گفت و گوی دیدار نیوز با یک فعال کارگری 7 خوان 7 تپه ـ اسماعیل بخشی

در این گفتگو، بخشی سازمانیابی نوین را به سال ۱۳۹۶ باز می‌گرداند، یعنی به‌زمانی که با رفقای کارگر از بخش کشاورزی  و دیگر بخش‌ها نیز به سازمایابی نوین می‌پردازند.  بخشی به‌سان یکی از پیشتازان جنبش کارگری طبقه کارگر جهانی، به سه سال پیشتر یعنی سال ۹۳-۱۳۹۲، به نخستین ماه‌‌های استخدام خود اشاره می‌کند که در دفاع ازدستمزد کارگران اخراج می‌شود و دوباره به کار باز می‌گردد. در این برهه هیچ اثری از سندیکا نیست. از همین روی او به ضرورت سازمانیابی نوین تاکید می‌کند.

در آن روزهای  ۱۳۹۶ و ۹۷ اعتصاب و سخنرانی روی سکو، که کارگران با چپیه می‌آیند حتا زنان و زن کارگری که به سخنرانی می‌آیند و صورت خود را پوشانده بودند تا از گزند دوربین‌های شناسایی حکومت و سرمایه‌داران و اخراج و بازداشت در امان بمانند.

 در این گفتگو اسماعیل بخشی آگاهانه سخن می گوید:

 کاستی‌های بازگردانی شنیداری به نوشتاری متوجه من است.

عباس منصوران ۷  سپتامبر ۲۰۲۴

Klicka här för att visa innehåll från YouTube.
Learn more in YouTube’s privacy policy.

 

بخشی: «پنجسال است که نه مصاحبه ای کرده و نه. در سکوت گذشته… و به دعوت شما،‌ و درمشورت دوستان،‌ فکرامون رو کردیم  و شرایطی که برای خودم پیش اومد

 دیدار- خیلی خوشحالم که ما اینجا هستم در ابتدای بحث بدونیم که چه ضرورتی پیش اومد جه نیازی پیش اومد و شما احساس کردین هرکه داشت کار خودشه می کرد، سندیکا و ووو آنچنان جایگاهی پیدا نکرده بود. چه ضرورتی پیدا کرده بود و از کجا شروع کردین؟

بخشی: ضروت چی؟‌ ضرورت تشکل یابی؟

د-چه  چیزی باعث حضورت در تشکل و صدای کارگران شدن.

بخشی-  مطالباتمون.. بالاتراز این ضرورت وجود نداره. ببین شما برای به‌دست آوردن مطالباتتون، حقوقی رو که می خواین هرگز همینجوری به شما نمی‌‌دن. توجه دارین! ‌یعنی باید براش مبارزه کنید. قدرتی ندارین، می‌گید باید همه بیاید با هم مبارزه کنید. و این حرکت میره جلو ومتشکل می‌شید، کاملن طبیعی است و تو علم جامعه شناسی هم  برید ساده بررسی کنید، ‌انسانها می‌رن، دور هم جمع می‌شن و اگه باید یه کاری بکنن باید همیجور منظم، ‌تشکل می‌آید وسط، ‌اعضا مشخص می‌شه، ‌نمایندگانی براش  به وجود می‌آد و  وظایفی رو به عهده می‌گیرن برای چی؟‌ برای اینکه قدرت داشته باشن، ‌مطالباتوشونو پی گیری کنن، و دبه دست بیارن این ضرورت اصلیه.

 و دیگه هزاران شاخ و برگ دیگه که به دست میاره.

د-از هفته تپه می‌خواین بگین. شما کجا بودین و اولین باری که اسماعیل بخشی اسمش شنیده شد، سر چه مووضع یبود وچه ضرویت بود که شما صداتونو

بحشی- اولین باری که صدای منو و تصویر من همه جا شنیده شد، سال ۹۶ بودولی من سه سال قبلش هم باز سر مطالبات کارگری اخراج شده بودم

د-یعنی سال  نود و

بخشی- ۹۳ دقیقن آخر اسفندماه، ‌شب عید ما رو اخراج کردن. .. ما تازه استخدام شده بودیم. سر طبقه بنید مشاغل، خودشون یه چیدمانی درست کرده بودن و کارگران فکر می کردن این درسته، ولی ما خوندیم دیدیم چقدر آسیب زده به ما. ما اعتراض کردیم. اون اولین باری بود که تو هفت تپه من اخراج شدم بابت این من اخراج شدم، بابت این مسئله.

 ولی به هر حال برگشتیم و تونستیم یه امتیازاتی بگیریم.

د-اونموقع که هنوز بخش خصوصی نشده بود.

بخشی- بخش  دولتی بود. تا اومد اسل ۹۴ و بدون هیچ خبر قبلی یهو یه شبه دیدیم یه آدمایی اومدن،‌ خیلی هم زشت و بدون پرنسیپ، ‌اومد که ما مالکین این شرکتیم! نه معرفی نه … وشرکت رو گرفتن و از همونجا این داستان‌ها شروع شد،

د- سال ۹۴؟

بخشی– بله

د- اسد بیگی‌ها؟

بخشی- بله اسدبیگی‌ها. طولی نکشید که اعتراضات کارگری از گوشه و کنار..

د- مجمع نمایندگان کارگران هفت تپه، اون موقع بود؟

بخشی- نه، نه اون موقع نبود، مجمع یا شورای مستقل هفت تپه،  ۹۷ تشکیل شد. اعتراضات اینور و اونور شروع شد و یه ‌اوضاع عجیب غریبی. حال دارم خلاصه وار می‌گم… و آنچیزی که بود نسل جدیدی هم که استخدام شده بودن اونجا، هیچ، اعتراض بود،‌ ولی هیچ نظم، ‌هماهنگی،‌ هدف‌گذاری نبود،‌۴ نفر که همه بشناسن، ‌باهمدیگه صحبت کنن، که اعتصاب کنیم، چی می‌خواهیم، ‌اصلن نبود. بی نظم بی نظم. هیچ سر و سازمانی،‌ هیچ و سر و سامانی این اعتراضات نداشت. و چون دیگه این سر و صداها زیاد شده بود،‌ نیاز بود که این داستان شکل خاص خودشو پیدا کنه، ‌فورم خودشو پیدا کنه و با یک محتوای صحیح  بتونه این داستانو ببره جلو.

