كشور) ده بار فزونتر گردیده و اقتدارش تنها ناشی از نیروی سرمایه بینالمللی و نیرو و استواری روابط بینالمللی بورژوازی نبوده بلكه ناشی از نیروی عادت و نیروی تولید كوچك نیز هست. زیرا تولید كوچك متأسفانه هنوز در جهان زیاد و بسیار هم زیاد است و همین تولید كوچك است كه همواره، همه روزه، هر ساعته، به طور خود بخودی و به مقیاس وسیع، سرمایهداری و بورژوازی را پدید ميآورد. بنابر مجموعه این علل دیكتاتوری پرولتاریا ضروری است و پیروزی بر بورژوازی بدون یك جنگ طولانی، سرسخت و حیاتی و مماتی، جنگی كه مستلزم پایداری، انضباط، استقامت ، تزلزل ناپذیری و وحدت اراده است ، امكانپذیر نیست.
و.ا. لنین _ « بیماری كودكی ” چپ روی ” در كمونیست » _آوریل – مه۱۹۲۰
” در حقیقت، خود آگاهی طبقاتی پرولتاریا تنها در جریان مبارزه سیاسی است که وسیع ترین امکان ظهور و رشد خود را باز می یابد. طبقه کارگر تا هنگامی که خود را فاقد هر گونه قدرت بالفعلی برای سرنگونی دشمن ببیند، طبیعتا هیچگونه کوششی نیز در راه نفی فرهنگ مسلط نمی تواند داشته باشد. او پس از عزم به تغییر زیربناست که عوامل روبنائی را برای پیروزی خود به خدمت می گیرد، و به مثابه بشارت دهنده نظمی نو مطلقا متفاوت با نظم کهن، بینش اخلاقی و فرهنکی خاص خود را می پذیرد و شکوفان می کند. ” . ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا- چریک فدائی خلق امیر پرویز پویان. ۱۳۵۰.
کارگران سراسر جهان متحد، متحزب، مسلح شوید! رهایی بخش طبقه کارگر است!
توجه به کمونیسم بیشتر از هر زمان دیگری در قرن حاضر و حتی بعد از دهه ی ۱۹۲۰-۱۹۳۰ قرن قبل شده است. این بار می بایست به احزاب کمونیست اساسا متشکل از کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست نائل شویم و اگر نه، این بار شکست همان و باحتمال زیاد نابودی نسل بشر همان! سرمایه داران ناعلاج و مجبور به تدارک جنگ سوم جهانی – جنگ هسته ای هدایت شونده بوسیله ی هوش مصنوعی شده اند. جنگ نابودی نسل انسان!
اگر چه شکست انترناسیونال کمونیستی سوم و دوم (انترناسیونال سوسیالیستی) و اول پرولتری منجر به دو جنگ جهانی اول و دوم شد که بیشتر از ۸۰ میلیون کشته دادیم، ولی این بار کاملا فرق می کند، زیرا طبقه حاکمه در سطح جهانی هم بیرحم تر و ددمنشانه تر از قبل در واقعیت نشان داده است، عمل می کند و این خود را در ویرانی محیط زیست، در طوفانها، سیل ها، سونامی ها و گرمایش بیش از حد جو، در جنگ ها و ویرانی ها از قصد و عمد طبقه سرمایه داری که دیگر به درستی به خفاش خوان آشامی سیری ناپذیر تبدیل شده است، در مرگ و میر از گرسنگی، بی آبی، بی دارویی، در صورتی که غذا و دارو رویهم انباشته شده اند و در مرگ بیش از ۳۰ میلیونی بوسیله ی اپیدمی – کرونای- ۱۹ که خیلی به راحتی می شد، از آن جلوگیری کرد و اما سود خواهی سیر ناشدنی طبقه سرمایه دار مانع شد و از همه روشن تر در پشتیبانی فخیمه ترین قدرت های امپریالیستی از نسل کشی در غزه و کل فلسطین بوسیله ی دولت فاشیست سرمایه داران امپریالیست اسرائیل که تا کنون دو سوم از حدود ۴۰ هزار کشته را زنان و کودکان یعنی بیدفاع ترین ها تشکیل می دهند، نشان داده و می دهد! و هم اینکه دارای زرادخانه سلاح اتمی – هسته ای – شده است که خیلی راحت می توانند زمین را زیر و رو نمایند! غفلت این بار، غفلت آخرالزمانی است!