تفاوت های حکمت ـ سمیرا دولتشاهی
چهارم ژوئن سالروز تولد منصور حکمت، یکی از شخصیتهای نظریهپرداز موثر تاریخ مارکسیسم در ایران (به روایت دوست و دشمن) است. در مناسبت «روز حکمت» با بازخوانی و معرفی گوشه هائی از آثار منصور حکمت، برای معرفی بیشتر این کمونیسم متمایز تلاش میکنیم.
مارکس در مقدمه گروندریسه (که خود این مقدمه به تنهایی یک اثر سترگ در عرصه اندیشه انسانی محسوب میشود) بر این نکته روشی تاکید میکند که شناخت دقیق ایدهها و پدیدهها (مانند سرمایهداری) بیشتر نه از مسیر شناخت تشابهات آن با سایر ایدهها و پدیدهها (مثل تشابه سرمایهداری با دیگر اشکال نظام طبقاتی گذشته)، که برعکس، بیشتر باید بر مبنای روشن کردن تمایزات آن باشد.
این نکته روش شناختی البته در مورد منصور حکمت نیز صدق میکند و خود او نیز در روش تفکر خود، به خوبی این مشی روشی مارکس را رعایت میکرد. شناخت حکمت بدون شناخت تمایزات حکمت و شیوه تفکر او با سایر متفکرین چپ ایرانی و حتی جهانی، میسر نخواهد بود. شاید به همین دلیل بود که او در سال ۱۳۶۸ در مصاحبهای جنجالی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و گردش کامل چین به سرمایهداری، از تیتر «تفاوتهای ما» استفاده کرده و مدام تمایزات خود با «دیگری سیاسی» خویش درون چپِ جامعه را برجسته کرد.
در شرایطی که اکنون پس از حدود دو دهه از مرگ منصور حکمت، میراث او همچنان خوانده میشود، بسیاری از خصمهای پیشین او در لباسهایی جدید، همچنان با کینه فراوان به او میتازند. فرقی نمیکند خط او در جنبش کارگری و دانشجویی و زنان در موقعیتی دست بالا را داشته یا دست پایین داشته باشد. در هر دو صورت منصور حکمت مرغ عزا و عروسی چپ حاشیهای و سنتی ایران کنونی بوده و هست. اما چرا؟
برای پاسخ به این نیز باید بر «تفاوتهای حکمت» تمرکز کرد. اینکه هنوز او همانطور که در زمان حیات خود توسط تودهایها و خلقیها و لیبرالیسم چپ مورد هجمه واقع میشد، امروز توسط نئوتودهایها (از آذرین و شفیق تا مرتضی محیط و باقی شرکاء) و نئوخلقیها (جماعت قوم پرست و شبه آنارشیست جدید) و شبه روشنفکران چپ نوی دنباله روی مشی لیبرالیسم چپ مورد خصومت کور واقع میشود، حاکی از بلایی است که وی طی دوران زندگی خود بر سر آنها آورد.
البته حکمت و نام او، یک قهرمان فردی نیست بلکه یاران و همراهان مشی انقلابی و کمونیستی-کارگری او نیز در تداوم و حیات نظری آن چه او به جنبش کمونیستی ایران تقدیم کرد، نقش به سزایی دارند. ما زمانی که در چهارچوب نظری مارکسیستی از «فرد» صحبت میکنیم، تحلیل وجود اجتماعی او بدون درنظر گرفتن تمامی روابط و مناسبات و اطرافیان وی ناممکن است و جایگاه حکمت را به همین اعتبار، از درون جنبشی که وی به آن تعلق داشت باید سنجید. به همین معنا اصرار بر تمایزگذاری مشی حکمت، نه یک رفتار فرقهای و سکتاریستی قهرمانسازانه، که رویکردی معین برای روشن ساختن خطوط اصلی از خطوط انحرافی است و بر ساختن یک کیش شخصیت تاکید ندارد.
اگر حتی بخواهیم به صورت تیتروار به رهاوردهای حکمت برای مارکسیسم در ایران اشاره کنیم، مهمترین مباحث متمایز کننده او به شرح ذیل است و هر فردی با رجوع به تیترهای این مباحث میتواند اطلاعاتی عمیقتر را در این حوزه بدست آورد:
۱: سبک کار: حکمت با طرح بحث جنبش مجامع عمومی سنتز بین چند گرایش جاری در حوزه کار اجتماعی بود. وی هم تئوریهای پیوند و تئوریهای کار حوزهای (که شکل بروز شده تئوری پیوند تودهایها است) را نفی و طرد میکرد و با برخورد نخبه گرایانه آنان با توده کارگر مخالف بود و هم تئوریهای خودبهخودی و آنارشیستی و اتونومیستی نسبت به طبقه کارگر را که در نهایت هردو آنتی لنینیسم ناب بودند، رد کرد. از درون ایدههای حکمت نه دعوت به کارگر شدن همه و ترک کار سیاسی استخراج میشد و نه چریکیسم جدا از توده و انتظار برای قیام!