د- شکل متعارف

بخشی-آره داستان و ببره جلوو ما این فقدان رو به شدت اونجا احساس می‌کردیم. که در آذر ۹۶ برای اولین بار رفتم رو سنگر،‌ سخنرانی کردم. جوری بود که کارگرا خیلی‌ها همدیگه را نمی‌شناختن. تازه استخدام شده بودن، ‌از قسمت‌های مختلف، مثلن  اونکسی که تو کشاورزی کار میکنه با اون کسی که تو کارخونه کار می کنه، ممکنه تو بیست سال همدیگه  را نبینن…

 ۱۵پانزده اداره مجزا داره. بعد اونجا من به بچه‌ها گفتم: میرم بالا حرف می‌زنم. گفتن نمیشه. گفتم  به هر حال، حالا یا میگیره یا نمی‌گیره.‌ اگر گرفت، دیگه ادامه می دیم. ادامه می‌دیم. دونه، دونه دوستان اومدن دور ما جمع شدن وچی شد! اسماعیل یه دفه رفت بالا اون سخنرانی رو کرد.  ما که اهل سخنرانی و اینا نبودیم، برای اولین بار اینجا می‌گم. حقوقا رو نمی داد، رَوَندش این شکلی شده بود،‌ کارفرما، مثلن  یه ماه، دو ماه، ‌سه ماه حقوقا را نمی‌دا- نه که نداشت-‌ حقوق رو داشت،‌ دوماه سه ماه،‌ تو حساب نگهش می‌داشت. سودی می‌‌گرفت و بعد حقوق رو پرداخت می‌کرد. خوب که صدای کارگرا در می‌اومد، حقوقا رو پرداخت می‌کرد. تا جایی که کارگرا اعتصاب نمی‌کردن، یه ماه، سه ماه، این شده بود رَوَندشون. حقوق پرداخت نمی‌کرد. تا تو حسابشون، مثلن امتیازی بگیرن، چیزی بگیرن یا هر چیز

د-گردش مالی داشته باشن

بخشی- مثلن. بعد یه روز داخل هفت تپه شلوغ شده بود و اونروز اومده بود، دوربین گذاشته بود تا  کسانی که تو اعتصاب شرکت می‌کنن، شناسایی کنه و اخراجشون بکنه. هر روز سه نفرو می‌گذاشت جلودر…

 تو هفت تپه یه دفعه خود کارگرا،‌ جامعه راهشه پیدا می کنه. حال ما تو جامعه، ‌چجوری شناسایی نشیم، چپیه بسته‌ها یادتونه؟ همه با چپیه بسته اومدن تو اعتصاب که شاسایی نشن. اونروز یهو صدا اومد که: خانماها اومدن در هفت تپه، من خیلی ساده رفتم، ببینم داستان چیه. با یکی از دوستان رفتم اونجا، دیدم یه خانمیه ، سرم دستش،‌ ماسک زده و هم در یک دستکش … همسر یکی از همکارانمون بود که متاسفانه مبتلا به سرطان بود، حقوق پرداخت نکرده بودن، ‌اونم دوره‌ای بود که باید می‌رفت شیمی درمانی کند. گفت: دیگه همسرم روش نیست باهام صحبت کنه، او هم اعصابش ناراحت شده بوده که باید به‌جای شوهرش،  برم اونجا صحبت کنم و گفته بود که شوهرش خجالت زده نشه، ‌اومد اونجا. این صحنه وحشتناک رو من اثر گذاشت. دوستانی که من داشتم، مال اداره خودمون، گفتم دورمونو بگیرین، چند خانم هم باهاش اومده بودن، که همسایه‌ها که این بنده خدا آسیب نبینه. اصرار کردم و گفتم حالا که اومدین بیان داخل،‌ اصرارشون کردم، و قبول کردم این خانوما اومدن داخلو و یکیشون گفت من می‌خوام سخنرانی کنم.

 گفتم مطمئنید!‌ گفت آره!‌ گفتم پس محکم سخنرانی کن. اونم صورتشو بسته بود و اومد رو سنگر سخنرانی کرد.

و دیگه اون قضیه گرفت. دوستان هم اومدن دورهمدیگه و شروع شد. شروع کردیم به دوستانی که پیشروترند و فعالترند تو کشاورزی و… با همدیگه دوست شدیم، همینجوری، همینجوری همدیگه رو پیدا کردیم و تونستیم یه فورم و یه سازماندهی به خودمون و بعد بریم سراغ تشکیلاتی، تشکیل بدیم.

 اینا، و آغاز حرکتمون اونروز. و من گاهی بخودم می گم، اگر اونروز من اون خانم را نمی‌دیدم، شاید هرگز این نمی‌شد.  متاسفانه اون خانم هفته گذشته هم درگذشت. ولی من همیشه به یادشم. اون باعث شد اگر الان اسماعیل بخشی که شما اینجا می‌بینید، یک زن باعث شد، یک زن باعث شده که من شروع به حرکات خودم بکنم.

 د-تصاحب و مالکیت گرفتن و امدن برادران اسد بیگی،‌ چون به ‌هر حال اونجا بودین دیگه، پژوهش کردید قانونی بود؟‌ روند قانونی اومده بودن اونجا، متعارف؟

بخشی-  تو این کشور، یه چیزهایی، خوب می‌دونین ما اقتصادمونِ این یه چیزی نیست که من بگم، یا اتهام بزنم. شیوه و اقتصاد کشورمون مبتنی بر رانته. توجه دارید. مبتنی بر رانته. و جاهای بزرگ و اقتصادهایی که  بزرگ هستن، کلان هستند،  اقتصاد بزرگی دارن، ‌فقط به خود‌ی‌ها، امتیاز و انواع وام‌ها می‌دن و نمی دونم کمکشون می کنن.‌.. اما حقیقت‌شو بخوای بدونی اینه که، اینو می گذاشتن تو بورس. ببین چه‌کار می کنن، یه شرکت رو می‌ذارن تو بورس، هیچکس نمی‌خره. یه قیمت بزرگی هم می‌زنن، میگن هیچکس نمی‌آد بخره. دو سال سه سال بعد، میگه پارسال اینقدر قیمت گذاشتیم؛ هیچکس نخریده، قیمتو می‌شکونن. یه بازیه‌ها و بعد دوباره سال بعد هم قیمتو می‌شکونن تا اینکه اونکسی که باید شرکت رو برداره و اونم که می خواد برش داره، میاد می‌گه بله،‌ اِن‌تا بدهی مالی داره، ‌ِان‌تا کارگرداره و اینم میاد چونه می‌زنه با اونا، ‌اونم میاد قیمت رو میشکونه، شرکت رو مفت، ظاهرش قانونیه به دست میارن. ۲۴ هزار هکتار زمین.اصلن بگو هیچی توش نیست- زمین خالیه- شش میلیارد!؟

میگن هفت تپه به اندازه شهر شیرازه، ۲۴ هزار هکتاره. من هنوز کارخونه رو حساب نکردم. زمین خالی، به اینا گفته بودن در ظاهرگذاشته بودن ۲۱۰ میلیارد تومان یا ۲۵۰ حالا عدد ریزشو نمی‌‌دونم، بعد قسطی. چقدره حدودن ۶ میلیارد. فقط و فقط. من امروز نیومدم در باره اسد بیگی یا رستمی، دو تا شریکی که اومدن هفته تپه رو،‌ یا در مورد شخص اینا حرف بزنم.‌ می خوام  راجع به فرایندی صحبت کنم، چون من یه چیزی بگم، نگاه به سن و سال مهرداد رستمی و امید اسدبیگی نکن. از نظرِاقتصادی نابغه بودن، خیلی باهوش بودن، تو این سن کن،‌ اینقدر فعالیت سیاسی کنن. حالا چه سالم و چه ناسالمش، چه پاک و چه ناپاکش،‌…

د-اصل هوش ساسی رو داره، اصل هوش اقتصادیشو دارن

بخشی- آفرین، رستمی این وقتی می‌خواد تو این کشور رشد کنه باید از مسیر رانت بره. دولت روحانی مخالف محاکمه اسد بیگی‌ها بود، توافق بود که کلاه‌برداری، یه جاهایی توافق بین دولت و نمی دونم بازار آزاد، شش میلیارد نداده بودن. بعد از اینکه مشخص شد که اینا اختلاص کردن، بین یک و نیم تا دو میلیارد دلار ارز دومیلیارد تومنی گرفته بودن، قبل از جهانگیری چه بعدش، اومده بودن تو بازار آزاد فروخته بودن، هی چند برابر شده بود. این هم به بهانه‌ای گرفته بودن.«واردات کالاهایی که جمهوری اسلامی نمی‌تونه واردشون بکنه. می‌بینی،‌ می‌گویند دور زدن تحریم‌ها، بااینا، خوب دیگه حساباشونو بستن،  آخر کاری ‌می‌خواستن با پنجاه میلیارد یکی از اقصادشون رو واریز کنن. که ما اعتراض کردیم نباید واریز بشه. چکار کرده بودن؟ ما رفتیم با بچه‌های هفت تپه، نمایندگان هفت تپه، رفتن با قوه قضاییه با داگاه پرونده مذاکره کردن. گفتند نهصد میلیون تا  هزار میلیارد یادم نیست.. پانصد میلیون آزاد کنند فقط جهت پرداخت  حقوق کارگران

د-از چه پولی آزاد کنند؟

بخشی- از پول‌های بلوکه شده توحساب ایشونکه دادگاه دست گذاشته بود،‌سرش دادگاه هم پذیرفت وگفت با نظارت خودم، این مقدار پولو من آزاد می‌کنم فقط جهت پرداخت حقوق کارگران. بازاینجا اومد کلاه برداری کرد و باز اینجا اومد به جای اینکه حقوق ما را پرداخت کند، ‌درجا رفت ازهمین پولی که آزاد شده بود، برای انکه بگوید اقساط‌م رو پرداخت کردم، بره دوتا قسط بده به سازمان خصوصی سازی وسازمان خصوصی سازی هم باهاش همکاری کرده بود. ما اینجا  سر مچش را گرفتیم. گفتن: اینا جاسوس توخونه‌هامون دارن و دورا برمان دارن،‌ از کجا فهمیدن ما این پول رو گرفتیم!

گفتیم این پول حق نداشتی، این این پول  برای حقوق کاراست نه بری اقساطت را پرداخت کنی!! دیگه افتاده بودن تو راهی که فقط باید با رانت و رشوه و… حالا چرا دولت روحانی مخالف بود اینا محاکمه بشن؟  زمانی که اینا را گرفتن، گفتن کلاه بردار و اختلاس، اینا رفته بودن یقه دولت رو گرفته  بودن، ‌گفته بودن این شرط ما بوده! الان تو به ما می‌گی کلاه بردار؟! کلاه بردار،‌اختلاسگر! شرط ما بود که تو پول به‌من بدی برم تو بازار آزاد اینو بیشترش کنم (ارز)، بعد برم اونور قرارداد جعلی یه کالایی ببندم، کالای مورد نیاز تو رو بیارم تو. ای توافق

د-این توافق

بخشی– توافقه دیگه. بعد آقای دولت توهم به من میگی کلاه برداری؟ بعد  این تو این داستان شراکت. دولت می‌گفت چی؟ می گفت آره باهات شرط کردم که بری

د – منظورت از دولت، وزارتخونه خاصیه؟

بخشی- کل دولت. بره اون جنس رو، اون پوله را بیاره. دولت کجا ناراحت شده بود که توی وسط این کلاه برداری سر خود من هم کلاه گذاشتی! من قرار بوده بهت دلار بدم . تو بری مثلن اون جنس رو (میگن دور زدن تحریم رو) بیاری تو وسط این داستان کلاه برداری که با هم نقشه‌شو چیدیم سر خود من کلاه گذاشتی!؟

ارز را برده – نمی دونی چقدر ارزگرفته بودن- از قبل از  فکر کنم از سال ۹۲ و ۹۳  گیر بازرسان ارزی افتاه بودن که بله اینا دروغ می‌گن، اینا اجناس رو وارد نمی‌کنن. می‌خواستن بگیرنشون، خود دولت بهشون مشورت داده بود-صریح برین یه شرکت  بزرگو بگیرین، بگین بله ما داریم این ارزا را که گرفتیم داریم این شرکت رو که گرفتیم. ..

د- هم به تولید کمک می‌کنیم، هم به اشتغال!

بخشی- یادتونه بهتون گفتم، یه شب اومدن اونجا! ‌خیلی عجولانه یهو دیدیم اومدن اونجا و گفتن: بله ما شرکتو خریدیم!

 تو چند روز با دولت زد و بند کرده بودن، که اگر بازرسان ارزی مثلن اومدن یقه اینا رو گرفتن که تو ارزا را چکار کردی؟! دولت هم بگه: بله کارآفرینی می‌کنه! تا یکی دو سال هم واقعن موفق بودن،  که  علاوه بر بارزسان رو دور زدن، بازم بهشون ارزدادن و یعنی گرفتن هفت تپه، اونایی که میومدن  با من بحث می‌کردن که ما یه‌ی اقتصاد یه لیبرال که  یه بحث چپ و راست راه انداخته بودن تو ایران که مثل شیلی که مثلن بیایم ما مذاکره کنیم که آیا مدیریت سوسیالیستی هفت تپه بهتراست یا لیبرال؟  گفتم سوسیالیستی، ‌لیبرالش و بذارید کنار،‌ چپ و راستش رو بذارید کنار. فساد اقتصادی اینجا رخ داده. اصلن داستان این نیست. این نیومده هفت تپه را بچرخونه. اومده به اسم این، خودشو نجات بده. و یه اتفاقاتی افتاد،‌ ما هم شانس آوردیم گیرشون انداختیم، ‌و الا دولت زیر بارش نمی‌رفت.ما هم تونستیم یه حرفای بزنیم، ‌حقانیت‌مون را اثبات کنیم و ..