۲: نفی انحلال طلبی: حکمت رادیکالترین برخورد با احزاب و تشکلها و جریانها را انجام داد. کمتر مارکسیستی است که از همان ۱۹۱۸ انحراف از مشی کمونیستی و کارگری را در انقلاب اکتبر مورد اشاره قرار دهد. با این وجود همین منصور حکمت چنان ضد انحلال طلبی بود که در دهه ۱۹۹۰ در برخورد با خبر تحریم مضاعف کوبا، از “نسیم سوسیالیسم” آن هم دفاع کرد. این مشی درمورد احزاب نیز صادق بود. حکمت رادیکالترین منتقد احزاب مدعی سوسیالیسم و طبقه کارگر در ایران بود. تندترین نقدها به میراث کومهله و حزب کمونیست ایران نیز توسط او بطور مداوم انجام میشد. اما ایده او نه بازگشت به عقب، که پیوستن به شکل جدیدی از تحزب بود. او تا پایان عمر از هرنوع انضباط گریزی سیاسی و سازمان گریزی اجتماعی خود را مبری میساخت.
۳: نه به قوم گرایی، نه به ناسیونالیسم: حکمت نه مانند تودهایها سودای «تمامیت ارضی» و احترام به فرهنگ ملی ایرانی داشت و نه به هرگونه قوم گرایی پیرامونی امتیاز میداد. دوگانه بین مرکزگرایی و اتنیک گرایی و قوم پرستی، دقیقاً برخلاف دو مشی تودهای و خلقی (و نئوتودهای و نئوخلقی) دقیقا با طرح اندیشه منصور حکمت شکاف بر میآید. ما برای حفظ انسجام طبقاتی و مقابله با هرگونه سناریوی سیاه امپریالیستی و هرنوعی از فدرالیسم ارتجاعی ایستادیم، اما این ایستادگی هرگز به معنای تحمیلات فرهنگی و زبانی و ستم اقتصادی و نفی سایر حقوق قومیتها نیست. حکمت به خوبی نشان داد که میل به هویت و نفس دفاع از ملیت و قوم، میل و حسی است که روابط بورژوایی برانسان تحمیل کردند. دفاع وی از امکان بحث درباره جدایی کردستان، خود نمونهای از آن است که انگ ناسیونالیسم ملی و مرکزگرایی فارسی که به دروغ به او چسباندند، هیچ واقعیتی ندارد.
۴: فقدان تفکر مکانیکی و جدایی بنیادین زیربنا و ربنا: حکمت به دلیل نگرش پویای مارکسیستی و تسلط او به ابزار فلسفی اندیشه مارکس، به خوبی توانسته بود سوخت و ساز و پویایی نظمهای مختلف سیاسی و اقتصادی را درک کند. برخلاف مشی نئوتودهای که میان زیربنا و روبنا یک دیوار آهنین میکشد (و مثلا شرایط را طوری جلوه میدهد که از نظر سیاسی یک نظام میتواند ضد امپریالیستی ولی در نقطه نظر اقتصادی سرمایه داری باشد)، حکمت این را کاملاً پیش بینی میکرد که شعارهای عوامفریبانه و استقلال طلبانه دولتهای سرمایهداری رنگ و لعابی است که باید با کاردک مارکسیسم از آنها رازگشایی کرد. چپ خلقی و سنتی ایرانی با درک مکانیکی از رابطه روبنا و زیربنا، یا ایران را دارای شرایطی پیشاسرمایهداری نشان میداد که تا اطلاع ثانوی باید در آن انقلاب دموکراتیک کرد و یا با نادیده انگاری تمایزات روبنای سیاسی و فرهنگی و تاریخی کشوری به نام ایران (به عنوان یک کیس خاص از کشورهای سرمایهداری)، در دام تحلیلهای ورکریستی و کارگرپرستانه میافتاد.
البته حکمت دارای انبوهی از تمایزات دیگر است، اما امروزه تاکید بر این چهار تفاوت حکمت، برای نسل جدید مارکسیست ایرانی میتواند بیش از هرچیز گره گشا باشد.
به نظر میرسد، مهمترین وظیفه کنونی جنبش کمونیست کارگری در زمان حال، برجسته کردن همین تمایزات و عرضه آن مقابل چشمان جامعه است؛ تمایزاتی که روشن کننده مسیر تحقق مطالبه آزادیخواهی و برابری طلبی درون همین جامعه است.
سمیرا دولتشاهی
١٧ خرداد ١٤٠٣ – ٦ ژوئن ٢٠٢٤