د- آقای بخشی الان که دارید راجع به کاپیتالیسم و سوسیالیسم داری صحبت می‌کنی، به خاطر اینکه فساد درش بود،‌ ناراحت نیستی که یه حرکت کاپیتالیستی که درادامه و نقد  سوسیالیسم  هم درش خواهد بود، زمینگیر کردید؟

بحشی-  چی رو زمینگیر کردیم؟

د-  حرکت عادی  سرمایه‌داری بخش خصوصی رو مثلن، راجع به فساد شما الان دارین

بخشی- ببین، ‌اقتصاد ایران یه اقتصاد شتر، گاو پلنگه،  انحصاریه.  مثلن میگن…

د- میدونی چرا این سئوالو پرسیدم .

بخشی- الان بهت می‌گم. خودش، خودشو زمین زد.

د- از دیدگاه شما می خوام ببینم..

بخشی- خودش خودشو زمین زد. اگر حقوق کارگرا را می‌داد،‌ شاید هرگز این فساد در نمی اومد و روند فساد بین‌المللی ادامه پیدا می‌کرد. شما وقتی می‌گویید دور زدن تحریم‌ها،‌ سر طرف اونوری  رو کلاه بذاری، که من این پول به این میدم، میره یه چیز دیگه وارد کنه، این پولو گرفته، رفته تو بازار ارز، یعنی کلاه‌برداری اندر کلاه برداری، ‌یعنی خودش سر دولت کلاه گذاشته. ولی گرفتن هفت تپه برای این نبود که بیاد اونجا بگه من می‌خوام کار اقتصادی و یا تولیدی بکنم. اصلن، تا انروز کار تولیدی نکرده بودن، ‌صنعتگر نبودن. گیر کردن توش. من روز اول اومدن، من اونجا به هر حال سرپرست یک قسمت بودم.  میومدن، مدیرا می‌اومدن اونجا بهشون می‌گفتما.‌همون‌روزها  بهشون می گفتم،‌ گیر می‌کنید تو هفت تپه، ‌نمی‌تونید هفت تپه رو به توسعه پایدار برسونید. و مرتب تبلیغات می‌زدن،‌ تاسیس پتروشیمی هفت‌ تپه! ‌گوجه فرنگی هفت تپه! ما مونده بودیم چرا اینا  اینکار را می‌کنند؟!  ولی هیچ کاری هم نمی‌کنند.

 بعدها فهمیدیم که این نمایش‌های عجولانه بابت اینه که به بازرسان بگن ما ارزا را گرفتیم که بیاییم کار اقتصادی برای مملکت انجام بدیم و مثلن این صحبتا. نمایش بود آقا!

د- می دونم،‌ می دونم. شما از اون سوسیالیست‌‌هایی هستین که سرمایه‌داری را احیانن دیو کامل می‌بینید؟

بخشی-  نه، ‌نه.

د-  گفیتن سوسیالسم فرزند؟

بخشی- به اون می‌رسم. می‌گفتم. سوسیالیسم فرزند سرمایه‌داری‌ است؟

د- بله

 بحشی-  آره دقیقن همینه.  به اون می‌رسم

ولی اینجا اینا خودشون،‌ خودشونو نابود میکنند

د-  پس بگذارید به روند عادی بحثمون برگردیم

 بخشی– اینا وقتی می‌گی شما یه جریان بخش خصوصی را زدی زمین، اینا خودشون، خودشون رو نابود کردن. ایکاش، تو این مملکت یه روند شفافی بود که کسی، کسی رو مجرم نکنه. این دوتا راحت بیان بگن چه پروسه‌ای را طی کردن تا هفت تپه  به دستشون رسید. راحت،‌ راجع به کانال‌ها بگن.

د- نمی گن که

بخشی- امگان نداره در ایران بخواهی کاری رو انجام بدی،‌ یه کا راقتصادی  بزرگ بکنی، نهادهایی که انحصار ثروت ایران دستشونه، اقتصاد هم انحصاری شده. اینجا  که می‌گن، جمهوری اسلامی، سوسیالیستیه، کمونیستیه، حرف عجیب غریبیه!‌ کجاش؟ اینوریا هم میگن لیبرالیه.  که حقیقت اینه لیبرالی  بیشتر بهش می‌خوره و متعصبانه جز اونایی نیستم که بگم بله،‌ نئولیبرالیسم . ولی من اینجا می گم انحصاریه.

د- هیچکدوم نیستن،‌ انحصاریه..

بخشی-  قدرت ثروت در  انحصار. دیگه اونجا برات تعیین که به چه شیوه‌ای بری جلو با چه شیوه‌ای نری جلو،  و کیا را سهیم کنی، ‌کیا را سهیم نکنی، و همه چیز ناتراز شده. وقتی هم به یکی میگی آقا! اقتصاد ایران، به طور سیستماتیک فاسده، ‌فکر می‌کنه توهینه. و بعد وارد همچین داستانی شدیم،  ببنیم چه خبره، من تو اوین،‌ یه روز از دادگاه اومدم، دیدم اون مدیر اندرزگاه، صدام کرد، ‌من رفتم، گفتم بله. گفت بشین. لب تاپش جلوش بود. گفت چی شد  و گفتم هیچی. گفت می دونی چند نفر و بیچاره کردی؟! به من گفت. گفتم چند نفرو؟ کیو من بیچاره کردم؟!

گفت بیا اینا رو ببین! در رابطه باهفت تپه. نزدیک هفت هشت تا اسم. رئیس بانک، معاون بانک مرکزی،‌ نزدیک ۲۰ تا ۲۵ بودن همه رئیسو معاون بانک بودن که یا رشوه گرفته بودن یا ارزا را از اونجا گرفته بودن. با افساط اسد بیگی،‌ که من اونا را هیچکدوم نمی دونستم.

د- تقلب به دست اومد

بخشی- توجه دارید! هیچ‌کدومه و دیگه ببین چاره ای نبود،‌اصلن کاری ندارم.

د-بایدازتون تشکر کنه. می‌دونی چند نفر آدم فاسد و

بخشی- اون به شوخی می‌گفت. من اینو دارم می گم. فرض کنیم که هیچ اختلاسی هم نکرده، ‌مدیریت‌شون هم فاجعه بود. یک آدم با سوادِ بگیم مدیریت کشاورزی یا مدیریت صنعت خونده باشه با خودشون نیاورده بودن و یک نفر! صنعت هفت تپه از نظر مدیریتی داغون شده بود. بهتون گفتم، مدیریت صنعتی اصلن نداشتن. نه که اینها ذهنیت اقتصادی نداشتن، ‌این دو نفر نابغه‌ی اقتصادی بودن. ولی توی ایران بخوان برن جلو، باید به این مسیر برن.

د- اجتناب ناپذیره  باگر این مسیرو نرن.

بخشی–  آره، خیلی خودخواهی کردن و تو سهم بندی و اینور و انورو،

د- ببین این سئوال برای شنونده و من خیلی مهمه که شما در طول  این مسیر فعالیت‌هاتون تا رسیدن به مجمع نمایندگان، و بعدش چند بار دستگیر شدین؟

بخشی- خیلی، چندین بار احضار می‌شدیم، از سال ۹۶ انگار نهادهای امنیتی شوش، هیچ کار دیگه‌ای نداشت جز هفت تپه،  چیز عجیبی که یه نهاد امنیتی مثلن همه کارا را گذاشته بود، فقط هفت تپه را گرفته بود. فقط ما رو احضار می‌کردن، نمی‌دونم گفتگو، ‌دوساعت صحبت می‌کردن، دوباره ولمون می‌کردن، چند بار دستگیر شدیم دوباره عصرش آزاد می‌‌شدیم. تا رسید به آبان ۹۷ که  اولین بارم بود که دستگیر شدم و یک ماه بازداشت بودم، که  بعدش که آزاد شدم اون مناظره را برای وزیراطلاعات نوشتم  که بعدش دو هفته بازداشت  شدم. چهل روز دیگه انفرادی بودم.

د- بعد ش اگ خواستید ازحرکات‌های بعدیت بگو. اما حال از اقدامت شما از دوستان و همکارانتون، آیا دستاوردی هم داشته؟

بخشی- دستاورد را  تا چه تفسیر کنی

 د- دستاورد ، مثلا برای…

بخشی- برای کارگران هفت تپه، ‌آره>

د- همین-بخشی- کارگران هفت تپه تو دلشون مونده بود یکماه حقوق  سر و سر همون پنجمی که همیشه  حقوقشون رو می‌دادن، ‌پنجم هرماه بریزن تو حسابشون. یه رویا شده بود. همیشه دو ماه سه ماه حقوقشون،‌ می‌گفت امروز، فردا از نظر عصبی دیوانه کرده بود مارو. تا این مشخص می‌کرد، می‌گفتن شنبه هفته دیگه حقوقشون پرداخت می‌شه. اینو، هی کِشش می‌دادن، از نظر روانی خیلی اثر منفی بخش خصوصی رو ما داشت. یا مثلن بلند شده بود یه قرارداد غیرقانونی گذاشته بود، قرارداد یکماهه، بدون هیچ مزایایی، نزدیک دوهزار کارگر. کاملن غیرقانونی خودش نوشته بود.

ما به شدت عیله این مبارزه می کردیم.  شیفت می فرستادش ولی حق شیفت نداشت.  یعنی دقیقن به معنای واقعی برده داری.

 استثمار یا بهره‌کشی از نیروی کار ارزان. ما خوب که نیروهای قرار دادی و رسمی بودیم، مطالبات سفت و سخت داشتیم،‌ موندیم این بچه‌های جدید هم بودن،‌ نمی‌تونستن  زیاد فعالیت کنن. از ما می‌خواستنن که کمکشون کنیمم. کمکشون هم کردیم کنیم تا این دو هزار نفر و قرارداد، شما نمی‌دونین امنیت شغلی، چقدر شادی آفرین و لذت بخشه واسای یه کارگر! هزار و دویست نفر قراردادهاشون درست شد. حس امنیت شغلی، چقدر روی  روح و روان یه کارگر تاثیر داره

د- منظور از این سئول همین بود.

 بخشی- آره دیگه، این قرارداد را درست کردیم. این یکی از دستاوردا بود.

طبقه بندی را تونستیم بیاریم.

 تشکلمون رو درست کردیم.

آسیب‌هایی هم دیدیم.

حقوق‌ها،‌حقوق‌ها، سر جاش، مزایای دیگه‌ای اضافه کردیم،

د- ولی برای خودتون، برای خودتون زیان دیدین،

بخشی–  دیگه اجتناب ناپذیره. من که آره،‌ من داستان دارم، همیشه راجع به هفت تپه سعی کردم که  گرفتاری‌های خودم نگم، ولی شاید امروز، امروز دیگه

د- نه امروز اومدیم که خدمت شما باشیم که بگین،

بخشی-  خوب این دستاوردها بود، این کارخونه بیفته دست شرکتی، مثل هفت طرح که تخصصش نیشکره،

د-  شرکت هفت طرح

بخشی- هفت طرح، این هفت طرح مادرشون هفت تپه‌است، ‌یعنی از هفت تپه زاییده شدن، به هفت تپه می‌گن صنعت مادر. از هفت تپه اینا زاییده شدن،‌ مدیرانشون همه از هفت تپه فرستاده شدن. من نظرم این نبود که بره اونجا (هفت طرح). نظرم این بود که  بدهندش به کارگرای، خودمون هیئت مدیره‌ای تشکیل بدیم.‌ مدیر بیاد این وامی که همه جا می‌دن،  با توجه به خودمون.. دیگه گذشت با جلسه‌ای که با دوستان داشتیم، یکی که اعتماد به نفسش رو کارگرا نداشتن، و یه مسئله‌ی دیگه که قطعن حکومت کاری می‌کرد که ما شکست بخوریم. که اینو بکنه یه سمبل شکستی که کارگرا و حتا نظر شخصی من با اونا (هفت طرح) هم نبود.

چون نظر جمعی بود ما هم دفاع کردیم تابره دست اونا .. حالا که افتاد دست اونا،‌ یه دستاورده چون ما خواستیمو ویل خوب ایا ازاینا راضی هستیم یا راضی نیستیم، الان هم یه مبحث دیگه‌‌ای که بهش می‌رسیم که اینا هم یه اشکالاتی دارن. خوب اینا برای اون کارگری که نه حقوق خوبی داشت، ‌نه دستمزد،‌ نه حق شیفت ، نه مزایایی، ‌نه قراردادی چیزی اینا با آرامش رسیده که هر‌ماه حقوقتو سرماه بهت بدن. ولی تشکلمون که ادامه پیدا نکرد، اینجا آسیب بسیار بدی  دیدیم.

د- برای تشکل چه اتفاقی افتاد؟

بخشی- از شورای اسلامی هم بدتره. یه زمانی تو هفت تپه، مثلن شورای اسلامی ۸ نفره با نماینده کارفرما میشه ۹ نفر. خوب چرا ما با شورای اسلامی مخالفیم. رئیس اداره اطلاعت همیشه علیه من می‌گفت…

د-منظورت شورای اسلامی کاره؟

بخشی- آره، رئیس اداره اطلاعات می‌خواست مغلطه کنه، تو جلسات شورای امنیت، ‌می‌گفت آقای بخشی ‌با کلمه‌ی اسلامش مخالفه. گفتم، خودتم  می‌دونی. چون می‌خواست هجمه بندازه رو من، گفتم خودتم می‌دونی، بحث کلمه‌ی اسلامش نیست، بحث ساختار این تشکله. ما هیچی کاری تو این تشکل نیستیم. نه  اسمشو (؟) ما نوشتیم نه اساسنامه‌اش ما نوشتیم، نه می‌تونیم تغییرش بدیم، هیچ، بعد چارت وظایفشو تو می‌تونی تعیین کنی، هیچ هیچِه. بعد تازه باید بیاد،‌ یه جوری که باید بیایی تازه شدی نماینده کارفرما، کارفرمایی که به کارگرا بگی اینجور کنید اونجور کنید.  شدی مبصر کار فرما. حالا از این بدتر شده، انتخاباتی گذاشتن شورا شده یه نفر!

د- چکار می کنه اون یه نفر؟

بخشی- نمی تونه اتفاقن بچه‌ی خوبی هم هست. نمی‌تونه. ما اون موقع بیست نفر بودیم، نمی‌تونستیم کاری بکنیم. حالا یه نفر، این همه مدیر و فلان، شورا یه نفر! مگر نمایندگی فقط حرف زدنه؟

د – الان شما اشاره تون کدوم شورا،‌ شورای کارگری؟

بخشی – شورای که طرح توسعه گذاشتن. شورای کارگری یه نفرو

د- جایگزین مجمع شده؟

بخشی – آره .

د- حالا اعضا این شورا کیا هستند؟

بخشی- کدوم شورا؟

د- شورایی که جایگزین مجمع نمایندگان هفت تپه شدن؟

بخشی- یه نفره دیگه!

د- شورا یه نفر؟

بخشی- آره، یه نفره، میدونی چکار کرده؟ گفته مدیرا یه نفر، کارمندا یه نفر، کارگرا هم یه نفر! و یه چیز من درآوردی.

د-بنابراین شورا این سه نفر هستند.

بخشی-  ما خیلی مخالفیم، میدونی چرا؟ این خودش صف کارگرا جدا می‌کنه، کارمندا صفشون جدا. در صورتی‌که ما می‌گیم همه حقوق بگیرا، اصلن نباید زیراین قضیه می‌رفتن. خیلی از کارگرا  هم رای ندادن. نه که می‌گم اونهایی که رفتن بچه‌هایی موفقی نیستن، نه، نمی‌تونی هیچکاری بکنی. نمی‌تونی! اون هفته تپه‌ای که با اون سنت اعتصابی و اعتراضی و مطالبه گری و کارگری شما بیاین اینجوریش کنی.

د- بعد شما نقش صدا و سیما،  یا بیست و سی، کمک به کارگران هفت تپه یا به انحراف کشوندنه کدومش، نقش صدا و سیما و بیست و سی را چگونه می‌بینی؟

بخشی- صدا و سمیا که ما اصلن امیدی به صدا و سیما نداشتیم. ما زمانی برنده شدیم که خودمون شدیم رسانه خودمون.

 این درسته! بمونیم تا ببینیم صدا وسیما چی می‌خواد نشون بده وخوب ببینید، صدا و سیما واقعن ملی نیست و یعنی الان مردم  به نگاهِ ملی اینو نگاه نمی کنن، یه نهادیه دست حاکمیت، هرچی برنامه‌هایی هم می‌خواد بذاره.

د-  یه مقداری با سرعت بیشتری از خودت بگو، بعد چه اتفاتی برای خودت افتاد‌، چه سرنوشتی برای خودت وضع اشتغالت پیدا کرد؟

بخشی– قضیه عفو اومد، اصلن من درخواست عفو ندادم. هرچی اصرار کردن  بیا. گفتم آقا موقعی که منو گرفتین از من اجازه گرفتین؟ گفتن نه

د-ازبابت چی؟

بخشی- گفتم موقعی که انتقالم دادین تهران از من اجازه گرفتین؟ گفت نه. گفتم وقتی وثیقه‌ام کردین یک میلیارد و نیم از من اجازه گرفتین؟ گفتن نه. گفتم الان م می‌خواین عفو بدین؟ گفتن آره،   گفتم خودتون می‌دونین، (بدین) من امضا نمی‌کنم، خانواد‌ه‌ام ناراحت شدن، گفتن برو تهران! گفتم نامه‌ای امضا نمی‌کنم و خلاصه عفو رو دادن، عفوو رو گرفتیم، بعد داستان بازگشت به کار. من هنوز حقوق می‌گیرم (سال ۹۸). یعنی اصلن بحث اخراجی نیست. بعضی از نماینده‌ها ( مجمع نمایندگان هفت تپه) از طریق حراست، رفته بودن و گفته بودن که دیگه اجازه بدین اسماعیل بیاد، نهادهای امنیتی هم گفته بودن هیچ مشکلی نداریم، فقط این یکی دوماهی که اسد بیگی‌ها قراره شرکت رو ازشون بگیرن، آقای بخشی به‌خاطر هفت تپه بشینه خونه، تا اسدبیگی‌ها که رفتن، تا شرکت جدید که اومد بیاد سرکارش. خوب بچه‌ها (نمایندگان مجمع) اومدن ما هم گفتیم اوکی. تا سال ۹۸ هم  دیگه حقوق داده شد. نود و نه دیگه حقوق قطع شد-موقعی که میگم حقوق داده شد- سه میلیون به من می‌دادن، نه بیمه‌ای نه چیزی، یکبار دو میلیون،‌ یکبار سه میلیون و هشتصد، نهصد بدون بیمه. بعد با هیچ.

د- اینم قطع شد.

 بخشی- اینم قطع شد، هیچ کاغذی هم نبود. هنوزم بچه‌ها میگن پرینت قراردادت میاد (با خنده) تو امور قراردادها. آقا شد یکماه، یک سال من به‌خاطر اینکه شرکت فرم جدیدی گرفته بود، من گفتم من فدای هفت تپه، هفت تپه را بسازیم،

د- چیزی نگن، حرفی نزنن،

بخشی- گفتم چیزی نگم، مطالبات من هیچی نیست. هرچی بچه‌ها گفتن، این یه دلیلشه،‌ دلیل دیگشم به خاطر خودم، هرگز اعتصاب (؟) نذاشم، با خودم عهد کردم، برای مطالبات شخصیم از کارگرا استفاده نکنم. این شخصیه، سر عهدم هم هستم. تا گذشت و دیدم نه اینا انکار نمی خوان ما برگردیم سرکار. می‌رفیتم  سر شرکت، حراست می‌گفت: بخدا ما کاره‌ی نیستیم، مدیر عامل می گفت: ما کاره‌ای نیستیم، آقایون می‌گن: بخشی نیاد داخل. نامه درخواست نوشتیم به مدیر عامل وقت. مدیرعامل وقت هم این نامه را رجوع داد به رئیس اداره حراست هفت تپه،‌ جهت فرایند بازگشت من به شرکت. فرایند بازگشت من هم این بود که نره به  اداره کار،- چون اداره کار اینجا هیچکاره است؛ بره  پیش همون آدمای که خودشون می‌دونن چانه زنی کنن، من برگردم سرکار. که دیدم بازجوابی ندادن ومن با مشورت با بچه‌ها، رسمن از اداره کار شکایت کردیم. رفتیم اداره کار،  که دلایل شکایت کردنم اینه که مشخص بشود کدام نهاد، ‌فرد، گروه، مانع بازگشت من میشه، مطالباتی همکه تو این چند سال باید می‌دادن به من بدن. نماینده حقوقی شرکت هم اومد گفت ما دلیلی نداریم که  بگیم بر اساس این دلیل حق با تونیست- هیچ دلیلی نداشتن-  خود اداره کار هم می‌گفتن: این حق با تو هست. نامه اومد، دیدیم که حق رو به شرکت داده بود، حق رو به شرکت داده بودن، نمیشه همکاری کرد. چرا؟ آقای بخشی تعلیق بوده بعد از۲۰ روز فرصت داشته شکایت بکنه شکایت نکرده! من گفتم باشه، از چه تاریخی تعلیق بودم؟ خودشون موندن. گفتن نمی‌دونیم. گفتم تو خودت نمی‌دونی از چه تاریخی من تعلیق بودم، بعد میگی۲۰ روز ازتعلیقش به اونور!؟‌ گیر افتاد این. گفتم تعلیق بودم دیگه؟‍ گفتم کاغذش کجاس؟!

د- سند تعلیق؟

بخشی- که من برم شکایت بکنم. دوستانی (فعالین هفت تپه) بهشون زنگ زدن که آقا شما چرا مانع می‌شین، چی شده؟ گقتن نه ما نیستیم، ما نه، نه، این حکم هم اشتباه دادن، درخواست تجدید نظر بده، ‌اداره کار هم حق واقعی شما رو بهتون بده. رفتیم تجدید نظر بازهم همونطور. خود اعضا هم می‌گفتن، حق با جنابعالیه، چیزی نیست که بخواهیم حق رو به اونا بدیم، نه حکمی نه چیزی.  دیدیم یک ماه گذشت،‌ عینن همون رو تکرار کرده. به اتفاق آراء مجبورشون کردن که به اتفاق آراء. حتا اون فردی که واقعن منو دوست داره تو اداره کار، می‌گه در هر صورت من رای به تو می‌دم، اون هم،‌ اون هم (با خنده)،

د- اون شورا اسمش چی بود؟ تشخیص؟

بخشی- شورای تشخیص، به اتفاق آرا. بعد یه جمله هست، کاملن معلومه اون جمله مال امنیتی‌هاست،

د- این شورا داخل اداره کاره؟

بخشی- بله، هشت، نه نفرند،  وعدم شرایط همکاری با جنابعالی. عدم  شرایط همکاری. یعنی ما شرایط همکاری با شما را نداریم (‌با خنده). خوب چرا شرایط شو نداری!؟

د-قانون در این موقع چی می‌گه؟

بخشی- من به اداره کار گفتم بارک‌الله، حکم به ضرر من دادی،‌ آره، گفتم بارک‌الله بنویس چرا؟ یا بنویس کدوم نهاد بنویس.

 مگه نگفتم کدوم نهاد!؟

من تا حالا سکوت کردم،  نه با رسانه‌ای حرف زدم،‌ نه چیزی. پنج سال هم دندون رو جیگر گذاشتم. می‌تونستم خیلی سر و صدا کنم، به خاطر خودم و فلان و اینا ، ولی خدایی دیگر به  خانواده‌ام فشار اومده.  دختر من داره بزرگ می‌شه، من همچنان.  پدرم یه ماشین مدل پایین داره،‌ یه وقتهایی می‌رم مسافرکشی و دخترم دیگه داره بزرگ می‌شه، هزار آرزو داره. ازاون طرف هم  من اونجا، من تحصیل کرده‌ی رشته‌ای‌ام که اونجا کار می‌کردم. حق آب و گل دارم اونجا. حقمو می‌خوام، الان اومدم با مردم دارم صحبت می‌کنم.

د- قانون در این مواقع چی می‌گه؟

بخشی-  کدوم قانون!؟

د-  قانون کار، اگر شما شرایط همکاری را با کارفرما ندارید، باید حق و حقوق شما رو بِدَن  و .. کاری بذارن دیگه. آقای بخشی یک جمله گفته بودین. آقای بخشی می‌خوام پایان برنامه هست و باطری‌‌ها دیگ نمی کشن… آره، یه جمله گفته بودین خیلی گرفت. «چهارتا کارگر خودشون به خاطر یک و دویست آتش زدن». اون در چه شرایطی اون جمله رو گفتین؟

بخشی: ببین ما تازه مجمع نمایندگان رو تاسیس کرده بودیم و به کارگران هم خیلی وعده داده بودیم، که اینجوری دیگر پرقدرت‌تر میریم جلو … این هم همزمان‌شده بود با آِغاز بگیر و ببند مالکان هفت تپه. نبودند، ما هم نمی‌دونستیم کجاند، شرکت مدیری نداشت. بعد این بنده خداها (یازده کارگر) جزو قراردادهایی بودن که گفتم قراردادهای غیرقانونی بود. اینها را از یک جای دیگه برده بودن یه جای دیگه. گفته بودند (مدیر) اینجا کار کنید. گفته بودند (کارگران) ممکنه اخراجمون کنن!‌ گفته (مدیر) بود «نه، نه دوباره میارمتون». کلاه سرشون گذاشته بودن. اون مدیره هم (وقتی) که کاراشوانجام داده بودند، بعد ‌گفته بود: «اخراج»!

( کارگران) گفته بودن نه… ( مدیر) گفته بود «من هم دوست دارم اخراجتون کنم.»

یازده تا بودن، اینا هر روز میومدن پیش من، خیلی براشون تلاش کردم ….ظالمانه بود، کلاه سرشون گذاشته بودن. من هم خیلی فشار بهم اومد. بعد آقا، اعتصاب ما شده یک هفته دو هفته ما اعتصاب بیشتراز یه هفته اون موقع نداشتیم. کارگرا می گفتن اسماعیل! پس چی شد پس چی شد؟

ما هم شورا تشکیل داده بودیم.

 یه روز خبر اومد ازاین ۱۱ تا پنج تا شون رفتن روبروی اون اداره خوراک دام که توش کار کرده بودن، بنزین و نفت ریخته بودن رو سرخودشون که خودشونو آتش بزنن. من نزدیک نبودم. زنگ زدم به بچه‌های فعالین و گفتم برین، نذارین اینا این کارو بکنن. آتش نشانی رفته بود. بعد بچه‌ها رفته بودن، ‌نیروی انتظامی اومده بود. اونا هم آماده که آتش بزنن. آتش‌نشانها هم شلنگ را آماده داشتند که نذارن اینا آتش بگیرن. بچه‌های فعالین خواهش کردند که آتیش نزنین. گفته بودن نه، خود اسماعیل بیاد. تلفنی گفتم تو رو خدا اینکارو نکنین! بیاین من خودم درستش می‌کنم. که اینا  فندک و کبریتو گذاشتن زمین با بوی نفت، همش بوی نفت و بنزین میدادن. با ضرب و شتم بردنشون پاسگاه. که ماهم رفتیم پاسگاه. اونجا دعوامون شد…گفتیم چرا اینها رو زدین! ‌رئیس پاسگاه که  منو می شناخت، اومد اینور و گفت، بابا ما از ترس و اضطراب داشتیم می مردیم، نزدیک بود فندک و بزنن …

خیلی اون ماجرا برا من سنگین  تموم شد. خیلی این ماجرا سنگین تموم شد. سعی کرده بودن که برگردند سر کار، با یه ماه ( حقوق) اون هم  با یک و صد و یا یک و دویست … اونجا دیگه به من خیلی فشار اومد، گفتم این چه زندگیه! گفتم خودشون آتش زدند که بعضی‌ها، گفتن آقا کو؟! چرا؟  اونا از من یه، یک میت جزغاله می خواستن.

پرسشگر:  دقیقن جمله چی بود؟

بخشی:

چها رتا کارگرخودشونو آتش زدن واسه یک و دویست،‌ لعنت به این زندگی!

که البته من اشتباه کردم، ‌پنج تا  بودن.

برای اثباتش‌ هم من اینو بهتون بگم. علیه ‌شون اعلام جرم شد،‌ پرونده‌‌هاشون هم هست.

اسد بگی تا تونست، تو فضای مجازی علیه من فعالیت کرد که «آقای بخشی اگه راست میگه این آدما رو نشون بده.» اینها را هم از اینطرف ترسونده بودنشون. گفته بودن اگر حرف بزنید اخراجتون می کنم!

بعد اینا هم یکیشون اومد پیش من، گریه کرد. گفت از این‌طرف برام جوانمردی کردی، از این طرف هم نمی تونیم بیایم که حرف بزنیم. گفتم نیاین. گفتن خودمون برنامه داریم. در حالیکه هیچ برنامه‌ای نداشتن.

کلی فحش‌ها رو خوردم. یکیشون هم این بود که خانواده‌اش دوست نداشتن، اسمش علنی بشه که ما می خواستیم خودکشی کنیم. ما هم بابت این… فحش را خوردیم و..

هنوز هم ( این همکاران) میگن مدیون تونیم و ایکاش می‌اومدیم. گفتم نه.

پرسشگر: اسد بیگی هم می‌دونست!

 بخشی: می دونست. بابا تو حکم دادگاه هم اسماشون نوشته شده بود. اما اگه می‌اومدم اسمشونو می بردم برای حقانیت خودم، خجالت زده می‌شدن، یا خانوادشون ناراحت می‌شدن، اسمشون معروف می‌شد به خود کشی.  من اینجا گفتم: جهنم، همینکه رفتن  سر کار، گفتم ولش کن فضای مجازی  رو…

 پرسشگر: شریعتی

بخشی: دکتر علی شریعتی!؟

پرسشگر: نه، شریعتی استاندار خوزستان. هرجور دوست داری یکی دوتا جمله بگو. چه چیزی تداعی می کنه شریعتی؟

 بخشی: خیلی کلمات می‌آد، چون آسیب‌های زیادی ازش دیدیم. من معمولن برای واسه‌ی ای آدمهایی که گذشته و دیگه الان  روبروم نیست واسه ای جنگ، نمی‌کوبمش. ولی اگر همان موقع بود کلمه‌ای میگفتم و لقبی بهش می‌دادم که همینطور کنار قاب عکسش بمونه.

خوب نکرد. بذار یه خاطره ای از او بگم. جوانمردی کردم لقبی بهش ندادم، یک لقب زشتی…

 دعوتمون کردند. همون مردادماه (۹۷) جلسه شورای استان را  گذاشتن توی استانداری. شریعتی می‌خواست وزیر کار بشه. اولین گزینه روحانی واسه‌ی وزارت کار بود. به یکی از رئیس‌ها گفته بود- خیلی داستان‌ها من  با امنیتی‌ها دارم!  به معاون امنیت استان گفته بود: جلسه کارگری برام بگذار! … منو یک جلسه با دستبند بردن جلسه. گفتم نمی‌آم! گفت اگر نیایی با دست بند میبریمت. باورت میشه منو بادست بند بردن جلسه؟! بعد چای و فلان، بعد فرماندار بود، همه رو کشوند ( اونجا). منو با دستنبد بردن. جلسه‌ای گذاشتن که توهم باید بیایی! یه مدیر سابق هفت تپه هم اومده بود. ‌ما همون پایین موندیم. گفتیم تا این هست ما  نمی‌آیم. ما اینو کردیم بیرون حال چرا این باید بیاد!؟ اسد بیگی هم گفت: نه، نه من حتمن باید بیام. شریعتی هم بیست، سی تا دوربین گذاشته بود، جلسه کارگری جلسه کارگری… واسه ای شو آف، ما خرابش کردیم، زدیم زیرش. بچه‌ها هم گفتن: ما نمی‌آییم بالا. رئیس دفترش، منشی شو فرستاد پایین. وکیل ما هم، پیشم بود. گفت آقای بخشی چکار می‌کنی؟ گفتم من حرفی ندارم،‌ بچه ها میگن تا اون فرد تو جلسه هست ما نمی‌آییم، ما اینو کردیم بیرون.

تلفن بهش زدن، گفت چی شد!؟ گفت، می‌گن نمی‌آییم. گفت: نیان به جهنم. من صداشو شنیدم. قطع کرد. گفت میایین؟ گفتم من قشنگ شنیدم چی گفت. گفتم حالا منم یه چیزی بگم میری بهش بگی؟ گفت آره.

گفتم برو به آقای شریعتی بگو، اسماعیل بخشی نیستم اگه بذارم وزیر بشی. اسماعیل بخشی نیستم اگر بذارم

پرسشگر: قبل از استاندار بودن؟

بخشی: نه استاندار بود.

بخشی: علی ربیعی یادته؟ بعد ازعلی ربیعی، اولین گزینه وزارت این بود و خوب اومدیم کوبیدیمش. کوبیدیمیش، بعد فضا خراب شد. روحانی یکی دیگه رومعرفی کرد، رای آورد  شانس این. و این از همون روز از من بدش می‌اومد… و بعدش کشتی تفریحی و…([1])

پایان گفتگو

About admin

Check Also

درباره پول ـ کارل مارکس ـ ترجمه محسن حکیمی

من به‌عنوان صاحب پول همان دارایی‌ای هستم که به لطف پول آن را به‌دست آورده‌ام، …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *